عاشق يعني كسي كه قلبش از چشمهايش ميچكد Hitskin_logo Hitskin.com

هذه مُجرَّد مُعاينة لتصميم تم اختياره من موقع Hitskin.com
تنصيب التصميم في منتداكالرجوع الى صفحة بيانات التصميم

جوان ايراني
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

جوان ايراني


 
الرئيسيةPortalأحدث الصورجستجوثبت نامورود
تيم مديريت سايت لحظات دلنشين توام با شادكامي را برايتان آرزومند است
به چشمانت بیاموز که هر کس لیاقت دیدن ندارد...
اگر مشکلات را رها کنی هرگز راه حلی برای آنها نخواهی یافت
کاش میشد سکوت را جایگزین دروغ کرد
خوشبخت ترين فرد كسي است كه بيش از همه سعي كند ديگران را خوشبخت سازد.. اشو زرتشت
کاش در کتاب قطور زندگی سطری باشیم ماندنی نه حاشیه ای از یاد رفتنی
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری من چون تو خدایی دارم وتوچون خود نداری
بدبختي تنها در باغچه اي که خودت کاشته اي مي رويد
هوس بازان کسی را که زیبا می بینند دوست دارند اما عاشقان کسی را که دوست دارند زیبا می بینند
اي دوست به راه دوست جان بايد داد در راه محبت امتحان بايد داد تنها نبود شرط محبت گفتن يك مرتبه هم عمل نشان بايدداد
من نه عاشق هستم نه محتاج نگاهي كه بلغزد بر من من خودم هستم و يك حس غريب كه به صد عشقو هوس مي ارزد
خداوند بی نهایت است...اما به قدر نیاز تو فرود می آید،به قدر آرزوی تو گسترده می شود و به قدر ایمان تو کارگشاست(ملاصدرا)
زندگی دو چهره بیشتر ندارد یا بر بازیت میگیرد یا بر بازیش میگیری انتخاب با توست
در این زمانه که شرط حیات نیرنگ است دلم برای دوستان بی ریا تنگ است
برای خندیدن منتظر خوش بختی نباش شاید خوش بختی منتظر خندیدن توست

 

 عاشق يعني كسي كه قلبش از چشمهايش ميچكد

اذهب الى الأسفل 
2 مشترك
نويسندهپيام
sanaziii
مدير تالار دانشجو
مدير تالار دانشجو
sanaziii


تعداد پستها : 395

امتياز كاربر : 909

تاريخ عضويت : 2009-10-31

جنسيت : انثى

متولد : 1991-06-12

سن : 33


ساير موارد
نوع گوشي همراه: سوني اريكسون سوني اريكسون
حالت من: شاد شاد
جوايز اخذ شده:

عاشق يعني كسي كه قلبش از چشمهايش ميچكد Empty
پستعنوان: عاشق يعني كسي كه قلبش از چشمهايش ميچكد   عاشق يعني كسي كه قلبش از چشمهايش ميچكد Empty2010-04-10, 16:16

