شعر قهر از ايرج ميرزا
جوان ايراني :: تالار هنر :: ادبيات زبان
صفحه 1 از 1
شعر قهر از ايرج ميرزا
وه چه خوب آمدي، صفا كردي چه عجب شد كه ياد ما كردي
اي بسا آرزوت ميكردم خوب شد آمدي صفا كردي
آفتاب از كدام سمت دميد؟ كه تو امروز ياد ما كردي
از چه دستي سحر بلند شدي كه تفقد به بينوا كردي
بيوفايي مگر چه عيبي داشت؟ كه پشيمان شدي وفا كردي
شب مگر خواب تازه ديدي تو كه سحر ياد آشنا كردي؟
هيچ ديدي كه اندر اين مدت از فراقت به ما چها كردي؟
دست بردار از دلم اي شاه كه تو اين ملك را گدا كردي
با تو هيچ آشتي نخواهم كرد با همان پا كه آمدي برگرد!
اي بسا آرزوت ميكردم خوب شد آمدي صفا كردي
آفتاب از كدام سمت دميد؟ كه تو امروز ياد ما كردي
از چه دستي سحر بلند شدي كه تفقد به بينوا كردي
بيوفايي مگر چه عيبي داشت؟ كه پشيمان شدي وفا كردي
شب مگر خواب تازه ديدي تو كه سحر ياد آشنا كردي؟
هيچ ديدي كه اندر اين مدت از فراقت به ما چها كردي؟
دست بردار از دلم اي شاه كه تو اين ملك را گدا كردي
با تو هيچ آشتي نخواهم كرد با همان پا كه آمدي برگرد!
جوان ايراني :: تالار هنر :: ادبيات زبان
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد