جوان ايراني
|
تيم مديريت سايت لحظات دلنشين توام با شادكامي را برايتان آرزومند است به چشمانت بیاموز که هر کس لیاقت دیدن ندارد...
اگر مشکلات را رها کنی هرگز راه حلی برای آنها نخواهی یافت
کاش میشد سکوت را جایگزین دروغ کرد خوشبخت ترين فرد كسي است كه بيش از همه سعي كند ديگران را خوشبخت سازد.. اشو زرتشت کاش در کتاب قطور زندگی سطری باشیم ماندنی نه حاشیه ای از یاد رفتنی خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم
که تو در عرش کبریایی خود نداری
من چون تو خدایی دارم
وتوچون خود نداری بدبختي تنها در باغچه اي که خودت کاشته اي مي رويد هوس بازان کسی را که زیبا می بینند دوست دارند
اما عاشقان کسی را که دوست دارند زیبا می بینند اي دوست به راه دوست جان بايد داد
در راه محبت امتحان بايد داد
تنها نبود شرط محبت گفتن
يك مرتبه هم عمل نشان بايدداد من نه عاشق هستم نه محتاج نگاهي كه بلغزد بر من
من خودم هستم و يك حس غريب كه به صد عشقو هوس مي ارزد خداوند بی نهایت است...اما به قدر نیاز تو فرود می آید،به قدر آرزوی تو گسترده می شود و به قدر ایمان تو کارگشاست(ملاصدرا) زندگی دو چهره بیشتر ندارد یا بر بازیت میگیرد یا بر بازیش میگیری انتخاب با توست در این زمانه که شرط حیات نیرنگ است دلم برای دوستان بی ریا تنگ است برای خندیدن منتظر خوش بختی نباش
شاید خوش بختی منتظر خندیدن توست |
|
| نشانه هاى دوست خوب | |
| | نويسنده | پيام |
---|
Persianyoung .
تعداد پستها : 784
امتياز كاربر : 2131
تاريخ عضويت : 2009-10-24
جنسيت :
متولد : 1981-09-06
سن : 43
شهر : تبريز
ساير موارد نوع گوشي همراه: نوكيا حالت من: نااميد جوايز اخذ شده:
| عنوان: نشانه هاى دوست خوب 2010-03-14, 10:35 | |
| گرايش ها و اعتقادات و خط مشى زندگى و سليقه افراد, در معرفى نشانه هاى دوست نقش دارند و چون ما مسلمانيم و اسلام را مكتب جاويد و دستوراتش را اصولى و سازگار با طينت پاك خويش مى دانيم, در مسئله نشانه هاى دوست خوب با اين ديدگاه به بحث مى پردازيم.
در اين قسمت به دو مورد از ويژگى هاىدوست خوب اشاره مى كنيم:
1) برخوردارى از عقل و خرد
مهم ترين معيار در انتخاب دوست, عقل و خرد است. عقل دو نوع است:
الف : عقل طبيعى, و آن عطيه اى است الهى كه به طور طبيعى و براساس حكمت و قانون خلقت در اختيار انسان قرار گرفته است تا او به كمك آن, در امور مختلف زندگى انديشيده و خوب و بد را از هم تشخيص دهد.
ب : عقل اكتسابى, و آن عقلى است كه از طريق به كارگيرى عقل طبيعى و تجربه و مطالعه و تفكر در قضاياى مختلف زندگى و دقت در حوادث اطراف و بررسى امور ديدنى و شنيدنى به دست مى آيد. به طور كلى جوانان در تجزيه و تحليل بسيارى از مسائل اطراف و روى دادها يك سان نيستند; برخى از چنان رشد و قدرت تفكر و انديشه اى برخوردارند كه در روبه رو شدن با حوادث گوناگون زندگى به خوبى مى توانند نيك و بد را شناخته و راه صحيح زندگى را انتخاب كنند, چنين افرادى به حق شايستگى دوست بودن را دارند و مى توان از تجربيات و توان مندى هاى بالفعل و بالقوه آنان بهره مند شد. اهميت خردمند بودن دوست به حدى است كه اميرمؤمنان على(ع) مى فرمايد: « عدّو عاقل خير مِن صديق احمق » 11 دشمن باخرد از دوست نادان بهتر است.
على(ع) در جايى ديگر مى فرمايد: « كن بعدوك العاقل اوثق منك بصديقك الجاهل » 12 به دشمن خردمند خود مطمئن تر باش تا به دوست جاهلت.
دوستى با مردم دانا نكوست
دشمن دانا بلندت مى كند
ثمرات دوست خوب و بهره هاى حاصل از دوستى با او بر كسى پوشيده نيست. هم نشينى با دوستان خردمند, نيروى عقل انسان را پرورش داده, استعدادهاى نهفته درونش را بيدار مى كند و زحمت پيمودن راه هاى طى شده و آزمودن راه هاى تجربه شده را از دوش او برمى دارد و سبب پيش رفت و منشأ تحولاتى عظيم مى شود.
اميرمؤمنان على(ع) مى فرمايد:
« صحبة الوليِّ اللبيب حيات الروح » 13 هم نشينى با دوست خردمند, زندگى بخشِ جان و روان است. « اكثر الصلاح والصواب فى صحبة اولى النهى والالباب » 14 بيش تر خوبى و درستى در هم نشينى با صاحبان خرد و انديشه است.
با توجه به آن چه گذشت, سودمندترين روش آن است كه با پيوند دوستى با خردمندان, بر عقل و انديشه و قدرت تجزيه و تحليل خود بيفزاييم و زمينه تحقق اين سخن اميرمؤمنان على(ع) را فراهم سازيم كه فرمود: « حق على العاقل اَن يُضيفَ الى رأيه رأيَ العُقلاء ويضم الى علمه علوم الحكماء » 15 خردمند را شايسته است كه رأى و نظر عاقلان را بر انديشه خود بيفزايد و علم حكيمان و دانشمندان را به علم خود پيوند زند.
هم نشيـن تو از تـو به بايد
تا تو را عقل و دين بيفزايد
در سخنان بزرگان دين ويژگى هاى دوستان خوب به گونه هاى مختلف, مزاياى دوستان خردمند و خسارت هاى دوستان احمق و نادان آمده است كه در ادامه بحث براى روشن شدن هرچه بيش تر موضوع به بعضى از آن سخنان اشاره مى كنيم.
امام باقر(ع) مى فرمايد: قصد سفرى داشتم كه پدرم على بن الحسين(ع) ضمن سفارشات خود به من فرمود: فرزندم از همراهى و رفاقت با احمق دورى كن و او را رها ساز و با او سخن مگو كه او بدمنظر است, غايب باشد يا حاضر, اگر سخن بگويد حماقت و نادانى اش او را رسوا كند و اگر سكوت كند, نارسايى اش ظاهر گردد و اگر كارى كند, آن را خراب كند و اگر رازى به او سپرده شود, افشا كند. نه علم خودش او را بى نياز كند و نه از دانش ديگران سود برد. اندرزگوى خود را فرمان نبرد و دوست خود را راحت نگذارد, مادرش مرگ او را دوست دارد تا در عزايش بگريد و همسرش آرزو دارد او را از دست بدهد و همسايه اش آرزو مى كند منزلش دور باشد و هم نشين او از ترس نشست و برخاست با وى تنهايى را برمى گزيند. وقتى در مجلسى وارد شود اگر از حاضران كوچك تر باشد, همه را عاجز كند و اگر از آن ها بزرگ تر باشد, با رفتار خود آنان را گم راه سازد. 16
امام صادق(ع) از امام محمد باقر(ع) نقل مى كند كه حضرت فرمود: پدرم به من سفارش كرد با پنج دسته هم نشين مباش كه از آن جمله است احمق: « ايّاك و مصاحبة الاحمق فانَّه يريد ان ينفعك فيضرك » 17 از دوستى با احمق دورى كن, چرا كه او اراده مى كند به تو سود رساند [اما در اثر حماقت] به تو ضرر و زيان مى رساند.
اميرمؤمنان على(ع) مى فرمايد: « صحبة الاحمق عذاب الروح » 18 دوستى با احمق, مايه عذاب روح است. از نادان دورى كن, زيرا نرمى و سازش با او مايه رنج, توافق با او مايه سقوط و مخالفت با او مايه زيان و هم نشينى با او مايه بدفرجامى است. 19
عقل و خرد تا آن جا اهميت دارد كه اميرمؤمنان(ع) مى فرمايد: « استشر عدوّك العاقل واحذر رأى صديقك الجاهل » 20 با دشمن خردمند خود مشورت كن, اما از دوست نادانت پرهيز نما.
روزى قنبر ، خدمت گزار على(ع) به مجلس يكى از مردان متكبر و تجاوزكار وارد شد. در محضر وى جمعى نشسته بودند, از آن جمله مرد كم تشخيصى بود كه خود را از شيعيان ثابت قدم على(ع) مى دانست. موقعى كه قنبر به مجلس وارد شد, آن شيعه موقِع نشناس براى احترام قنبر و به پاس مقام شامخ على(ع) از جا برخاست و عملاً مقدم او را گرامى داشت. مرد متكبر از اين كار خشمگين شد و به وى گفت: آيا در محضر من براى ورود يك فرد خدمت گزار قيام مى كنى؟
مرد موقِع نشناس به جاى آن كه سكوت كند و بر جاى خود بنشيند و به خشم تجاوزكار متكبر پايان دهد, جوابى داد كه خشم او را تشديد كرد. گفت: چرا به احترام قنبر قيام نكنم؟ او به قدرى بزرگوار و شريف است كه فرشتگان بال هاى خود را در راه وى مى گسترانند و قنبر روى بال ملائكه راه مى رود. اين اظهار دوستى نابه جا و بى مورد چنان مرد متكبر را ناراحت كرد كه از جاى خود برخاست, قنبر را زد و به او ناسزا گفت. به علاوه تهديدش كرد كه اين ماجرا بايد پنهان بماند و كسى از كتك زدن و دشنام دادن من آگاه نشود.
طولى نكشيد [كه] آن شيعه موقِع نشناس بر اثر مارگزيدگى بسترى شد. على(ع) به عيادتش رفت, از فرصت استفاده كرد و به وى فرمود: اگر مى خواهى خداوند عافيتت دهد, بايد متعهد شوى كه از اين به بعد نسبت به ما و دوستان ما اظهار علاقه و محبت بى مورد نكنى و در محضر دشمنان, موجبات زحمت و آزار ما و ياران ما را فراهم نياورى. 21
موقِع نشناسى و عمل ناسنجيده شخص مورد نظر, زمينه هتك حرمت و توهين به قنبر را فراهم كرد. از اين رو امير مؤمنان على(ع) ضمن عيادت و احوال پرسى, او را از تكرار چنين عمل بى موردى برحذر داشت. در پايان اين بخش يادآور مى شويم, همان طور كه كوته فكرى و نادانى مراتب و درجاتى دارد, عقل و درايت نيز داراى مراتبى است و دوست انسان هرچه عاقل تر باشد, ارزش دوستى با او بيش تر خواهد بود. امام صادق(ع) مى فرمايد:
برادران سه دسته اند: يكى چون غذا است كه در همه حالات مورد نياز است و او رفيق عاقل است, دومى چون بيمارى و درد است و او رفيق نادان است, سومى به منزله دارو و شفابخش است و او رفيق لبيب, روشن فكر و بسيار عاقل است. | |
| | | Persianyoung .
تعداد پستها : 784
امتياز كاربر : 2131
تاريخ عضويت : 2009-10-24
جنسيت :
متولد : 1981-09-06
سن : 43
شهر : تبريز
ساير موارد نوع گوشي همراه: نوكيا حالت من: نااميد جوايز اخذ شده:
| عنوان: رد: نشانه هاى دوست خوب 2010-03-14, 10:35 | |
| 2) سلامت روح و روان
ييكى ديگر از نشانه هاى دوست خوب, سلامت روح و روان است. دور بودن از مفاسد و رذايل و آلودگى هاى اخلاقى از ويژگى هاى مهم دوست خوب به شمار مى رود. قبلاً يادآور شديم كه انسان در معرض تغيير و تحول قرار دارد; همان طور كه بدن او از آب و هوا و خوراكى ها و نوشيدنى ها اثر مى پذيرد, روح و روان او نيز از محيط زندگى و مصاحبت و همراهى با دوستان, صفات زشت و زيبا را به خود گرفته و تحت تأثير قرار مى گيرد.
امير مؤمنان على(ع) مى فرمايد: « صحبة الاشرار تكسبُ الشَّرَّ كالريح اذا مرَّت بالنتن حملت نتناً » 23 هم نشينى با تباه كاران مايه تباهى است; همانند باد كه وقتى بر مردار مى وزد با خود بوى بد به همراه دارد. به عبارت ديگر, همان طور كه اگر آب از كنار باغ ها و شكوفه ها بگذرد خوش بو و اگر از كنار لجن زار بگذرد بدبو است, انسانى كه با نيكوكاران رفت و آمد و حشر و نشر دارد, به نيكى مى گرايد و انسانى كه با بدان نشست و برخاست كند, به بدى گرايش مى يابد.
استاد شهيد مرتضى مطهرى(ره) در توضيح جمله اى از حضرت على(ع) كه فرمود: « مجالسة اهل الهوى منسأة للايمان » 24 هم نشينى با هواپرستان فراموش خانه ايمان است. مى فرمايد: تعبير بسيار رسا و كامل همين است كه على(ع) فرمود: فراموش خانه; يعنى انسان آن قدر تحت تأثير دوستان و معاشران بد هست كه تا وقتى كه با آنان هست, مثل اين است كه او را در فراموش خانه برده اند, افكار و عقايد پاك خود را موقتاً از ياد مى برد; مثل اين است كه در آن وقت, هم چو افكار و عقايدى نداشته است. 25
و اين همان نكته ارزش مندى است كه در پيام تربيتى سالار شهيدان امام حسين(ع) به آن اشاره شده است: با بدعت گذاران همراه و دوست نشويد و با آنان مجالست نكنيد, چرا كه پيش مردم همانند يكى از آن ها خواهيد بود. رسول خدا(ص) فرمود: انسان به دين دوست و هم نشين خود است.26 يكى از علل ممنوعيّت رفت و آمد با افراد فاسد و ناپاك كه پيشوايان دين توصيه كرده اند, همين نكته است كه اساساً چنين افرادى براى اين كه تنها نباشند و بتوانند در جامعه به اعمال ننگين خود ادامه دهند, تلاش مى كنند با فريب دوستان خود و آلوده كردن آنان به اعمال و اخلاق زشت خود, افراد بيش ترى را هم رنگ خود سازند.
امير مؤمنان على(ع) در توصيه به فرزند رشيدش امام حسن مجتبى(ع) مى فرمايد: از جايگاه تهمت و مجلسى كه مورد بدگمانى است پرهيز كن, چرا كه هم نشين بد,دوست خود را فريب مى دهد.27
در جايى ديگر مى فرمايد: « اياك و معاشرة الاشرار فانهم كالنار مباشرتها تحرق » 28 از هم زيستى با تبه كاران دورى كن, چرا كه آن ها هم چون آتش اند كه نزديك شدن به آن انسان را مى سوزاند. تا توانى مى گريز از يار بد
مار بد تنها تو را بر جان زند
به تحقيق يكى از راه هاى پى بردن به علل بزه كارى و انحرافات برخى جوانان و گرايش آنان به كارهاى زشت و گناه, جست وجو در هم نشينان آنان است.
بسيارند افراد بى تجربه و ساده اى كه در دام دوستان خلاف كار و فاسد مى افتند و به كارهاى پست و خانمان سوز مبادرت مى ورزند و سلامت خود و جامعه را در معرض خطر قرار مى دهند. افرادى كه با دوستان نااهل و بدسيرت رفت و آمد مى كنند هرچند بتوانند از خود مراقبت كنند و مواظب باشند كه به آلودگى هاى آنان گرفتار نشوند, اما هرگز نخواهند توانست خود را از رسوايى و ننگ و بدنامى اجتماعى محفوظ دارند. بدنامى, يك اثر قهرى است كه بر اثر هم زيستى و رفت و آمد با افراد خلاف كار, دامن انسان را خواهد گرفت و همين بدنامى و تخريب شخصيت به مرور زمينه بدبينى اجتماعى و انزوا و گوشه گيرى و در نتيجه افتادن به دام بزه كارى و خلاف را فراهم خواهد كرد.
پيامبر گرامى اسلام مى فرمايد: « اولى الناس بالتهمة مَن جالس اهل التهمة » 29 شايسته ترين مردم براى بدنامى كسى است كه با بدنامان هم نشين و دوست است.
اميرمؤمنان على(ع) مى فرمايد: « مَن صحِبَ الاشرار, لَمْ يَسلَم » 30 كسى كه با تبه كاران همراه است, سالم نمى ماند.
« مَن قرب مِن الدنية اتّهم » 31 هركس به پستى نزديك شود, مورد سوءظن قرار مى گيرد. « مصاحب الاشرار كراكب البحران سلم مِن الغرق لم يسلم مِن الفرق » 32 كسى كه با تباه كاران همراه است, مانند سوار كشتى در دريا است; اگر از غرق شدن سالم بماند, از تنهايى و جدا ماندن از مردم در امان نخواهد ماند.
از ديدگاه اميرمؤمنان(ع) رمز و راز تنها ماندنِ اين گونه افراد به جز مصاحبت و همراهى با فاسدان و تبه كاران و مورد اتهام و سوءظن قرار گرفتن آنان چيز ديگرى نيست; بنابراين سلامت روح و روان از برجسته ترين صفات و نشانه هاى دوست خوب به شمار مى رود و كمالات و تجربيات و اخلاق پسنديده از راه هم نشينى و مصاحبت با چنين افرادى حاصل مى شود; همان طور كه تباهى و ويرانى روح و روان و فساد اخلاق و يا بدنامى و تخريب شخصيت از ثمرات همراهى با دوستان نااهل شمرده مى شود. و همين نكته است كه ما را به رعايت احتياط كامل در گزينش دوست و پرهيز از كسانى كه به گناه و ناپاكى آلوده اند و به خيانت و زشتى خو گرفته اند, فرامى خواند.
افراد ناپاك, نه قابل اعتمادند و نه شايسته رفاقت و دوستى; پس بايد از برقرارى پيوند دوستى با آنان اجتناب كرد.
حسن ختام اين بحث را با داستانى از امام صادق(ع) به نقل از استاد شهيد مرتضى مطهرى(ره) به پايان مى بريم:
دوستى اى كه بريده شد
شايد كسى گمان نمى بُرد كه آن دوستى بريده شود و آن دو رفيق كه هميشه ملازم يك ديگر بودند, روزى از هم جدا شوند. مردم يكى از آن ها را بيش از آن اندازه كه به نام اصلى خودش بشناسند, به نام دوست و رفيقش مى شناختند. معمولاً وقتى كه مى خواستند از او ياد كنند, توجه به نام اصلى اش نداشتند و مى گفتند: رفيق.
آرى, او به نام سرفيق امام صادقز معروف شده بوده ولى در آن روز كه مثل هميشه با يك ديگر بودند, با هم داخل بازار كفش دوزها شدند. آيا كسى گمان مى كرد پيش از آن كه آن ها از بازار بيرون بيايند, رشته دوستى شان براى هميشه بريده شود؟!
در آن روز او مانند هميشه همراه امام بود, و با هم داخل بازار كفش دوزها شدند. غلام سياه پوستش هم در آن روز با او بود و از پشت سرش حركت مى كرد. در وسط بازار, ناگهان به پشت سر نگاه كرد, غلام را نديد; بعد از چند قدم ديگر دو مرتبه سر را به عقب برگرداند باز هم غلام را نديد; سومين بار به پشت سر نگاه كرد هنوز هم از غلام كه سرگرم تماشاى اطراف شده و از ارباب خود دور افتاده بود, خبرى نبود; براى مرتبه چهارم كه سر خود را به عقب برگرداند, غلام را ديد. با خشم به وى گفت: مادر فلان! كجا بودى؟ تا اين جمله از دهانش خارج شد, امام صادق(ع) به علامت تعجب, دست خود را بلند كرد و محكم به پيشانى خويش زد و فرمود: سبحان الله! به مادرش دشنام مى دهى! به مادرش نسبت كار ناروا مى دهى! من خيال مى كردم تو مردى باتقوا و پرهيزكارى; معلوم شد در تو ورع و تقوايى وجود ندارد. آن مرد گفت : يابن رسول الله! (اصليت ) اين غلام (سِنْدى) است و مادرش هم از اهل (سِند) است, خودت مى دانى كه آن ها مسلمان نيستند. مادر اين غلام, يك زن مسلمان نبوده كه من به او تهمت ناروا زده باشم.
امام صادق(ع) فرمود : مادرش كافر بوده كه بوده. هر قومى سنّتى و قانونى در امر ازدواج دارند. وقتى طبق همان سنت و قانون رفتار كنند, عملشان زنا نيست و فرزندانشان زنازاده محسوب نمى شوند. امام بعد از اين بيان به او فرمود: ديگر از من دور شو, بعد از آن ديگر كسى نديد كه امام صادق(ع) با او راه برود تا مرگ بين آن ها جدايى كامل انداخت | |
| | | | نشانه هاى دوست خوب | |
|
مواضيع مماثلة | |
|
| صلاحيات هذا المنتدى: | شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
| |
| |
| |
|