یک کرگدن جوان، تنهایی توی جنگل می رفت. دم جنبانکی که همان اطراف پرواز می
کرد، او را دید و از او پرسید که چرا تنهاست.
کرگدن گفت: همه کرگدن ها تنها هستند.
دم جنبانک گفت: یعنی تو یک دوست هم نداری؟
کرگدن پرسید: دوست یعنی چی؟
دم جنبانک گفت: دوست، یعنی کسی که با تو بیاید، دوستت داشته باشد و به تو کمک
بکند.
کرگدن گفت: ولی من که کمک نمی خواهم.
دم جنبانک گفت: اما باید یک چیزی باشد، مثلاً لابد پشت تو می خارد، لای چین های
پوستت پر از حشره های ریز است. یکی باید پشت تو را بخاراند، یکی باید حشره های
پوستت را بردارد.
کرگدن گفت: اما من نمی توانم با کسی دوست بشوم. پوست من خیلی کلفت و صورتم زشت
است. همه به من می گویند پوست کلفت.
دم جنبانک گفت: اما دوست عزیز، دوست داشتن به قلب مربوط می شود نه به پوست.
کرگدن گفت: قلب؟ قلب دیگر چیست؟ من فقط پوست دارم و شاخ.
دم جنبانک گفت: این که امکان ندارد، همه قلب دارند.
کرگدن گفت: کو؟ کجاست؟ من که قلب خودم را نمی بینم!
دم جنبانک گفت: خب، چون از قلبت استفاده نمی کنی، آن را نمی بینی؛ ولی من
مطمئنم که زیر این پوست کلفت یک قلب نازک داری.
کرگدن گفت: نه، من قلب نازک ندارم، من حتماً یک قلب کلفت دارم.
دم جنبانک گفت: نه، تو یک قلب نازک داری. چون به جای این که دم جنبانک را
بترسانی، به جای این که لگدش کنی، به جای این که دهن گنده ات را باز کنی و آن
را بخوری، داری با او حرف می زنی.
کرگدن گفت: خب، این یعنی چی؟
دم جنبانک جواب داد: وقتی که یک کرگدن پوست کلفت، یک قلب نازک دارد یعنی چی؟!
یعنی این که می تواند دوست داشته باشد، می تواند عاشق بشود.
کرگدن گفت: اینها که می گویی یعنی چی؟
دم جنبانک گفت: یعنی... بگذار روی پوست کلفت قشنگت بنشینم، بگذار...
کرگدن چیزی نگفت. یعنی داشت دنبال یک جمله ی مناسب می گشت. فکر کرد بهتر است
همان اولین جمله اش را بگوید. اما دم جنبانک پشت کرگدن نشسته بود و داشت پشتش
را می خاراند.
داشت حشره های ریز لای چین های پوستش را با نوک ظریفش برمی داشت. کرگدن احساس
کرد چقدر خوشش می آید. اما نمی دانست دقیقاً از چی خوشش می آید.
کرگدن گفت: اسم این دوست داشتن است؟ اسم این که من دلم می خواهد تو روی پشت من
بمانی و مزاحم های کوچولوی پشتم را بخوری؟
دم جنبانک گفت: نه اسم این نیاز است، من دارم به تو کمک می کنم و تو از اینکه
نیازت برطرف می شود احساس خوبی داری، یعنی احساس رضایت می کنی. اما دوست داشتن
از این مهمتر است.
کرگدن نفهمید که دم جنبانک چه می گوید اما فکر کرد لابد درست می گوید. روزها
گذشت، روزها، هفته ها و ماه ها، و دم جنبانک هر روز می آمد و پشت کرگدن می
نشست، هر روز پشتش را می خاراند و هر روز حشره های کوچک را از لای پوست کلفتش
بر می داشت و می خورد، و کرگدن هر روز احساس خوبی داشت.
یک روز کرگدن به دم جنبانک گفت: به نظر تو این موضوع که کرگدنی از این که دم
جنبانکی پشتش را می خاراند و حشره های پوستش را می خورد احساس خوبی دارد، برای
یک کرگدن کافی است؟
دم جنبانک گفت: نه، کافی نیست.
کرگدن گفت: بله، کافی نیست. چون من حس می کنم چیزهای دیگری هم هست که من احساس
خوبی نسبت به آنها داشته باشم. راستش من می خواهم تو را تماشا کنم.
دم جنبانک چرخی زد و پرواز کرد، چرخی زد و آواز خواند، جلوی چشم های کرگدن.
کرگدن تماشا کرد و تماشا کرد و تماشا کرد. اما سیر نشد. کرگدن می خواست همین طور
تماشا کند.
کرگدن با خودش فکر کرد این صحنه قشنگ ترین صحنه ی دنیاست و این دم جنبانک
قشنگ ترین دم جنبانک دنیا و او خوشبخت ترین کرگدن روی زمین. وقتی که کرگدن به
اینجا رسید، احساس کرد که یک چیز نازک از چشمش افتاد.
کرگدن ترسید و گفت: دم جنبانک، دم جنبانک عزیزم، من قلبم را دیدم، همان قلب
نازکم را که می گفتی. اما قلبم از چشمم افتاد، حالا چکار کنم؟
دم جنبانک برگشت و اشک های کرگدن را دید. آمد و روی سر او نشست و گفت: غصه نخور
دوست عزیز، تو یک عالم از این قلبهای نازک داری.
کرگدن گفت: اینکه کرگدنی دوست دارد دم جنبانکی را تماشا کند و وقتی تماشایش می
کند، قلبش از چشمش می افتد یعنی چی؟
دم جنبانک چرخی زد و گفت: یعنی این که کرگدن ها هم عاشق می شوند.
کرگدن گفت: عاشق یعنی چی؟
دم جنبانک گفت: یعنی کسی که قلبش از چشمهایش می چکد. کرگدن باز هم منظور دم
جنبانک را نفهمید، اما دوست داشت دم جنبانک باز حرف بزند، باز پرواز کند و او
باز هم تماشایش کند و باز قلبش از چشمهایش بیفتد. کرگدن فکر کرد اگر قلبش همین
طور از چشم هایش بریزد، یک روز حتماً قلبش تمام می شود. آن وقت لبخندی زد و با
خودش گفت: من که اصلاً قلب نداشتم! حالا که دم جنبانک به من قلب داد، چه عیبی
دارد، بگذار تمام قلبم برای او بریزد
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
mana
مدير تالار ايران شناسي
مدير تالار ايران شناسي
mana


تعداد پستها : 337

امتياز كاربر : 806

تاريخ عضويت : 2010-02-17

جنسيت : انثى

متولد : 1986-09-29

سن : 38


ساير موارد
نوع گوشي همراه: نوكيا نوكيا
حالت من: سپاسگذار سپاسگذار
جوايز اخذ شده:

عاشق يعني كسي كه قلبش از چشمهايش ميچكد Empty
پستعنوان: رد: عاشق يعني كسي كه قلبش از چشمهايش ميچكد   عاشق يعني كسي كه قلبش از چشمهايش ميچكد Empty2010-04-11, 02:51

kheily ziba bood...merci
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
عاشق يعني كسي كه قلبش از چشمهايش ميچكد
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1
 مواضيع مماثلة
-
» ضد حال يعني...
» داستان دخترك عاشق
» اگه دو تا مرد عاشق يه زن باشن
» داستان زیبای پیرمرد عاشق!
» آنکه عاشق می شود خدائی دارد

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
جوان ايراني :: متفرقه :: داستانهاي خواندني-
پرش به: