شعر شمع از دکتر شریعتی
صفحه 1 از 1
شعر شمع از دکتر شریعتی
شمع
تا سحر ای شمع بر بالین من
امشب از بهر خدا بیدار باش
امشب از بهر خدا بیدار باش
سایه غم ناگهان بر دل نشست
رحم کن امشب مرا غمخوار باش
رحم کن امشب مرا غمخوار باش
کام امیدم بخون آغشته شد
تیرهای غم چنان بر دل نشست
تیرهای غم چنان بر دل نشست
کاندرین دریای مست زندگی
کشتی امید من بر گل نشست
کشتی امید من بر گل نشست
آه ، ای یاران به فریادم رسید
ورنه مرگ امشب به فریادم رسد
ورنه مرگ امشب به فریادم رسد
ترسم آن شیرین تر از جانم ز راه
چون به دام مرگ افتادم ،رسد
چون به دام مرگ افتادم ،رسد
گریه و فریاد بس کن شمع من
بر دل ریشم نمک، دیگر مپاش
بر دل ریشم نمک، دیگر مپاش
قصه بیتابی دل پیش من
بیش از این دیگر مگو خاموش باش
بیش از این دیگر مگو خاموش باش
جز تو ام ای مونس شب های تار
در جهان دیگر مرا یاری نماند
در جهان دیگر مرا یاری نماند
زآن همه یاران بجز دیدار مرگ
با کسی امید دیداری نماند
با کسی امید دیداری نماند
همدم من، مونس من، شمع من
جز توام در این جهان غمخوار کو؟
جز توام در این جهان غمخوار کو؟
وندرین صحرای وحشت زای مرگ
وای بر من ، وای بر من،یار کو؟
وای بر من ، وای بر من،یار کو؟
اندرین زندان من ، امشب شمع من
دست خواهم شستن ازاین زندگی
دست خواهم شستن ازاین زندگی
تا که فردا همچو شیران بشکنند
ملتم زنجیر های بندگی
ملتم زنجیر های بندگی
PoOriA- اخراجي
- تعداد پستها : 78
امتياز كاربر : 231
تاريخ عضويت : 2010-01-13
جنسيت :
ساير موارد
نوع گوشي همراه: سوني اريكسون
حالت من: سپاسگذار
جوايز اخذ شده:
مواضيع مماثلة
» سخنی از دکتر علی شریعتی
» تمامی کتب دکتر علی شریعتی
» وصیت نامه دکتر علی شریعتی
» مرثیه احسان(پسر دکتر شریعتی):
» عکس دیدنی و نایاب : عـــــروسی دکتر علی شریعتی
» تمامی کتب دکتر علی شریعتی
» وصیت نامه دکتر علی شریعتی
» مرثیه احسان(پسر دکتر شریعتی):
» عکس دیدنی و نایاب : عـــــروسی دکتر علی شریعتی
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد