صفات متقین در نهج البلاغه Hitskin_logo Hitskin.com

هذه مُجرَّد مُعاينة لتصميم تم اختياره من موقع Hitskin.com
تنصيب التصميم في منتداكالرجوع الى صفحة بيانات التصميم

جوان ايراني
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

جوان ايراني


 
الرئيسيةPortalأحدث الصورجستجوثبت نامورود
تيم مديريت سايت لحظات دلنشين توام با شادكامي را برايتان آرزومند است
به چشمانت بیاموز که هر کس لیاقت دیدن ندارد...
اگر مشکلات را رها کنی هرگز راه حلی برای آنها نخواهی یافت
کاش میشد سکوت را جایگزین دروغ کرد
خوشبخت ترين فرد كسي است كه بيش از همه سعي كند ديگران را خوشبخت سازد.. اشو زرتشت
کاش در کتاب قطور زندگی سطری باشیم ماندنی نه حاشیه ای از یاد رفتنی
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری من چون تو خدایی دارم وتوچون خود نداری
بدبختي تنها در باغچه اي که خودت کاشته اي مي رويد
هوس بازان کسی را که زیبا می بینند دوست دارند اما عاشقان کسی را که دوست دارند زیبا می بینند
اي دوست به راه دوست جان بايد داد در راه محبت امتحان بايد داد تنها نبود شرط محبت گفتن يك مرتبه هم عمل نشان بايدداد
من نه عاشق هستم نه محتاج نگاهي كه بلغزد بر من من خودم هستم و يك حس غريب كه به صد عشقو هوس مي ارزد
خداوند بی نهایت است...اما به قدر نیاز تو فرود می آید،به قدر آرزوی تو گسترده می شود و به قدر ایمان تو کارگشاست(ملاصدرا)
زندگی دو چهره بیشتر ندارد یا بر بازیت میگیرد یا بر بازیش میگیری انتخاب با توست
در این زمانه که شرط حیات نیرنگ است دلم برای دوستان بی ریا تنگ است
برای خندیدن منتظر خوش بختی نباش شاید خوش بختی منتظر خندیدن توست

 

 صفات متقین در نهج البلاغه

اذهب الى الأسفل 
2 مشترك
نويسندهپيام
میترا
بازرس
بازرس
میترا


تعداد پستها : 1173

امتياز كاربر : 3049

تاريخ عضويت : 2009-12-21


ساير موارد
نوع گوشي همراه:
حالت من: مهربون مهربون
جوايز اخذ شده: بهترين كاربر بهترين كاربر

صفات متقین در نهج البلاغه Empty
پستعنوان: صفات متقین در نهج البلاغه   صفات متقین در نهج البلاغه Empty2010-05-26, 17:36

علیرضا امیدوارم این مطلب به دردت بخوره
*************************************



صفات متّقين در نهج البلاغه



در باره كسى مى‏خواهم سخن بگويم كه بدرستى او را نمى‏شناسم، و در باره چيزى مى‏خواهم حرف بزنم، كه خود فاقد آن هستم: على (ع) و تقوى.

بحث من تشريح بخشى از خطبه (193 نهج البلاغه صبحى صالح و خطبه 184 فيض) معروف به خطبه همّام است كه صفات متّقين را بيان مى‏دارد. در چگونگى ايراد اين كلام حضرت، گفته مى‏شود كه همّام- يكى از اصحاب پرهيزكار امير المؤمنين- از ايشان درخواست كرد كه متّقين را براى او توصيف نمايند. حضرتش از اين امر طفره رفت. لكن همّام اصرار بسيار نمود، تا آنكه حضرت لب به سخن گشود. و به نظر من، اين خطبه، همچون آئينه‏ايست پيش روى مؤمنين، تا خود را با معيارهاى متّقين مقايسه كنند.



خطبه، با ذكر مقدّمه كوتاهى پيرامون استغناء حق تعالى از آفرينش خلق، و اين كه نه معصيت هيچ بنده‏اى براى خداوند ضرر دارد، و نه طاعت هيچكس منفعتى براى حق تعالى مى‏آورد، آغاز مى‏شود. سپس خطبه چنين ادامه مى‏يابد: «فالمتّقون فيها هم أهل الفضائل». تعبير خاص حضرت (هم أهل الفضائل) مى‏رساند كه فقط آنهائى داراى فضيلت‏اند كه متّقى باشند. در بينش اسلامى اساس فضيلت و برترى، تقوى است: يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ. نه نژاد ونه زبان و نه قوميّت، هيچيك ملاك برترى نيست. در نماز هم ما نمى‏گوئيم السّلام علينا و على ايرانيها بلكه مى‏گوئيم السّلام علينا و على عباد اللّه الصّالحين.

«منطقهم الصّواب». پيامبر اكرم (ص) فرمود: «لسانك سبع إن أطلقته أكلتك» زبان تو درنده است، اگر اين زبان درنده را آزاد و رها كنى ترا مى‏بلعد. و باز از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمود: «لا بشى‏ء أحقّ بطول السّجن من اللّسان»: هيچ چيز براى زندانى شدن (و براى طولانى‏تر شدن زندانش) شايسته‏تر از زبان نيست.

«و ملبسهم الاقتصاد» لباس و پوشش ميانه روانه را، ما در سيره پيامبر اكرم (ص) و أئمه هدى بروشنى مى‏يابيم. در حديث است كه: «كان رسول اللّه (ص) يلبس اللّيّن تارة و الخشن أخرى» پيامبر اكرم گاه لباس نرم مى‏پوشيدند، و گاه لباس خشن. نه هميشه لباس نرم مى‏پوشيدند و نه هميشه لباس خشن. زيرا اگر هميشه انسان مقيّد به لباس نرم باشد نشانه راحت طلبى و ناز پروردگى اوست، و اگر هميشه هم لباس خشن بپوشد ممكن است نشانه شهرت طلبى و ريا باشد. قال على (ع): اللبس ما لا تشتهر.

بهر حال «ملبس اقتصاد»- آن گونه كه از سيره معصومين (ع) فهميده مى‏شود- استفاده از پوشاك است بعنوان «آلت»، بگونه‏اى كه اين آلت و وسيله، فرد را از «هدف» و غايت متعالى خويش منصرف و منحرف نكند. خواه لباس نرم و خواه لباس خشن، هيچكدام براى انسان هدف و بت نشود. و حتى اين اصل اختصاصى به لباس ندارد، در ساير لوازم زندگى نيز چنين است. مركب پيامبر اكرم گاه «براق» است و گاه «حمار».

«و مشيهم التّواضع»: انسان متّقى در ساده‏ترين امور خود نيز دقّت نظر دارد.

حتّى راه رفتن و مشى انسان متّقى، همراه با تواضع و متانت است. (حال راه رفتن بمعناى پياده روى باشد و يا بمعناى موتور سوارى و ماشين سوارى، بهر حال فرقى نمى‏كند).

قرآن كريم نيز در نصايح لقمان به فرزند، بعنوان پندى از سلسله حكمتهاى الهى لقمان، مى‏فرمايد: «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ. لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ» . ملاحظه مى‏شود كه حتى راه رفتن انسان چنانچه از سر تكبّر و نخوت باشد، مورد خشم پروردگار است. و هم چنين در جاى ديگر مى‏فرمايد: «وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا. كُلُّ ذلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً» كه گوئى در اين آيات، خطاب قرآن كريم به كسانى است كه از سر تكبّر پاى بر زمين مى‏كوبند و گردن فرازانه راه مى‏روند.

مى‏فرمايد: اى انسان متكبّر، اين چنين پاى بر زمين نكوب كه تو آن قدر ضعيفى كه هرگز نمى‏توانى زمين را با پاى كوفتن خود سوراخ كنى. و هر قدر كه گردن برافرازى نمى‏توانى از كوه‏هاى سر بفلك كشيده بالاتر روى.

قرآن كريم باز در جاى ديگر ضمن تشريح صفات بندگان شايسته خدا (عباد الرّحمن) مى‏فرمايد: «الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً» «غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه عليهم» از ديگر صفات متّقين، اين كه چون نگاهشان به چيز حرامى مى‏افتد، چشمان خويش را از آن بر مى‏گردانند.

امام صادق (ع) در حديثى پيرامون چشم‏هاى مؤمنين در قيامت فرمودند: «كلّ عين باكية يوم القيمة إلّا ثلاثة أعين» تمام چشم‏ها در قيامت گريان‏اند بجز سه چشم: عين غضّت عن محارم اللّه»، اول، چشمى كه از محارم خداوند اجتناب كند. و عين سهرت في طاعة اللّه، دوم، چشمى كه در اطاعت خدا و براى رضاى او بيدارى بكشد. و عين بكت في جوف الليّل، سوم، چشمى كه از خوف خدا در دل شب‏ها مى‏گريد.

«وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم» از ديگر مشخصه‏هاى متّقين، آن است كه‏ گوش‏هاى خود را به هر سخن و صوت لغو و مضرّى نمى‏سپارند، بلكه آنرا وقف سخنان آموزنده، و علومى كه نافع آنها باشد، مى‏كنند. از امير المؤمنين (ع) در روايت آمده است: «الفكر في غير الحكمة هوس» حتى تفكّر كردن هم در امورى كه مفيد و مطابق با حكمت نيست، نوعى هوس است. و قرآن كريم نيز از كسانى كه علومى غير نافع و لغو را فرا مى‏گيرند انتقاد مى‏كند . «و متّقى مقيّد است كه بر اساس نيازهاى فردى و جمعى مورد قبول مكتبش، رشته علمى و تحصيلى خود را تعيين كند. و در كلمات منقول از رسول اكرم (ص) نقل شده است كه حضرتش مى‏فرمود: اللّهم إنّي أعوذ بك من علم لا ينفع» خدايا، بتو پناه مى‏برم از علمى كه بى‏فايده باشد. براى روشن شدن اين كه علم نافع چه خصوصياتى و چه تقسيماتى دارد، روايتى را از امام كاظم (ع) نقل مى‏كنيم كه فرمودند: ريشه‏هاى علم نافع چهار تاست.

اول- أن تعرف ربّك: علمى كه به تو كمك كند تا پروردگارت را بهتر بشناسى.

دوم- أن تعرف ما صنع بك: علمى كه به تو بصيرت و بينائى كافى عطا كند، تا بتوانى قدرت نمائى حق تعالى را در آفرينش خود ملاحظه كنى. و لذا از امام صادق (ع) نقل شده است: «از لوازم توحيد و خداشناسى كامل، آگاهى از علم تشريح و اندام شناسى است». بخصوص چنانچه انسان در خصوصيّات روحى و روانى و عصبى خويش مطالعه نمايد، با صناعات بسيار بديعى مواجه مى‏گردد.

سوم- أن تعرف ما أراد منك: از جمله علم نافع آنست كه بكمك آن بتوانى فلسفه آفرينش خويش را بفهمى. و بدانى كه پروردگارت ترا براى چه هدفى آفريده است، تا با شناخت هدف خلقت خويش، تنها طريق عبوديّت حق تعالى را بپيمائى.

چهارم- أن تعرف ما يخرجك من دينك: از جمله علم نافع آنست كه بدانى چه عواملى ترا از دينت خارج مى‏كند و باعث گمراهى و فساد تو مى‏شود.

پس مادامى كه علم و دانش، حد اقل يكى از اين فوائد را براى انسان بدنبال‏نداشته باشد، علم نافعى نيست كه مورد تأئيد امام كاظم (ع) باشد: اول- خدا شناسى. دوم- انسان شناسى. سوم- خط شناسى. چهارم- گناه شناسى.

و سپس حضرتش در جاى ديگرى از اين كلام، صفات ديگرى را براى متّقين بر مى‏شمارند: «عظم الخالق في أنفسهم فصغر ما دونه في أعينهم» خداوند در دلهاى ايشان بسيار گرانقدر و عظيم است، و جز خدا، همه چيز در نزد ايشان كوچك و حقير است. اين جمله حضرت مرا بياد يك تشبيهى مى‏اندازد: تا كنون سوار هواپيما شده‏ايد آيا ديده‏ايد كه چگونه هر چه بيشتر او مى‏گيريد، زمين و آنچه در آن است، در چشمتان كوچك و كوچكتر مى‏شود... حركت تكاملى يك انسان متّقى، و اوج گيرى او بسوى كمال مطلق هم، دنيا و ما سوى اللّه را در ديدگان او لحظه به لحظه حقيرتر و پست‏تر مى‏كند. (صغر ما دونه في أعينهم) تا آنجا كه ديگر هيچ قدرت و عظمتى در جهان نمى‏يابند، مگر قدرت و عظمت حق تعالى (عظم الخالق في أنفسهم) و لذا است كه آن پيرمرد متّقى و آن عارف كامل، در حالى كه تمام دنيا در تحت سيطره بى چون و چراى آمريكاى جهان خوار دست و پا مى‏زند، اين ابر قدرت را به هيچ مى‏گيرد. و بى كمترين ترسى از شكست، پرچم مبارزه با او را بر مى‏دارد، و با صداى بلند در جهان اعلام مى‏كند كه: «آمريكا هيچ غلطى نمى‏تواند بكند». امام امّت اين جمله را نه از روى سياست و يا قدرت، بلكه از اثر «معرفت باللّه» مى‏گويد.

در نزد انسان متّقى تنها و تنها خدا بزرگ است. و غير او همه حقير و ناچيزند.

«قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» بگو خدا و بس و ديگر باقى را بحساب نياور. و بزرگ بودن خداوند را، يك فرد مسلمان همه روزه چندين بار تكرار ميكند: اللّه اكبر، يعنى خدا بزرگتر از همه ديدنيها و همه شنيدنيها و تمامى توصيفاتى است كه در قلم و بيان آدمى مى‏گنجد. (أكبر من أن يوصف).«قلوبهم محزونة» دل‏هاى مؤمنين هميشه داراى نوعى حزن است. انسان پرهيزگار هيچ گاه دچار آن چنان سرخوشى و سرمستى و بى خودى نمى‏گردد كه سبك سرانه از ياد آخرت و خسران واقعى غافل گردد. انسان متّقى هميشه نگران آنست كه عمر خويش را در چه مسيرى سپرى كرده است (في ما أفنى عمره) در دعاى ماه رجب مى‏خوانيم: «خاب الوافدون على غيرك، و خسر المتعرّضون إلّا لك» باختند آنها كه به غير تو دل بستند. و زيان كردند آنها كه روى بسوى غير تو نمودند. و من فراموش نمى‏كنم كه مرحوم آية اللّه مطهرى هميشه تأكيد مى‏كردند كه اين جمله را زياد بخوان. خواهران و برادران بسيارند كسانى كه كتاب مى‏نويسند، زحمت مى‏كشند، پول خرج مى‏كنند و... امّا بدانيد اگر هدف غير خدا باشد، همه اين تلاشها پوچ است و عبث. راضى كردن خداوند كار دشوارى نيست. او «سريع الرضا» است. آيا خدايان متفرّق و متعدد را بهتر مى‏توان اطاعت كرد يا خداوند يگانه قهار را «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» بنا بر اين متّقين محزون‏اند و حزنشان براى آنست كه چرا نتوانسته‏اند آن گونه كه بايد باشند.

«و شرورهم مأمونة» از نشانه‏هاى متّقين اين است كه انسانها از دست و زبان آنها در امان‏اند و شرّشان به كسى نمى‏رسد. المسلم من سلم المسلمون من يده و لسانه. و در باره زبان آدمى گفته‏اند: «قليل جرمه و كثيرة جرمه» جرم‏اش كوچك است امّا جرائم‏اش بسيار است. «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» واى بر هر نكوهش گر عيب جوى. مؤمن با تقوى، نيش زبان و آزارش به كسى نمى‏رسد. و خداوند به رسولش فرمود كه اگر براى طعنه زنندگان و تمسخر گران، هفتاد بار هم استغفار كنى، خداوند آنها را نمى‏بخشد «إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ». «أجسادهم نحيفة» متّقين، شكم پرست و پرخور و تن پرور نيستند. قناعت مى‏كنند و زياد روزه مى‏گيرند.

«حاجاتهم خفيفة» انسان متّقى، از آرزوهاى دور و دراز پرهيز مى‏كند.

حاجات مادّى متّقين هميشه كم و اندك است.

«صبروا ايّاما أعقبتهم راحة طويلة» انسان متّقى مى‏داند كه در اين چند روز كوتاه زندگى دنيائى صبر مى‏كند، تا در آخرت آسايش طولانى و جاودانى را بدست آورد. «لا خير في لذّة من بعده النّار».

«أرادتهم الدّنيا فلم يريدوها» دنيا و زيباييهايش به ايشان رو مى‏آورد و در پيش چشمانشان خود را مآرايد، لكن ايشان فريب اين زيباييهاى موقّت و پوچ را نمى‏خورند. در باره دنيا گفته‏اند كه مانند سايه مى‏ماند، چنانچه پشت به او كردى و به راه خود ادامه دادى، او بدنبال تو مى‏آيد، امّا چنانچه رو به او نموده در پى‏اش دويدى، او ترا بدنبال خويش مى‏كشاند.

«أمّا اللّيل فصافوّن أقدامهم» در نيمه‏هاى شب كه مردم در بستر آرميده‏اند، متّقين خواب را بر خويش حرام مى‏كنند، و در سجده‏گاه‏هاى خويش به عبادت پروردگارشان مى‏پردازند.

و قرآن كريم در باره‏شان فرموده: «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ. فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ» . و آن قدر سجده كردن به درگاه خداوند، ارزش دارد كه پيامبر اكرم (ص) فرمود «هر كس مى‏خواهد با من محشور گردد، در پيشگاه خداوند سجده‏هاى طولانى نمايد».

امير المؤمنين (ع) در جاى ديگرى از همين خطبه، پيرامون متّقين چنين مى‏فرمايد: لا يرضون من أعمالهم القليل و لا يستكثرون الكثير. متّقين چنين‏اند كه هرگز عمل خويش را بزرگ نمى‏پندارند و بدان راضى نمى‏گردند. امروزه ما بهترين نمونه زنده اين صفت را در اخلاق امام امت مى‏يابيم، ايشان در عين آنكه رهبرعظيم‏ترين تحوّل جهان در عصر حاضر هستند، مى‏گويند «اى كاش منهم يك پاسدار بودم»، و يا مى‏گويند «رهبر ما آن طفل سيزده ساله است...» ويژگى انسان متقّى آنست كه نه تنها از مدح و ثناى ديگران نسبت بخودش، خوشحال نمى‏گردد، بلكه ناراحت هم مى‏شود زيرا او واقعا عمل خويش را در پيشگاه خداوند قليل مى‏داند (إذا ذكر أحدهم خاف من ما يقال له). معروف است كه مرحوم آية اللّه بروجردى، با آن همه زحماتى كه در راه اسلام متحمل شد و آن همه خدماتى كه به جامعه مسلمين نمود، و آن همه كتابخانه و مسجد و مستشفى و مراكز علمى كه تأسيس كرد، و آن همه طلاب ارزشمندى كه تحويل جامعه تشيّع داد، در لحظه مرگ مى‏گريست و مى‏گفت كه من اكنون در حال رفتن هستم امّا دستم تهى است... قرآن كريم كسانى را كه اعمال بى ارزش خويش را مستحق حمد و ستايش مى‏دانند نكوهش مى‏كند: «لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ» .

«فمن علامة أحدهم انّك ترى له قوّة في دين» از علامات متّقين اينست كه نسبت به معتقدات دينى‏شان قدرتمند و استوارند. تزلزل در ايشان راهى ندارد.

قرآن كريم كسانى را كه چون خيرى به ايشان مى‏رسد و منافعى ظاهرى بدست مى‏آورند خوشحال ميشوند، و در هنگام دشوارى‏ها بيتابى و ناسپاسى ميكنند ملامت ميكند: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ، فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ» متّقين بر اساس منافع آنى و مادّى خود، نسبت به دين گرايش ندارند، بلكه اساس ديندارى آنها بر ايمان استوار است.

«و حرصا فى علم» انسان متّقى در تحصيل علم حريص است، و هيچگاه‏خود را فارغ التحصيل نمى‏داند. خداوند به رسولش مى‏گويد تو نيز از علم بيشتر بى‏نياز نيستى، وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً «و قصدا في غنى» در حال غنى و ثروتمندى، ميانه روى را ترك نمى‏كنند. و براى ثروتمند شدن هم حريص نيستند.

«و تجمّلا في فاقة» متّقين در شرايط دشوار مادّى هم شكيبا و متعادل هستند. و هرگز ظاهر موقّر و آراسته خويش را تبديل به كهنه ملبسى مندرس نمى‏كنند. در حديث است كه پيامبر اكرم در يكى از غزوات دستور تهيه غذا براى لشكر اسلام را دادند. و فرمودند كه يك ديگ غذا بگذارند و 9 ديگ آب جوش.

و هنگامى كه علّت را جويا شدند، فرمودند: «چنين مى‏كنم تا لشكريان دشمن گمان نكنند كه مسلمين اندك و فقيرند». مؤمن چنان از لحاظ مادّى زندگى مقتصدانه و متعادلى دارد كه ديگران گمان ميكنند او ثروتمند است، بخاطر آنكه هر لحظه دست نياز بسوى اين و آن دراز نمى‏كند. (يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ) «و صبرا في شدّة» در هنگامه بلايا و مشكلات، پايدارى و ايستادگى و صبر پيشه ميكند و بيتابى و فزع از خود نشان نمى‏دهد. قرآن كريم اين گونه انسان را ملامت ميكند كه اذا مسّه الشّر جزوعا بلكه انسانى را تصوير و تأييد ميكند كه تربيت الهى شده باشد بطورى كه در برابر مصائب و مشكلات، با صبر و متانت، ايستادگى ميكند: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» «و نشاطا في هدى» انسان متّقى در هدايت نشاط دارد. (چه آنكه كسى‏او را هدايت كند و چه آنكه خود منشأ هدايت ديگران واقع شود) بخلاف منافقين كه از مشخصات‏شان آنست كه «لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسالى‏». منافق اگر هم نمازى بخواند در حال كسالت مى‏خواند زيرا در طريق هدايت، نشاطى ندارد.

انسان پرهيزكار، نه تنها عبادات را بارى بر دوش خويش نمى‏داند، بلكه به تعبير روايات، انسان متّقى در مساجد مانند ماهى در درياست.

پيامبر اكرم (ص) فرمود: «أفضل النّاس من عشق العبادة» برترين مردم آن است كه عاشق عبادت باشد. امام حسين (ع) در واقعه كربلا يك شب را مهلت خواستند كه جنگ بعقب بيافتد. و فرمودند كه من نماز را دوست مى‏دارم (إنّى أحبّ الصلاة) يعنى امام حسين (ع) نه فقط نماز را بخاطر وجوبش ادا ميكند، بلكه عاشق عبادت است. و اين مصداق «نشاطا فى هدى» است.

«و تحرّجا عن الطّمع» انسان با تقوى، طمع ندارد. طمع كارى، از معايب كليد است كه منشأ بسيارى از معايب و انحرافات است. انسان طمعكار خود را به ذلّت مى‏افكند. و چنانچه بوسيله ذليل كردن خود نيز نتوانست منافع مادّى خويش را تأمين كند، كينه افراد را به دل مى‏گيرد. و چون دلش مملو از كينه‏هاى گونه‏گون نسبت به افراد شد، دست به خيانت و ستمكارى مى‏زند. لذا در روايت است كه «حبّ الدّنيا رأس كلّ خطيئة».

«يعمل الأعمال الصّالحة و هو على و جل» انسان متّقى اعمال شايسته را انجام مى‏دهد، اما هم چنان دلهره دارد. دلهره نسبت به آنكه اعمالش مورد قبول درگاه حق واقع مى‏شود يا نه. امامان ما همه نسبت به خداوند چنين بوده‏اند. امام حسن مجتبى (ع) هنگام نماز از خوف خدا مى‏لرزيد. و امام زين العابدين (ع) در هنگام تلبيه، غش كرد. از حضرتش پرسيدند چرا چنين حالتى به شما دست داد

فرمود: ترسيدم كه بگويم لبّيك، و پاسخ منفى بشنوم. اينان با آنكه در اوج «تعالى الى اللّه» در سيرند، معهذا خائف نيز هستند.

«يمسي و همّه الشّكر، و يصبح و همّه الذّكر» روز را به شب مى‏رساند در حالى كه شكرگزار نعمات الهى است. و شب را به صبح مى‏رساند در حالى كه به ذكر و ياد خدا مشغول است. و چه ذكرى برتر از آنكه انسان در لحظه مواجهه با معاصى و كشش‏هاى نفسانى، ياد خدا را سپر خويش قرار دهد (چنانچه در اصول كافى روايتى در اين معنا نقل شده است) همچون يوسف صديق (ع) كه چون در آن لحظه بحرانى و خطرناك در برابر گناه قرار گرفت گفت: «وَ راوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِها» اين گونه ذكر خدا، بسيار ارزشمند است.

«يمزج الحلم بالعلم و القول بالعمل» انسان متّقى حلم را با علم بهم آميخته است و قولش با عملش موافق و همراه است. قرآن كريم از كسانى كه ميان قول و فعلشان دوگانگى باشد سخت نكوهش كرده: «كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ» «تراه قريبا امله، قليلا زلله، خاشعا قلبه، قانتة نفسه» انسان پرهيزكار از آرزوهاى دراز اجتناب ميكند، در سياق زندگى آن چنان عاقلانه حركت ميكند كه لغزش‏هايش اندك مى‏گردد، قلب او در پيشگاه خداوند خاشع و در برابر فرمان حق مطيع است، نفس سركش را مهار نموده او را به قناعت عادت داده است.

«منزورا أكله، سهلا امره، حريزا دينه» انسان پرهيزكار از پرخورى و شكم پرستى پرهيز ميكند و غذايش اندك است. امر دنيا را سخت نمى‏گيرد، و مقيّد به تجمّلات و تشريفات و تكلّفات زايده نيست. امّا در نگهدارى از دينش‏بسيار دقيق است بطورى كه دينش در حصن و حصارى محفوظ بماند.

«ميتة شهوته، مكظوما غيظه» ديو سركش شهوت در جان زنده و بيدار متّقين، به بند كشيده شده است. و غريزه خطرناك و حسّاس غضب، بواسطه قدرت عاقله ايشان، كاملا منقاد و اسير است. و خلاصه، انسان متّقى، چنان زندگى ميكند كه اگر هر لحظه به او خبر مرگش را بدهند، غافلگير نمى‏شود. گوئى در تمام عمر مشغول آماده سازى سفر آخرت بوده است. و اين آمادگى براى مرگ، يكى از ملاك‏هاى قرآن كريم براى ارزيابى مدعيان ايمان است... «قُلْ يا أَيُّهَا الَّذِينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ» «الخير منه مأمول و الشّر منه مأمون» انسان متّقى بگونه‏اى در ميان مردم زندگى ميكند كه در هنگام نياز مردم به همكارى در امور خير، به سراغ او مى‏روند.

و آن گاه كه فتنه‏اى ظاهر مى‏شود، مردم از شرّ آنها در امان‏اند.

«يعفوا عمّن ظلمه» از نشانه‏هاى بسيار بارز متّقين آنست كه چون مورد ستمى واقع ميشوند، كينه‏هاى ديگران را هم چون كوهى عظيم در دل خويش نگه نمى‏دارند، بلكه در هنگامى كه قدرت انتقام گيرى دارند، با عفو و بخشش به طرف مقابل درس اخلاق مى‏دهند. پيامبر اكرم (ص) فرمود: «اگر دو مسلمان بيش از سه روز، با هم قهر باشند چنانچه در روز چهارم با يكديگر آشتى نكنند، مسلم نيستند».

«يعطي من حرمه و يصل من قطعه» انسان پرهيزگار عمل زشت را با زشتى پاسخ نمى‏دهد. به آن كس كه او را از چيزى محروم كرده است، مى‏بخشد. و با آن كس كه از او قطع رابطه كرده است، بار ديگر پيوند برقرار ميكند. اسلام نسبت به آشتى ميان دو نفر مسلمان، عنايت بسيارى دارد. قرآن كريم مى‏فرمايد: «يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» قيامت، روزى است كه مال وفرزند به درد انسان نمى‏خورد و تنها كسانى بهره مى‏برند كه با قلب سليم به درگاه خدا مبعوث شده باشند. و كسى كه دچار گناهان و كينه‏هاست، قلب سليم ندارد.

و در صحنه روابط انسانها، هميشه ندا مى‏دهد كه «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا» از يكديگر در گذريد. «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ» آيا دوست نمى‏داريد كه خداوند از گناهان شما بگذرد پس از گناهان هم بگذريد، و كينه‏ها را بدور بريزيد.

خداوند همه ما را به صفات متّقين بيارايد.

و السّلام عليكم و رحمة الله
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
alireza
مدير تالار ورزشي
مدير تالار ورزشي
alireza


تعداد پستها : 411

امتياز كاربر : 928

تاريخ عضويت : 2010-04-12

جنسيت : ذكر

متولد : 1991-03-28

سن : 33

شهر : بابل


ساير موارد
نوع گوشي همراه: سوني اريكسون سوني اريكسون
حالت من: مهربون مهربون
جوايز اخذ شده:

صفات متقین در نهج البلاغه Empty
پستعنوان: رد: صفات متقین در نهج البلاغه   صفات متقین در نهج البلاغه Empty2010-05-27, 04:51

ممنون ابجی دستت درد نکنه
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
صفات متقین در نهج البلاغه
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1
 مواضيع مماثلة
-
» نهج البلاغه (حكمت ها)

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
جوان ايراني :: تالار مباحث و موضوعات :: ديني مذهبي-
پرش به: