جوان ايراني
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

فصل اول(قسمت اول)

اذهب الى الأسفل

فصل اول(قسمت اول) Empty فصل اول(قسمت اول)

پست من طرف ayshin 2010-03-31, 16:02

عرفان كيهاني(حلقه)


سلسله مـــوي دوســت حلقـه دام
بلاســت
هر كه در اين حلقه نيست فارغ
از اين ماجراست
(سعدي)

عرفان‌كيهاني(حلقه)، نگرشي است عرفاني كه با چارچوب عرفان اين مرز و بوم
مطابقت دارد. اساس ايـن عـرفان بر اتـصال بـه حلقه‌هـاي متعدد «شبكه‌ي
شعور كيهاني»
استوار است و همه‌ي مسير سير وسلوك آن، از طريق
اتصال به اين حلقه‌ها صورت مي‌گيرد. فيض الهي به‌صورت‌هاي مختلف در حلقه‌هاي گوناگون جاري بوده كه در واقع
همان حلقه‌هاي رحمت‌عام الهي
است كه مي‌تواند مورد بهره‌برداري عملي قرار گيرد. از آن‌جا كه
اتصال نمي‌تواند بر اساس تكنيك و فن و روش حاصل شود؛ لذا در اين شاخه نيز
هيچ‌گونه فن و روش، تكنيك و... وجود نداشته و در آن توان‌هاي فردي هيچ
جايگاهي ندارد.
محورهاي اصلي
عرفان كيهاني(حلقه) عبارت است از:
-
آشنايي نظري و عملي با رحمت‌عام و خاص الهي و حلقه‌هاي متعدد آن.
- اتصال به شبكه‌ي
مثبت
(شبـكه‌ي‌شعـور‌كــيهانــي) و اجـتناب از شبكه‌ي
منفي.

-شاهدي و
نظاره‌گري (تسليم).
- شناخت «مِن دُون
الله»
و اجتناب از آن.
- شناخت«عرفان كمال و عرفان قدرت»وحركت به سمت عرفان‌كمال و
اجتناب از عرفان قدرت.
- شناخت «دانش
كمال»
به‌عنوان تنها بخشي از داشته‌هاي انسان كه قابل انتقال به
زندگي بعدي است.
- توجه كامل به معرفت مراسم
و مناسك
، به‌جاي اكتفا به تشريفات و ظاهر آن‌ها.







- توجه بهاشتياق، كه
پول رايج دنياي كمال بوده و در اين وادي مشتاق‌ترين‌ها، همانا
ثروتمندترين‌ها هستند و همه‌چيز در اين وادي، مزد اشتياق است.
-
توجه كامل به اختيار
انسان كه تعيين‌كننده‌ي كمال و كيفيت حركت اوست.

عرفان حلقه

عرفان حلقه
مباحث عرفاني را مورد بررسي
نظري و عملي قرار مي‌دهد؛ و از آن‌جا كه انسان شمول است همه‌ي انسان‌ها
صرف‌نظر از نژاد، مليت، دين، مذهب و عقايد شخصي مي‌توانند جنبه‌ي نظري آن
را پذيرفته و جنبه‌ي عملي آن را مورد تجربه و استفاده قرار دهند.
· اصل: هدف
از اين شاخه عرفاني كمك به انسان در راه رسيدن به كمال و
تعالي است، حركتي از عالم كثرت به عالم وحدت. در
اين راستا همة تلاش‌ها براي نزديك شدن انسان‌ها به يكديگر صورت گرفته و از
هرعاملي كه باعث جدايي و ايجاد تفرقه بين آن‌ها مي‌‌شود، اجتناب به‌عمل
مي‌آيد.
رحمت‌عام الهي
عشق، يكسان ناز درويش و توانگر
مي‌كشد اين ترازو، سنگ و گوهر را برابر مي‌كشــد
(صائب تبريزي)
خداوند توجة‌ ويژه‌اي به
انسان، مبذول داشته و نسبت به او، با رحمت تمام برخورد كرده
است كه از عشق ناشي شده است.

رحمت‌عام شامل
هم
ه
انسان‌ها مي‌شود و انسان در اين مورد، حق انتخاب داشته و مي‌تواند از آن
استفاده نموده و يا اجتناب نمايد و براي برخوردار شدن از آن هيچ اجباري
ندارد؛ سفره‌اي است كه هر روز گسترده است، تا چه كسي به سوي آن دست برده،
لقمه‌اي را بردارد.
[center]هرسحرگه كيمياي سرخ رويي مي‌زند آفتــاب رحمـت‌عـام تـو بـر ديـوارها

[/center]

(صائب تبريزي)

به‌طور كلي، همه‌ي انسان‌ها صرف‌نظر از نژاد، مليــت، جنسيــت، ســن و
سال، سواد و معلومات، استعداد و لياقت‌هاي فردي، دين و مذهب، گناهكاري و
بي‌گناهي، پاكي وناپاكي و.. مي‌توانند از رحمت‌عام الهي برخوردار شوند.
خار و گُل، در پله‌ي ميزان تردستان
يكي است چـون كنم
قطـع اميد، از رحمت‌عام
بهار
(صائب تبريزي)
فيض و رحمت الهي در
انحصار هيچ گروه خاصي نيست. افراد و گروه‌ها فقط مي‌توانند معرف باشند، تا
اشخاصي كه خود را از پرتو اين نور نجات بخش مخفي كرده‌اند، در معرض آن قرار
بگيرند؛ به‌عبارت ديگر نحوه‌ي در معرض قرار گرفتن را به آن‌ها انتقال داده
و از آن‌چه را كه روزي آسماني دارند، مانند روزي زميني خود، به ديگران
انفاق كنند (مِما رَزَقناهُم ينفِقوُن) و از اتصال خود براي آن‌ها نيز ايجاد
اتصال كنند. در اين مورد همه‌ي اديان و مذاهب اتفاق نظر داشته و چكيده‌ي
همه‌ي گفته‌ها و نويدهاي الهي، با رحمانيت شروع شده و با آن خاتمه مي‌يابد و
از هر دري كه وارد شويم، با رحمانيت او روبه‌رو هستيم.

اگر از زاويه‌ي ديگري به
رحمانيت عام الهي نگاه كنيم، به اين نكته برمي‌خوريم كه انسان ممكن
است خطاب به خداوند بگويد:
من بنده‌ي عاصي‌ام، رضاي تو كجاست تاريك دلم، نور و صفــاي تو كجاست
ما را تو بهشت، اَر به طاعــت بخـشي اين بيع بود، لطف و عطـاي تو كجاست
(ابوسعيد ابوالخير)
خداوند جواب انسان را
از قبل آماده كرده و تدارك هديه‌اي جدا از مزد و پاداش اعمال، براي او در
نظر گرفته است تا نشان‌دهنده‌ي لطف وعطاي او باشد و با اين طريق، هيچ جاي
كمبودي براي انسان باقي نگذاشته است.
لطف الهـي، بكنـد
كــار خويــش مژده‌ي رحمت، برساند سروش
(حافظ)
و بدين‌گونه هر انساني
كه بخواهد، مي‌تواند خود را در زير چتر رحمانيت پروردگار قرار داده و از
آن بهره‌مند شود. اين باراني است كه بر سر همه مي‌بارد، خورشيدي است كه بر
همه مي‌تابد و نمي‌پرسد كه چه كسي نور مرا دريافت مي‌كند، آيا گناهكار است و
يا بي‌گناه؟ آگاه است و يا ناآگاه؟ پاك است و يا ناپاك؟ و...؛ براي
خداوند، همه‌ي انسان‌ها از آن جهت كه محتاج رحمانيت اويند، در يك سطح
مي‌باشند.

بيا كه دوش به مستي، سروش عالم غيب
نويد داد كه عام است
فيـض رحمــت او
(حافظ)
اما اگر انسان از
اين بارش شكوفا نمي‌شود، به اين علت است كه يا خود را در معرض اين پرتو
محبت‌آميز قرار نداده و يا درحال غفلت به سر مي‌برد.
پرتو خورشيـد عشـق بر
همه اُفتد، وليك سنگ به يك نوع نيست، تا همه گوهر شود
(سعدي)

موج رحمانيت الهي، راهگشاي مؤثري براي هدايت گمراهان است؛ زيرا وسيله‌ي
ارزشمندي براي آشنايي و اثبات وجود صاحب آن، يعني خداوند است و فرد هوشمند
با برخورد به نشانه‌هاي آن، در حقيقت به نشانه‌هاي «هدايت» برخورد كرده
است. فراموش نكنيم كه عيسي‌مسيح(ع) گمراهان بد‌نام را در اولويت برخورداري
از رحمانيت الهي قرار مي‌داد و اطراف او باج گيرها، بدكاره‌ها و بد‌نام‌ها،
اجتماع كرده و در كنار او راه هدايت را يافته بودند. رسول‌بزرگ او نيز،
پولس شكنجه‌گر بود؛ كه از
شكنجه‌گري كه تبديل به پولس رسول گشت و اين تحولات براي آن‌ها فقط به
واسطه‌ي قرار گرفتن در حلقه‌ي عام رحمانيت الهي، توسط عيسي‌مسيح(ع)، به
وقوع پيوست. در واقع، در معرض رحمانيت عام قرارگرفتن؛ يعني برقراري
امكان آشنايي عملي و آشتي با خدا.

مطلب
ديگر اين‌كه، تشنه به آب نياز دارد نه سيراب و اين گمراه است كه به هدايت و
رحمانيت او نيازمند است. كسي كه به نور رسيده است، ديگر محتاج امداد
هدايتي هيچ‌كسي نخواهد بود.
آب رحـمــت،
بـر آن زميـن بــارد كــه در آن خــاك، تـشنـگان دارد
(اوحدي‌مراغه‌اي)
شبكه‌ي
شعور
كيهاني

اكنون
شبكه شعور كيهاني يا هوشمندي حاكم بر جهان هستي را از نقطه‌نظر تئوري بررسي
كرده و به همين جهت بحثي به نام «سكه‌ي وجودي» را مطرح مي‌كنيم تا در خلال اين بحث بتوانيم
هوشمندي حاكم بر جهان هستي مادي را اثبات كنيم
.


وجود هرچيزي را درعالم هستي
مادي، مانند سكه‌اي درنظر مي‌گيريم كه دو رو دارد: «واقعيت وجودي» و [b]«حقيقت وجودي[b]».[/b][/b]


فصل اول(قسمت اول) Ketab1
واقعيت وجودي

واقعيت وجودي هرچيزي، به ما نشان مي‌دهد كه آن چيز وجود دارد، واقع
شده، اتفاق افتاده و حادث شده است؛ چه اين‌كه از علت، چگونگي و نحوه‌ي وقوع
آن، اطلاع داشته باشيم يا نه. اين بخش از وجود، يا قابل مشاهده است يا اثر
خود را روي محيط مي‌گذارد يا قابل ثبت، ضبط و اندازه‌گيري بوده و يا چند
مشخصه از مشخصات فوق را دارد. براي مثال، وجود يك تكه سنگ واقعيت دارد و آن
سنگ حادث شده و به‌وجود آمده است؛ چه نحوه‌ي به‌وجود آمدن آن را بدانيم و
چه ندانيم. بعضي چيزها را هم ممكن است كه نبينيم و حسي روي آن نداشته باشيم
ولي واقعيت داشته باشند، براي نمونه، اشعه‌ي مادون قرمز واقعيت دارد،
هرچند كه نمي‌توانيم آن را ببينيم و يا لمس كنيم، اما قادر هستيم آن را با
تجهيزاتي اندازه‌گيري كنيم حتي مورد بهره‌برداري عملي قرار دهيم.

حقيقت
وجودي

حقيقت وجودي،
موضوع‌هايي را دررابطه با واقعيت وجودي مورد
بحث و گفت‌وگو قرار مي‌دهد كه عبارت است از:
1 - علت وجودي و نحوه‌ي وقوع
براي
مثال، علت به‌وجود آمدن سنگ چيست؟ و يا چرا جهان هستي پيدايش
يافته است؟ (چه عواملي سبب پيدايش جهان هستي بوده است؟)
2 - طرح وجودي و مسايل پشت
پرده‌ي واقعيت وجودي


هر واقعيتي به‌دنبال طرح و نقشه‌اي بايد اتفاق افتاده باشد و با بررسي
مسايل پشت پرده‌ي هر واقعيتي، مي‌توان با طرح و نقشه‌ي وجودي آن واقعيت،
برخورد كرده و آن را مورد مطالعه قرار داد. براي مثال: انسان چرا و به چه منظوري به‌وجود آمده است و يا فلسفه‌ي خلقت
جهان هستي چيست؟
3- كيفيت وجودي هر پديده

حقيقت وجودي، چگونگي
و كيفيت وجودي يك
واقعيت را نسبت به يك مبنايي زير ذره بين قرار داده و آن را بررسي مي‌كند؛
اين‌كه آيا حقيقتاً چيزي وجود خارجي دارد؟ يا اين‌كه مجازي است؟ براي
نمونه، در مورد تصوير يك شي در آينه؛ آن تصوير واقعيت وجودي دارد و در آينه واقع شده است ولي حقيقت وجودي ندارد،
زيرا نسبت به خود شي مجازي است. پس چيزهايي مي‌تواند در عالم هستي واقعيت
داشته و واقع شده باشند، اما نسبت به خود آن چيز از حقيقت وجودي برخوردار
نباشند؛ و برعكس بعضي چيزها از نظر ما واقعيت نداشته باشند ولي حقيقت وجودي
داشته باشند، مثل اشعه‌ي مادون قرمز كه با چشم ما ديده نمي‌شود و براي ما
واقعيت ندارد ولي چون با ابزارهايي قابل تشخيص است، نسبت به چشم ما داراي
حقيقت وجودي است. و يا هاله‌هاي پيرامون انسان كه با چشم معمولي ديده نمي‌شوند و از نظر انسان واقعيت
نداشته و سال‌ها تصور مي‌شده است كه اين صحبت‌ها خرافه‌اي بيش نيستند ولي
با عكس برداري كرليان قابل
مشاهده شدند؛ پس با وجودي كه قابل رؤيت نيستند ولي حقيقت وجودي دارند. لذا
حقيقت وجودي، چگونگي و كيفيت وجودي هر پديده و هر موضوعي را مورد بررسي
قرار مي‌دهد.
حال جهت شناخت «شبكه‌ي
شعور كيهاني» لازم است واقعيت و حقيقت وجودي جهان
هستي مادي را مورد بررسي دقيق‌تري قرار دهيم كه به‌دنبال اين
بحث، موضوع «جهان‌مجازي» را مطرح مي‌كنيم.

جهان مجازي

فرض كنيد مطابق (شكل 1- الف) تيغه‌اي داريم كه مي‌تواند حول محور وسط آن
بچرخد. اگر سؤال كنيم كه اين تيغه در حالت ثابت واقعيت وجودي دارد يا خير؟


فصل اول(قسمت اول) Ketab2
جواب اين سؤال مثبت است، زيرا اين تيغه
حادث شده و واقعيت دارد. حال اگر مطابق (شكل 1-ب) اين تيغه را حول محور آن
با سرعت به چرخش درآوريم، آن‌چه را كه مشاهده مي‌كنيم، استوانه‌اي است كه
قطر قاعده‌ي آن قطر تيغه و ارتفاع آن، ضخامت تيغه خواهد بود (شكل-2).


فصل اول(قسمت اول) Ketab3



اكنون اگر سؤال شود كه آيا اين استوانه واقعيت دارد؟ جواب به اين پرسش نيز
مثبت خواهد بود، زيرا اين استوانه حادث شده و به‌وجود آمده است؛ بنابراين
واقعيت دارد و اگر سؤال شود كه آيا اين استوانه، حقيقت نيز دارد؟
جواب
به اين پرسش منفي خواهد بود، زيرا چنين استوانه‌اي وجود خارجي نداشته و هر
زمان كه تيغه را از حركت باز
داريم استوانه مورد بحث ناپديد مي‌شود. بنابراين استوانه يك حجم مجازي و
ناشي از حركت تيغه است، لذا درست است كه اين استوانه واقعيت دارد، ولي فاقد
حقيقت وجودي است.
به‌دنبال اين مشاهده و
بررسي آن، به طرح سؤالات ديگري مي‌پردازيم.
آيا جهان پيرامون ما واقعيت
وجودي دارد؟
جواب به اين پرسش بي‌گمان
مثبت است، زيرا ما وجود داريم و مي‌توانيم جهان هستي را
مشاهده كنيم.
آيا جهان پيرامون ما، حقيقت
وجودي نيز دارد؟

براي پاسخ به اين پرسش، به بررسي اجمالي و سريعي از ساختار جهان پيرامون
خود، در حدي كه تاكنون قابل مشاهده و بررسي بوده است، مي‌پردازيم. مي‌دانيم
كه جهان پيرامون ما از ماده و
انرژي شكل گرفته است.
درابتدا بخش ماده را
كه شامل اجرام سماوي است زيرنظر گرفته و ساختمان آن‌ها را مورد مطالعه قرار
مي‌دهيم. اين اجرام از مولكول‌ها و مولكول‌ها نيز از اتم‌ها تشكيل شده‌اند
و اتم‌ها نيز به نوبه‌ي خود از ذرات بنيادي و ضد
ذرات آن‌ها شكل گرفته‌اند. اين سير تا منهاي بي‌نهايت در دل
اتم ادامه دارد به‌طوري كه ابتدايي براي آن نمي‌توان يافت،
همان‌گونه كه انتهايي نيز ندارد، به قول شاه نعمت‌الله ‌ولي:
در
محيطي بيكران افتاده‌ايم نيسـت مـا را ابتـدا و انتـها
اكنون به مطالعه‌ي يك
اتم به‌عنوان آجري از ساختمان خلقت مي‌پردازيم و براي بررسي
دقيق‌تر، آن را به اندازه‌ي يك زمين فوتبال درنظر مي‌گيريم؛ در اين‌صورت
اين اتم، هسته‌اي به اندازه يك توپ فوتبال خواهد داشت (شكل-3).
اگر از فاصله‌اي دورتر به آن نگاه كنيم، كره عظيمي را مي‌بينيم كه يك زمين
فوتبال دردل آن‌جاي مي‌گيرد. اينك به طرح سؤالي مي‌پردازيم. حجم وشكل اين
كره‌ي عظيم، از كجا ناشي شده است؟
در جواب بايد بگوييم كه
اين حجم بر اثر حركت الكترون‌ها
ايجاد شده است كه به آن «ابر الكتروني»گفته مي‌شود.




فصل اول(قسمت اول) Ketab4
آيا وجود اين كره‌ي
عظيم واقعيت وجودي دارد؟
جواب صددرصد مثبت است،
زيرا اين كره حادث شده و واقعيت دارد، ولي آيا حقيقت وجودي نيز
دارد؟
اگر در يك لحظه حركت الكترون‌ها
متوقف شود، اين حجم كه ناشي از حركت الكترون‌هاست،
ناپديد شده و از مقابل چشمان ما محو مي‌شود و تنها هسته‌ي آن كه به اندازه
يك توپ فوتبال است، باقي مي‌ماند. پس نتيجه مي‌گيريم كه اين حجم وجود
خارجي نداشته و ناشي از حركت بوده؛ در نتيجه مجازي است. حال با همين شيوه،
هسته‌ي اتم را بررسي مي‌كنيم. مي‌دانيم كه هسته‌ي اتم
از پروتون و نوترون تشكيل شده است، مطابق (شكل- 4)
پروتون به دور محور خود چرخش كرده و نوترون نيز
با سرعت بسيار زيادي در جهت عكس حركت پروتون، هم به دور خود چرخيده و هم به
دور پروتون مي‌چرخد. چرخش نوترون به دور پروتون، ديسكي را پديد آورده و
حجمي مجازي را ايجاد مي‌كند.



فصل اول(قسمت اول) Ketab5
حال درصورتي كه حركت پروتون و
نوترون متوقف شود، اين حجم نيز ناپديد مي‌شود و از آن فقط ذرات
بنيادي به‌جا خواهد ماند كه حجمي به‌مراتب كم‌تر از حجم قبلي
دارد و اگر به همين منوال به داخل ذرات هسته نفوذ
كرده و حركات آن‌ها را در سطوح مختلف متوقف كنيم، مي‌بينيم كه حجم‌هاي حادث
شده توسط آن‌ها، يكي پس از ديگري محو مي‌شود و اثري از آن‌ها باقي
نمي‌ماند. با اين حساب، به اين موضوع پي مي‌بريم كه مجموعه‌اي از بي‌نهايت
حركات بنيادي، هسته‌ي اتم را شكل داده است و پس از آن، از
اتم‌ها مولكول‌ها و از مولكول‌ها نيز بخش مادي شكل گرفته است.
با اين توصيف مي‌توان گفت:

جهان هستی مادی از «حرکت» آفریده شده است.
از نگاهي ديگر نيز
مي‌توان به اين نتيجه رسيد؛ بدين‌گونه كه در فيزيك مدرن ماده،
موج متراكم است و موج نيز خود حركت تلقي
مي‌شود، پس همه‌ي جهان هستي مادي، چه از بُعد ماده نگاه
شود و چه از بُعد انرژي، ازموج ساخته شده و همان‌گونه
كه اشاره شد، موج نيز از «حركت» به‌وجود آمده است. با شرح مختصر و ساده‌اي
كه گذشت، اينك مي‌توان به پرسش طرح‌شده‌ي قبلي، كه آيا جهان هستي مادي
حقيقت وجودي دارد يا خير، پاسخ داد. در جواب مي‌توان گفت،
با توجه به اين‌كه جهان هستي مادي از حركت آفريده شده است، پس جلوه‌هاي
گوناگون آن نيز ناشي از حركت بوده و نظر به اين‌كه هر جلوه‌اي كه ناشي از
حركت باشد، مجازي است؛ در نتيجه جهان هستي مادي نيز مجازي بوده و حقيقت
وجودي ندارد. به‌دنبال پي‌بردن به اين موضوع كه جهان هستي مادي از حركت
به‌وجود آمده است، سؤال ديگري را مطرح مي‌كنيم:
چه عاملي، به بي‌نهايت حركت موجود در جهان هستي جهت داده است به‌گونه‌اي كه
از ميان اين همه حركت، سيستمي كاملاً سامان‌دار و هدفمند، تجلي پيدا كرده
است؟
در پاسخ بايد گفت: تنها چيزي كه مي‌تواند به
بي‌نهايت حركت موجود،
جهتي هدفمند داده باشد، وجود عاملي هوشمند است؛ كه قادر است تشخيص دهد هر
حركتي در چه جهتي و به چه صورتي بايد انجام شود تا نتيجه‌ي نهايي آن بتواند
سيستمي هماهنگ، هدفمند و گويا باشد. بنابراين، ماده و انرژي و يا به‌عبارت ديگر ساختار
جهان هستي، از
هوشمندي و يا
شعور یا آگاهي به‌وجود آمده است. پس در
اصل:
جهان هستی مادی از «آگاهی یا شعور ویا هوشمندی»
آفریده شده است.

[center][center]ما سميعيم و بصيـريم و هوشيم بـا شما نامحـرمان ما خامشيم
چون شما سوي جمادي مي‌رويد محرم جان‌جمادان چون شويد؟
از جمادي عالـــــم جان‌هـا رويـد غلغـل اجـزاي عـالـــــم
بشنويد
فاش تسبيـح جمــــــادات آيـدت وسوســــه تـأويل‌هـا
نـر بايـدت
(مولانا)
[right]و يا:
باد و خاك و آب و آتش، بنده‌اند با من و تو مرده، با حق
زنده‌اند
(مولانا)

[/center][/center]






[/right]

·
اصل:همه‌ي
انسان‌ها مي‌‌توانند در هوشمندي و شعور حاكم
بر جهان هستي به توافق و اشتراك نظر رسيده، پس از آزمايش و
اثبات آن، به صاحب اين هوشمندي كه خداوند است، پي برده؛ تا اين موضوع،
نقطه‌ي مشترك فكري بين همه‌ي انسان‌ها شده و قدرت و تحكيم پيدا كند.
بنابراين، عامل مشترك و زيربناي فكري بين انسان‌ها، شعور حاكم بر جهان هستي
و يا شعور الهياست. در اين تفكر و بينش، اين عامل
مشترك «شبكه‌ شعور كيهاني»
ناميده مي‌شود.
· اصل:جهان
هستي مادي از حركت آفريده
شده است، از اين رو جلوه‌هاي گوناگون آن نيز ناشي از حركت بوده و چون هر
جلوه‌اي كه ناشي از حركت باشد، مجازي است، در نتيجه جهان هستي مادي نيز
مجازي است. هر حركتي نيز نياز به محرّك و عامل جهت‌دهنده دارد. اين عامل،
آگاهي و يا
هوشمندي حاكم بر جهان هستي است كه آن را «شبكه‌ شعور كيهاني» مي‌ناميم. بنابراين، جهان
هستي تصويري مجازي از حقيقت ديگري بوده و در اصل از آگاهي آفريده شده است و
اجزاي آن مطابق (شكل-5 ) است.

نظر به اين‌كه هوشمندي حاكم بر
جهان هستي، مي‌‌بايستي خود از جايي
ايجاد شده و در اختيار منبعي باشد، اين منبع را صاحب اين هوشمندي دانسته،
«خدا» مي‌ناميم. با توضيحات ارائه شده، مي‌توان گفت كه در هرلحظه سه عنصر
در جهان هستي مادي موجود است: آگاهي، ماده و
انرژي.

براي مثال، بدون وجود
آگاهي انسان قادر نيست از ماده و
انرژي استفاده كند؛ يعني درصورتي كه انسان، ماده و انرژي را در
اختيار داشته باشد، بدون داشتن آگاهي و اطلاعات نمي‌تواند از آن‌ها
استفاده‌ي هدفمندي داشته باشد.

پس
ساختار اصلي جهان هستي مادي، آگاهي يا شعور است كه
ماده و انرژي از آن به‌وجود آمده است.
بنابراين، در هر لحظه سه عنصر در جهان هستي وجود دارد كه آن‌ها را مي‌توان
مطابق شكل زير نشان داد:


فصل اول(قسمت اول) Ketab6

همان‌گونه كه در (شكل- 5) ديده مي‌شود، هر يك از
عناصر فوق قابل تبديل شدن به يكديگر هستند. در مورد تبديل آگاهي به ماده و انرژي، توضيحات مختصري داده شد ولي تبديل ماده و انرژي به
آگاهي، خود بحث مفصل و پيچيده‌اي دارد كه جداگانه بررسي خواهد شد. درصورتي
كه بخواهيم اجزاي جهان هستي را
ريزتر و دقيق‌تر مورد بررسي قرار دهيم، به شكل شماتيك (6) مي‌رسيم. اين
شكل، همه‌ي عناصر موجود جهان هستي مادي را كه به‌طور هم زمان و در يك لحظه،
وجود دارند، به نمايش مي‌گذارد.


فصل اول(قسمت اول) Ketab7






پس تا اين‌جا نتيجه گرفتيم كه جهان هستي مادي، مجازي و مانند تصويري در آينه است، يا مانند حركت ناشي از صفحه‌ي مورد مثال (شكل-1) بوده و وجود خارجي
ندارد. اينك از ابعاد ديگري نيز به مسأله نگاه مي‌كنيم:

منظره‌ي
جهان هستي
با توجه به سرعت ناظر
حال در نظر بگيريم ناظري
در فضا با سرعت حركت كند، مي‌دانيم درصورتي كه به يك
منبع صوت و يا نور نزديك و يا دور شويم، فركانس و طول
موج آن‌ها تغيير مي‌كند. براي مثال درصورتي كه منبع مورد نظر صوت باشد، با
نزديك شدن به آن، طول موج آن فشرده‌تر شده و درهم مي‌رود، در نتيجه فركانس
آن افزايش پيدا كرده، صوت زيرتر شنيده مي‌شود و درصورتي كه از آن دور
شويم، طول موج بازتر و فركانس آن كاهش پيدا كرده، صدا بَم‌تر به گوش مي‌رسد
(پديده دُپلر). همين موضوع در مورد منبع نور نيز صدق
مي‌كند و با نزديك شدن و دور شدن نسبت به آن، تغيير فركانس پيش آمده، در
نتيجه تغيير رنگ و منظره خواهيم داشت(شكل-7).





فصل اول(قسمت اول) Ketab8
(شكل-8)
نشان مي‌دهد كه وقتي از منبع نور و يا صوت در حال دور شدن باشيم، طول موج
آن منبع بيش‌تر شده، در نتيجه فركانس آن
كاهش پيدا مي‌كند و صدا بم‌تر شنيده مي‌شود.



فصل اول(قسمت اول) Ketab9
بار ديگر ناظر مورد
بحث را در نظر گرفته و مشاهدات ناظر، از مناظر مقابل چشمان او را مورد
بررسي قرار مي‌دهيم. بديهي است كه هر چقدر سرعت ناظر بيش‌تر مي‌شود،
منظره‌ي مقابل او نيز تغيير مي‌كند. و در هر سرعتي منظره‌ي جهان هستي به
شكلي براي ناظر جلوه‌گر مي‌شود. اگر ما منظره‌ي جهان هستي را در حال حاضر
با اين منظره مي‌بينيم، به اين علت است كه با سرعت نسبتاً ثابتي در حال
حركت در فضا هستيم، زيرا زمين كه جزيي از منظومه‌ي شمسي است
با سرعت تقريباً ثابتي به دور خود و خورشيد مي‌چرخد و منظومه‌ي شمسي نيز در
يكي از بازوهاي كهكشان راه شيري قرار داشته و با سرعتي حول مركز آن در
گردش بوده و اين‌كهكشان نيز با سرعتي در فضا، به دور مركز ديگري در گردش
است كه به‌هرحال سرعت نهايي ما به حدي است كه جهان هستي رادر
حال حاضر، از نظر منظره و تنوع رنگ‌ها، اين‌گونه مي‌بينيم و اگر در كهكشان
ديگري زندگي مي‌كرديم، شايد جهان هستي را با منظره و تنوع رنگي ديگري
مشاهده مي‌كرديم.
در سرعت‌هاي بالا،
آن‌چه كه ناظر مشاهده مي‌كند باز هم تفاوت‌هاي فاحشي دارد
با آن‌چه كه در حال حاضر مي‌بينيم. ما در حال حاضر پيرامون خود را به‌راحتي
مشاهده مي‌كنيم اما هر چقدر سرعت حركت ما
بيش‌تر شود، زاويه‌ي منظره‌ي مقابل ما جمع‌تر شده به‌طوري كه اگر بر فرض
محال مي‌توانستيم با سرعت نور حركت كنيم، آن‌چه كه به‌عنوان ناظر قادر به
مشاهده بوديم، فقط روزنه‌اي بود در مقابل ديدگان ما و غيراز اين روزنه، چيز
ديگري را نمي‌توانستيم مشاهده كنيم، زيرا نورهاي كناري تا به ما
مي‌رسيدند، از آن محل دور شده بوديم. در ضمن، اين روزنه، فركانس بي‌نهايت
نيز پيدا مي‌كرد (صرف‌نظر از اين‌كه با متراكم شدن موج ماده پديد
مي‌آيد و در يك سرعتي احتمالاً در مقابل ما ديواره‌ي غيرقابل عبور تشكيل
مي‌شود و موج متراكم تبديل به ماده مي‌گردد) و معلوم
نيست كه از آن روزنه چه چيزي قابل مشاهده مي‌شد و چه دنيايي پديدار مي‌گشت.
پس ناظري كه با سرعت نور حركت كند، جهان هستي را
فقط به‌صورت يك روزنه، آن هم با فركانس بي‌نهايت مي‌ديد و اين واقعيت دنياي
اوست و اگر چنين ناظري قبلاً واقعيت جهان ما را نديده باشد، به‌طور قطع
نمي‌تواند تصور جهاني خارج از جهان روزنه‌اي را داشته باشد و يا آن را درك
كند. با توجه به (شكل- 9) ملاحظه مي‌شود وقتي كه ناظر به سمت دست راست خود
نگاه مي‌كند و براي مثال، ستاره‌ي Rرا
مشاهده كند، در واقع اين ستاره در موقعيت َR قرار دارد. بنابراين، ناظر در
پيش‌روي خود با دو نوع ميدان ديد روبه‌رو است: يكي ميدان ديد واقعي و ديگري ميدان ديد حقيقي.

زاويه‌ي ميدان ديد واقعي،
زاويه‌اي است كه ناظر نسبت به
شيء مورد رؤيت در مقابل خود عملاً مشاهده مي‌كند و زاويه‌ي ميدان ديد
حقيقي، زاويه‌اي است كه محل
حقيقي شيء مورد رؤيت، نسبت به ناظر قرار گرفته است. در اين‌جا ديده مي‌شود
كه هر چقدر سرعت ناظر بيش‌تر شود، زاويه‌ي ميدان ديد AB و EF كم‌تر
مي‌شود، به‌طوري كه در سرعت نور، پشت سر او چيزي قابل مشاهده نبوده و در
مقابل او نيز موج متراكم با
فركانس بي‌نهايت تشكيل مي‌شود.
با توجه به توضيحات فوق،
طول موج انرژي در سرعت‌هاي بالا، به قدري متراكم مي‌شود كه
در مقابل ناظر ايجاد موج متراكم (كه
همان ماده است) كرده و سدي را در مقابل او ايجاد مي‌كند. پس در يك
شرايط فرضي ويژه‌اي كه بسته به سرعت حركت ناظر
دارد، جهان صُلب و سخت مي‌شود و به هر طرف كه بخواهد حركت كند، ديواره‌اي
سخت راه او را سد مي‌كند (بنابراين جهان هستي هم
محدود و هم لايتناهي است). با متوقف شدن ناظر دوباره فركانس مقابل
او، از فشردگي خارج شده و از حالت ماده كه خود موج متراكم است، به موج
غيرمتراكم تبديل مي‌شود و باز هم با سرعت گرفتن ناظر، همين ماجرا
تكرار مي‌شود. در نتيجه:
1- سرعت انسان در
فضا از يك حدي بيشتر نمي‌تواند باشد.
2- نمي‌توان با سرعت‌هاي
بالا، به‌طور ثابت در فضا حركت كرد (شكل-9).




فصل اول(قسمت اول) Ketab10
با اين توضيحات، نتيجه
مي‌گيريم جهان هستي بي‌نهايت نوع منظره داشته و هر
ناظري بسته به‌سرعتي كه در فضا دارد، آن را به شكل خاصي مي‌بيند، به اين
ترتيب امكان واقعيت‌هايي هست كه ما اصلاًً تصورش را نيز نخواهيم داشت. اما
در اين‌جا سؤالي مطرح مي‌شود كه آيا جهان هستي داراي يك منظره‌ي اصلي است؟
با بررسي موضوع به اين
نتيجه مي‌رسيم كه:


جهان هستی مادی دارای یک منظره‌ی
ثابت و اصلی نیست و منظره‌ی آن بستگی به سرعت ناظر دارد و باتوجه به این‌که
ناظر می‌تواند بی‌نهایت سرعت مختلف داشته باشد، پس برای هر ناظر، بی‌نهایت
نوع منظره از جهان هستی مادی وجود خواهد داشت.

منظره‌ي
جهان هستي
، با توجه به فركانس چشم ناظر
هر ناظري با چشمان خود به جهان هستي نگاه
مي‌كند و هر چشمي داراي فركانسي است كه نشان مي‌دهد چند تصوير را در يك
ثانيه مي‌تواند دريافت كرده و درك كند. اين فركانس در
مورد چشم انسان 24 تصوير است؛ يعني زماني كه 24 تصوير در يك
ثانيه از مقابل ديدگان ما عبور كند، ما آن را پيوسته مي‌بينيم. اگرفركانس
تصاوير كم‌تر از اين تعداد باشد منظره، بريده بريده و غيرپيوسته به‌نظر
مي‌آيد (اساس اختراع سينما) و با افزايش سرعت تصاوير، منظره به طرز غيرعادي
داراي حركاتي سريع شده و باز هم در سرعت بيش‌تر، تصوير‌ها غيرقابل تشخيص
مي‌شوند.
پس اگرانسان جهان هستي را
به اين شكل مي‌بيند، به‌دليل فركانس چشم
اوست و اگر اين فركانس عدد ديگري بود، منظره‌ي جهان هستي نيز به‌گونه‌ي
ديگري ديده مي‌شد. براي مثال، اگر تيغه‌اي با سرعت50 دور در ثانيه دوران
كند، انسان در پيش چشمان خود دايره‌اي مشاهده مي‌كند،
حال اگر فركانس چشم ناظري به همين مقدار يعني 50 باشد، حركت تيغه
را ثابت ديده و فقط ثانيه‌اي 50 بار مشاهده مي‌كرد كه سر تيغه‌ها جابجا
مي‌شود و اثري از دايره نيز ديده نمي‌شد.
منظره‌اي كه يك عقاب با
فركانس چشم 20000 مي‌بيند، به‌طور كامل با آن‌چه كه انسان مي‌بيند،
تفاوت دارد. يك عقاب مي‌تواند با دقت تمام حركت يك
مگس را در هر لحظه دنبال كند، در حالي كه انسان قادر به اين
كار نيست. همچنين منظره‌ي بارش باران را به‌صورت قطره قطره مي‌بيند، در
حالي كه ما آن را به‌صورت خطي نظاره مي‌كنيم. يا آن‌چه را كه يك حلزون با
فركانس چشم 5 مي‌بيند بسيار عجيب وغريب است؛ براي مثال، زماني كه در حال
حركت هستيم، دنباله‌اي را پشت سر ما، به طول چندين متر مي‌بيند(شكل-10) و
فقط زماني كه به‌طور كامل ثابت ايستاده‌ايم ما را به همين شكل مي‌تواند
ببيند و يك مگس در حال پرواز را به‌گونه‌اي مي‌بيند كه دنباله‌اي به طول
چندين متر دارد.


فصل اول(قسمت اول) Ketab11 حال اگر فركانس چشم
انسان
بي‌نهايت بود، چه اتفاقي مي‌افتاد؟
آن‌چه كه پيش چشمان هر
ناظري قرار دارد، نتيجه‌ي پيوستگي تصاوير است و سرعت حركت و
چرخش باعث به‌وجود آمدن اين توالي و پيوستگي مي‌شود. اگر سرعت فركانس چشم
ناظر افزايش يابد، پيوستگي مناظر مقابل چشمان او كاهش يافته
تا جايي كه اين پيوستگي در چشم با سرعت فركانس بي‌نهايت، به‌طور كامل از
بين رفته و در اين‌صورت ديگر چيزي را مشاهده نمي‌كند؛ يعني حركت الكترون‌ها
و فركانس‌هاي مختلف را به‌طور ساكن و ايستا مي‌بيند؛ وچون الكترون‌ها و
ذرات بنيادي، شكل گرفته از حركت و پيوستگي هستند
به‌تدريج با بالا رفتن فركانس چشم و نزديك شدن به بي‌نهايت، منظره‌ي عالم
هستي از مقابل‌ديدگان چنين ناظري محو مي‌شود.
در نتيجه، از نقطه‌نظر
فركانس چشم ناظر، بازهم جهان هستي بي‌نهايت
نوع منظره دارد كه بسته به ميزان اين فركانس، به‌گونه‌هاي مختلفي خود
نمايي مي‌كند و داراي منظره‌ي ثابتي نبوده و مجازي است؛ بنابراين:




جهان هستی مادی فاقد
شكل و منظره
ی ثابت است و
هر ناظری آن را باتوجه به سرعت حركتش در فضا و فركانس چشمش مشاهده می
کند. هرچشمی به‌گونه‌ای طراحی شده كه
جهان هستی را به شكل خاصی برای صاحب آن متجلی سازد و تصوير مجازی ناشی از
حركت ذرات را به ناظر گزارش دهد.



منظره‌ي جهان هستي با
توجه به آستانه‌ي درك ناظر
هر
ناظري بسته به آستانه‌ي درك فيزيكي خود، جهان هستي را به‌گونه‌اي مي‌بيند. براي مثال، يك مار آنچه را كه رؤيت مي‌كند، به‌طور كامل با انسان تفاوت دارد، زيرا آستانه‌ي درك او با انسان متفاوت است؛
براي مثال مار مي‌تواند اشعه‌ي مادون قرمز را ببيند، بنابراين در شب ديد
كامل داشته و براي او تاريكي معنايي ندارد. در نتيجه، روز و شب نيز براي او
فرقي نمي‌كند. همچنين مي‌تواند حرارت بدن موجودات و اشياء را ببيند. پس
آن‌چه را كه از جهان هستي مي‌بيند، با آن‌چه كه ما مي‌شناسيم متفاوت است.
حال اگر قرار باشد يك مار هم گزارش خود را از جهان هستي ارائه دهد و آن را
توصيف كند؛ در مقايسه با گزارش ما، به‌طور قطع با يكديگر دچار اختلاف نظر
شديدي مي‌شديم. توصيفي كه يك خفاش از
جهان هستي دارد؛ آن را بسيار محدود و مانند يك نقشه‌ي سونوگرافي مي‌بيند و مطابق با ميزان بُرد امواج صوتي خود، بُرد
محدودي را مي‌تواند زير نظر داشته باشد و مقايسه‌ي آن با توصيفي كه ما
داريم به‌هيچ‌وجه قابل قياس نيست زيرا خفاش مي‌تواند فقط بُرد محدودي را
زيرپوشش رادار مافوق صوت خود قرار دهد و شناسايي كند، در نتيجه براي او
جهان هستي محدود به يك محدوده‌ي مشخصي مي‌شود و اگر ما با او راجع به جهان
لايتناهي مي‌توانستيم صحبت كنيم، به‌طور قطع به ما مي‌خنديد و ما را مسخره
مي‌كرد كه مگر مي‌شود جهان لايتناهي باشد. اين ماجرا به تعداد موجودات از
يك ميكرواُرگانيسم تا آخر
ادامه دارد. بنابراين از اين زاويه نيز جهان هستي بي‌نهايت منظره داشته و
هر ناظري به تناسب ابزارهاي حسي خود آن را مي‌بيند كه هيچ يك از اين
منظره‌ها حقيقي نيست؛ در نتيجه همه‌ي منظره‌هاي جهان هستي مجازي و غيرحقيقي
است، زيرا اگر سؤال شود كه كدام موجود منظره‌ي اصلي جهان هستي را مي‌بيند،
چه جوابي به آن مي‌توان داد؟



هر ناظری بسته به آستانهی درک فیزیکی
خود، تصور و برداشتی از منظره
ی جهان هستی مادی دارد، بنابراین، بینهایت منظره
برای عالم وجود دارد.
آن‌چه را يك كور مادرزاد
از دنيا تصور مي‌كند، به‌طور كامل با يك فرد بينا متفاوت است و همچنين يك
فرد كر و لال مادرزاد نيز، برداشت متفاوتي از دنيا دارد.

منظره‌ي
جهان هستي
مادي در رابطه با سرعت نور

شب‌هنگام، وقتي به‌آسمان نگاه مي‌كنيم، منظره‌ي زيبايي در مقابل ديدگان خود
مي‌بينيم. ستارگان زيادي را رؤيت كرده كه عظمت آن‌ها، چشمان ما را خيره
مي‌كند.
آيا آن‌چه را كه مقابل
چشمان خود مي‌بينيم، حقيقت دارد و يا مجازي است؟
در جواب بايد گفت كه
آن‌چه را مشاهده مي‌كنيم، تصويري مجازي از گذشته است و هيچ يك از چيزهايي
را كه مي‌بينيم، در همان محل رؤيت قرار ندارند، بلكه متعلق به زمان‌هاي
گذشته‌اند، از نزديك‌ترين ستاره كه خورشيد است تا ستارگان و كهكشان‌هايي كه
متعلق به چند ميليارد سال قبل هستند. (شكل-11)
براي مثال آن‌چه را كه از
خورشيد مشاهده مي‌كنيم، متعلق به هشت دقيقه قبل است و اگر يك شي را در
فاصله يك متري خود مشاهده كنيم اين تصوير متعلق به*10-8 33/0 ثانيه قبل مي‌باشد.
به اين ترتيب همه‌ي آن‌چه
را كه مي‌بينيم مجازي است و عامل سرعت نور باعث ايجاد اين مجاز شده و
آن‌چه كه رؤيت مي‌شود در واقع توهمي بيش
نيست.
در نتيجه نمي‌توانيم به
مشاهدات خود استناد داشته باشيم و آن‌چه را كه به‌عنوان تصوير جهان هستي مي‌شناسيم،
به‌طور كامل مجازي است.


فصل اول(قسمت اول) Ketab12
منظره‌ي
جهان هستي
در رابطه با خمش فضا
همان‌طور كه مي‌دانيم خط
صاف در فضا به‌صورت خميده بوده و هرمتحركي در فضا قوسي را طي مي‌كند.
به‌عبارت ديگر، فضا كروي و لايه‌لايه است و هر متحركي بخواهد در آن حركت آزاد
داشته باشد، بايد در يكي از اين لايه‌ها قرار بگيرد و قوس آن را طي كند و
اگر بخواهد مسير اين قوس را تغيير دهد؛ بايد صرف انرژي كند.
حال اگر ناظري بخواهد با تلسكوپي كه به فرض بُرد نامحدود داشته باشد، به
آسمان نگاه كند، اول اينكه حداكثر بُرد ديد او محدوديت پيدا كرده و شعاع يك
دايره‌ي عظيم خواهد بود و جهان هستي براي
او مطابق (شكل-12) محدود و محصور در اين دايره مي‌شود. دوم اينكه، هرچه
فاصله‌ي دورتري را مشاهده كند، به‌جاي ديدن روبه‌روي يك شي سماوي، سمت بغل
آن را مشاهده خواهد كرد تا جايي كه در حداكثر مقدار اين فاصله، به‌جاي
روبه‌روي يك شي، سمت پشت آن مشاهده مي‌شود.


فصل اول(قسمت اول) Ketab13
نتيجه‌گيري
نهايي در مورد جهان مجازي

با بررسي‌هاي بسيار اجمالي
كه صورت گرفت، به اين نتيجه مي‌رسيم كه از هر زاويه به جهان هستي نگاه
كنيم، مجازي است و در واقع بي‌نهايت مجاز در
مجاز در دل يكديگر قرار گرفته‌اند، و مي‌توانيم اين نتيجه را بگيريم كه:

[center][center] مجـاز اندر
مجاز است، عالم ما خيالي بيش نيست، اندر سر ما
چو رستيم عاقبت، از اين توهم
جهـانــــــي ديگر آيــد، در بــر مـا

[/center][/center]
(طاهري)
چرا
جهان هستي
، مجازي خلق شده است؟


مجازي بودن جهان
هستي مادي خود نشانه‌ي خلاقيت بيش از حد خالق هستي است، زيرا
هرچند كه اين مجاز وجود خارجي ندارد ولي حامل حقيقت بزرگي
است و از دل همين مجاز است كه تعالي انسان اتفاق
مي‌افتد و مسير كمال در آن‌جاري شده است، تا انسان آن را كشف و به سوي
خداوند حركت كرده با او به يكتايي برسد (اليه‌راجعون). همچنين مجازي بودن «هستي» به‌علت
عدم‌وجود حقيقي آن، نيازمندي خداوند به خلقت جهان هستي را رد مي‌كند. به‌دليل اين‌كه جهان هستي وجود خارجي
نداشته تا مدركي بر نيازمندي خداوند براي خلقت باشد.



ayshin
ayshin
مدير تالار خودشناسي
مدير تالار خودشناسي

تعداد پستها : 169

امتياز كاربر : 365

تاريخ عضويت : 2010-01-30

جنسيت : انثى

متولد : 1991-11-04

سن : 32

شهر : تـبــــــــــــريـــــــز


ساير موارد
نوع گوشي همراه: نوكيا نوكيا
حالت من: ناراحت ناراحت
جوايز اخذ شده:

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

بازگشت به بالاي صفحه

- مواضيع مماثلة

 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد