یک خانم و یک آقا که سوار قطاری به مقصدی خیلی دور شده بودند، بعد از حرکت قطار متوجه شدند که در این کوپه درجه یک که تختخواب دار هم میباشد ، با هم تنها هستند و هیچ مسافر دیگری وارد کوپه نخواهد شد.

ساعتها سفر در سکوت محض گذشت و مرد مشغول مطالعه و زن مشغول بافتنی بافتن بود.

شب که وقت خواب رسید خانم تخت طبقه بالا و آقا تخت طبقه پایین را اشغال کردند. اما مدتی نگذشته بود که خانم از طبقه بالا، دولا شد و آقا را صدا زد و گفت: ببخشید! میشه یه لطفی در حق من بفرمایید؟

- خواهش میکنم!

- من خیلی سردمه. میشه از مهماندار قطار برای من یک پتوی اضافی بگیرید؟

- من یه پیشنهاد دارم!

- چه پیشنهادی؟

- فقط برای همین امشب، تصور کنیم که زن و شوهر هستیم.

زن ریزخندی کرد و با شیطنت گفت:

- چه اشکال داره ، موافقم!

- قبول؟

- قبول!

- خب، حالا مثل بچه آدم خودت پاشو ، برو از مهموندار پتو بگیر. من خوابم میآد. دیگه هم مزاحم من نشو !

ساناز
ولي خوب در كل خنده دار بود

خیلی باحال بود

sanazi kheili ba maze bod albate man bade 2 bar khondan famidama

خسته نباشی سارا جون

eeeeeeeeee marde bishur :D man jaye zane budam khafash mikardam
vali kheili bahal bul

mer30 sanaziii jaleb bod

اگه دستم به اون مرده ميرسيد
ميكشتمش

خيليييييييييييييييييي با حال بود ممنون عزيزم

جولين - باران
تا پليس شما دستگر نكرده زودي در برين
آخه خيلي جنايت كارين
بيچاره اون چه گناهي داره
فقط خواسته اون زنه كارهاي مربوط به خودشو خودش انجام بده فقط همين
ولي راست هم ميگن بايد اون مرد مرد رو كشت مايه ننگ جامعه مردان آزادند
با زيركي يه زن گيرش اومد با نادوني اونو از دست ميده
اگه من جاي اون بودم ميدونستم چي كار كنم

قابل نداشت بچه ها
اااااااااوووووووووووووووو محمد ترمز دستی رو بکش داداش، خدا دیدت که تورو جا اون مرد نذاشت