به ياد خواهرم

باز
شب که می رسد
من به شعر می برم پناه!
در میان این سکوت نا تمام...
در هزار توی ذهن خسته ام
زنده می شود
خیال یک نگاه تو .........!
***
خواب
می پرد ز چشم من
مثل آن پرنده ای که سالهاست
از حریم خاطرات من پریده است
مثل ماهی اسیر تنگ
که هیچوقت
خواب رودخانه را ندیده است!
***
باز
واژه ها
آفریده می شوند روی صفحه ی سپید دفترم!
وای.....
این خیال توست
آنکه ایستاده در برابرم!
***
چند صباحيست
در نبود تو تورا مي سرايم!
تا ابد تو بامنی
در میان قلب من نشسته ای.....
هیچ کس بجز تو نیست در خیال من
نگاه کن!
من که بی وفا نبوده ام!
****
صبح
می رسد ز راه
غوطه ور در این سکوت بی امان!
باز این منم
به شعر برده ام پناه
در هزار توی ذهن خسته ام
زنده می شود خیال آن نگاه.....آه!


فردا به يادت گلدان ياسمني بر طاق پنجره ات خواهم گذاشت تا هميشه بوي ياسمن از اين اتاق بر مشام آيد

دوستت دارم

رسا خیلی قشنگ بود
روحش شاد

فقط عزیزان ماهستند که تا ابد با ما میمونن
حتی اگه یه خاطره ای از اونها باقی مونده باشه
شاید ما با اونها نباشیم
ولی اونها همیشه با ما هستن
شک نکن
خدا روحشو شاد کنه و به شما صبر بده
شعرت خیلی قشنگو غمگین بود

بازم مثل هميشه قشنگ بود داداشي جونم

شيداي دلم به كدامين آسمان سفر كرد ***** كه دگرزبرادرغم ديده ي خود ياد نكرد

غزال رام دلم اسير كدامين صياد شده ***** كه دگـريـادي زهم صحبـت ديرنه نكرد

رسا داداشی شعرت خیلی قشنگ و دلنشین بود
از خدا میخوام بهت صبر بده وما را هم در غمت شریک بدون آجیه تو آجی ما هم هست

مثل همیشه شعرتون قشنگ بود.. البته قشنگ تر از همیشه...
ممنون

واقعا عالی بود... و واقعا تاثیر گذارپ
ممنون

خيليييييييييييييييييييييي قشنگ بود
واقعا قشنگ بود
خيلي خيلي قشنگ بود
خلاصه قشنگ بود ديگه

خيلي خوشكل بود رسا
از هميشه بهترو قشنگ تر
روحش شاد