علم مدیتیشن
4 مشترك
صفحه 1 از 1
علم مدیتیشن
یکی از دوستان میگفت
ماجرا برمي گردد به سال سوم دانشگاه،درآن سال استاد محترمي داشتيم که اطلاعات زيادي در مورد مرده هاي زنده شده
داشت،ضمن اينکه معتقد بود انسان با علم مديتيشن مي تواند براي دقايقي از جسم خود جدا شده وهمراه روحش،درست مانند يک مرده به هرکجا که دوست دارد برود وسپس بار ديگر به جسم خود برگردد.درست از روزي که دکتر"د"اين مبحث را مطرح کرد،من به طرز ديوانه واري مشتاق شدم يک بار چنين مرحله اي را آزمايش کنم .به همين خاطر در طول چند ماه ،هر بار که او را مي ديدم،درباره مراحل اين علم سوال مي کردم.دکتر"د"که حتي به مخيله اش راه نمي يافت ،من چنين انديشه اي در سردارم،تمام مراحل اينگونه مردن و زنده شدن را با استفاده از مديتيشن به من مي آموخت.از جمله اينکه اگر روح شخص در طول مدت مردن اختياري،توانايي مديتيشن را از دست بدهد ، آنگاه ديگر به جسم خود برنمي گردد و در واقع خواهد مرد.به اين ترتيب و پس از مدتها آموختن و آزمايش ،سرانجام يک روز که در اتاقم تنها بودم،اين عمل را انجام دادم و چيزي حدود 30 ثانيه روحم از جسم خارج شد،به گونه اي که خودم را پشت پنجره اتاقم در داخل حياط احساس کردم ،ليکن جسم خويش را روي تختخواب مي ديدم،يعني جايي که ابتدا خوابيده بودم!و آنگاه پس از کمتر از 30 ثانيه به جسم خود بازگشتم.فردا صبح با غرور و سر بلندي به دانشگاه رفته و با شوق و ذوق فراوان،اين موضوع را فقط با دکتر"د"درميان گذاشتم و... انتظار داشتم ايشان تشويقم کند اما...استاد که پيرمرد موقري بود،طوري که انگار حرفم را باور نکرده بود،تبسمي تحويلم داد و گفت:"اگه دروغ هست دروغ قشنگيه"با شنيدن اين حرف طوري از ايشان رنجيدم که بي هيچ تفکري گفتم :"استاد ولي من به شما ثابت مي کنم که دروغ نمي گم."دو روز صبر کردم و يک شب که همه خانواده ام بيرون بودند و مادرم هم مشغول نماز بود،داخل اتاق شدم و ....
اين بار و برخلاف دفعه قبل،روحم با سرعت بيشتري از جسمم خارج شد.چند ثانيه اي مانند بچه ها روي سقف اتاقم راه رفتم و خنديدم و بعد به دنبال فکري که کرده بودم راه افتادم؛رفتم به منزل دکتر"د"!با اين انگيزه که هرچه آن شب در خانه دکتر مي بينم ،فردا برايش تعريف کنم و حرفم را به اثبات برسانم.و بعد مانند کبوتري بال زدم و کوچه ها و خيابانها را طي کردم . در آت لحظات من مردم را مي ديدم،اما هيچ کس مرا نمي ديد و حس نمي کرد!من قبلا فقط تاجلوي در منزل استاد رفته بودم،بنا براين وقتي به آن خانه رسيدم،از بالاي ديوار حياط که آجرهاي قديمي داشت به داخل حياط سرک کشيدم و چون چند نفر را ديدم داخل شدم. در گوشه حياط خانم ميانسالي را ديدم که مشغول نماز خواندن بود.سپس کنار حوض خانه،پيرمرد محترم و نوراني را ديدم که داشت وضو مي گرفت. در خيال خود انتظار داشتم آن پيرمرد مرا نبيند،اما او به وضوح مرا ديد و بعد هم با اضطراب و نگراني گفت:"برگرد... زودتر برگرد داره دير ميشه"از شنيدن لحن آن پير مردقدري نگران شدم و بي معطلي راه خانه را در پيش گرفتم. اما اين بار احساس خستگي شديدي مي کردمو حتي چند بار نزديک بود از بالا به پايين سقوط کنم.اما هر طور بود به خانه برگشتم و داخل اتاقم شدم مادرم را بالاي تختخوابم ديدم که گريه مي کرد و مرا صدا مي زد،اما همين که وارد کالبدم شدم ،ناگهان به سختي تکان خوردم و به دنيا برگشتم،بعد صداي مادرم را شنيدم که با گريه گفت:"چند دقيقه اي احساس کردم نفس نمي کشي و قلبت نمي زند…خدارو شکر که اشتباه کردم." درآن لحظه دلم نيامد به مادرم بگويم که اشتباه نکرده! و اما فردا صبح وقتي به سراغ استادم رفتم و همه چيز را تعريف کردم،او به سختي گريست . گفت:"تو چيکار کردي دختر؟اون پيرمرد وپيرزن،پدر و مادر من بودن که 25سال قبل فوت کردند و ضمنا آن طور که تو شکل و شمايل خانه را تشريح مي کني،متعلق به همان 25 سال قبل است،زيرا من بعد از مرگ پدرم خانه را بازسازي کردم!اگر چه من طبق قسمي که براي دکتر"د"خوردم ،ديگر هرگز آن تجربه را تکرار نکردم !اما حالا به خوبي مي دانم که در آن شب فراموش نشدني،اگر پدر مرحوم استادم در حالت مرگ اختياري من،آن طور اصرار نکرده بود که:"برگرد…داره دير ميشه!"يقينا در همان شب مرده بودم.
ماجرا برمي گردد به سال سوم دانشگاه،درآن سال استاد محترمي داشتيم که اطلاعات زيادي در مورد مرده هاي زنده شده
داشت،ضمن اينکه معتقد بود انسان با علم مديتيشن مي تواند براي دقايقي از جسم خود جدا شده وهمراه روحش،درست مانند يک مرده به هرکجا که دوست دارد برود وسپس بار ديگر به جسم خود برگردد.درست از روزي که دکتر"د"اين مبحث را مطرح کرد،من به طرز ديوانه واري مشتاق شدم يک بار چنين مرحله اي را آزمايش کنم .به همين خاطر در طول چند ماه ،هر بار که او را مي ديدم،درباره مراحل اين علم سوال مي کردم.دکتر"د"که حتي به مخيله اش راه نمي يافت ،من چنين انديشه اي در سردارم،تمام مراحل اينگونه مردن و زنده شدن را با استفاده از مديتيشن به من مي آموخت.از جمله اينکه اگر روح شخص در طول مدت مردن اختياري،توانايي مديتيشن را از دست بدهد ، آنگاه ديگر به جسم خود برنمي گردد و در واقع خواهد مرد.به اين ترتيب و پس از مدتها آموختن و آزمايش ،سرانجام يک روز که در اتاقم تنها بودم،اين عمل را انجام دادم و چيزي حدود 30 ثانيه روحم از جسم خارج شد،به گونه اي که خودم را پشت پنجره اتاقم در داخل حياط احساس کردم ،ليکن جسم خويش را روي تختخواب مي ديدم،يعني جايي که ابتدا خوابيده بودم!و آنگاه پس از کمتر از 30 ثانيه به جسم خود بازگشتم.فردا صبح با غرور و سر بلندي به دانشگاه رفته و با شوق و ذوق فراوان،اين موضوع را فقط با دکتر"د"درميان گذاشتم و... انتظار داشتم ايشان تشويقم کند اما...استاد که پيرمرد موقري بود،طوري که انگار حرفم را باور نکرده بود،تبسمي تحويلم داد و گفت:"اگه دروغ هست دروغ قشنگيه"با شنيدن اين حرف طوري از ايشان رنجيدم که بي هيچ تفکري گفتم :"استاد ولي من به شما ثابت مي کنم که دروغ نمي گم."دو روز صبر کردم و يک شب که همه خانواده ام بيرون بودند و مادرم هم مشغول نماز بود،داخل اتاق شدم و ....
اين بار و برخلاف دفعه قبل،روحم با سرعت بيشتري از جسمم خارج شد.چند ثانيه اي مانند بچه ها روي سقف اتاقم راه رفتم و خنديدم و بعد به دنبال فکري که کرده بودم راه افتادم؛رفتم به منزل دکتر"د"!با اين انگيزه که هرچه آن شب در خانه دکتر مي بينم ،فردا برايش تعريف کنم و حرفم را به اثبات برسانم.و بعد مانند کبوتري بال زدم و کوچه ها و خيابانها را طي کردم . در آت لحظات من مردم را مي ديدم،اما هيچ کس مرا نمي ديد و حس نمي کرد!من قبلا فقط تاجلوي در منزل استاد رفته بودم،بنا براين وقتي به آن خانه رسيدم،از بالاي ديوار حياط که آجرهاي قديمي داشت به داخل حياط سرک کشيدم و چون چند نفر را ديدم داخل شدم. در گوشه حياط خانم ميانسالي را ديدم که مشغول نماز خواندن بود.سپس کنار حوض خانه،پيرمرد محترم و نوراني را ديدم که داشت وضو مي گرفت. در خيال خود انتظار داشتم آن پيرمرد مرا نبيند،اما او به وضوح مرا ديد و بعد هم با اضطراب و نگراني گفت:"برگرد... زودتر برگرد داره دير ميشه"از شنيدن لحن آن پير مردقدري نگران شدم و بي معطلي راه خانه را در پيش گرفتم. اما اين بار احساس خستگي شديدي مي کردمو حتي چند بار نزديک بود از بالا به پايين سقوط کنم.اما هر طور بود به خانه برگشتم و داخل اتاقم شدم مادرم را بالاي تختخوابم ديدم که گريه مي کرد و مرا صدا مي زد،اما همين که وارد کالبدم شدم ،ناگهان به سختي تکان خوردم و به دنيا برگشتم،بعد صداي مادرم را شنيدم که با گريه گفت:"چند دقيقه اي احساس کردم نفس نمي کشي و قلبت نمي زند…خدارو شکر که اشتباه کردم." درآن لحظه دلم نيامد به مادرم بگويم که اشتباه نکرده! و اما فردا صبح وقتي به سراغ استادم رفتم و همه چيز را تعريف کردم،او به سختي گريست . گفت:"تو چيکار کردي دختر؟اون پيرمرد وپيرزن،پدر و مادر من بودن که 25سال قبل فوت کردند و ضمنا آن طور که تو شکل و شمايل خانه را تشريح مي کني،متعلق به همان 25 سال قبل است،زيرا من بعد از مرگ پدرم خانه را بازسازي کردم!اگر چه من طبق قسمي که براي دکتر"د"خوردم ،ديگر هرگز آن تجربه را تکرار نکردم !اما حالا به خوبي مي دانم که در آن شب فراموش نشدني،اگر پدر مرحوم استادم در حالت مرگ اختياري من،آن طور اصرار نکرده بود که:"برگرد…داره دير ميشه!"يقينا در همان شب مرده بودم.
اين مطلب آخرين بار توسط میترا در 2010-02-27, 07:21 ، و در مجموع 1 بار ويرايش شده است.
میترا- بازرس
- تعداد پستها : 1173
امتياز كاربر : 3049
تاريخ عضويت : 2009-12-21
ساير موارد
نوع گوشي همراه:
حالت من: مهربون
جوايز اخذ شده: بهترين كاربر
رد: علم مدیتیشن
چه جالب یعنی میترا چنین چیزی وجود داره
وووووووواااااااااااااییییییییی من خیلی دوست دارم یاد بگیرم چه جور میشه یاد گرفت؟
وووووووواااااااااااااییییییییی من خیلی دوست دارم یاد بگیرم چه جور میشه یاد گرفت؟
sanaziii- مدير تالار دانشجو
- تعداد پستها : 395
امتياز كاربر : 909
تاريخ عضويت : 2009-10-31
جنسيت :
متولد : 1991-06-12
سن : 33
ساير موارد
نوع گوشي همراه: سوني اريكسون
حالت من: شاد
جوايز اخذ شده:
رد: علم مدیتیشن
واي خيلي جالب بود
من قبلا در موردش يه چيزايي شنيده بودم ولي نه بصورت يه علم
بلكه به صورت يك كار شيطاني!!!!
خيلي دوست دارم بيشتر در مورد اين علم بدونم
من قبلا در موردش يه چيزايي شنيده بودم ولي نه بصورت يه علم
بلكه به صورت يك كار شيطاني!!!!
خيلي دوست دارم بيشتر در مورد اين علم بدونم
رد: علم مدیتیشن
چشم دوستان
سعی میکنم در تاپیک بعدی در این مورد بیشتر توضیح بدم
سعی میکنم در تاپیک بعدی در این مورد بیشتر توضیح بدم
میترا- بازرس
- تعداد پستها : 1173
امتياز كاربر : 3049
تاريخ عضويت : 2009-12-21
ساير موارد
نوع گوشي همراه:
حالت من: مهربون
جوايز اخذ شده: بهترين كاربر
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد