داستان عشقولانه بخونید فقط گریه
+9
niinii
sanaziii
ali
sara
mohamad
dorsa_old
setareh
میترا
mana
13 مشترك
صفحه 1 از 1
داستان عشقولانه بخونید فقط گریه
[right][size=9]شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :
سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم. دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش. یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ...........
پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند
[/size]سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم. دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش. یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ...........
پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند
mana- مدير تالار ايران شناسي
- تعداد پستها : 337
امتياز كاربر : 806
تاريخ عضويت : 2010-02-17
جنسيت :
متولد : 1986-09-29
سن : 38
ساير موارد
نوع گوشي همراه: نوكيا
حالت من: سپاسگذار
جوايز اخذ شده:
رد: داستان عشقولانه بخونید فقط گریه
مانا اینها چیه مینویسی
دلم لرزید
اشکم جاری شد
نمیدونم باید دل به حال کی سوزوند
این وسط حق با کی بود؟
کار کی درست بود
لعنت به هر چه....................
داستانت خیلی غم انگیزو ناراحت کننده بود گلم
دلم لرزید
اشکم جاری شد
نمیدونم باید دل به حال کی سوزوند
این وسط حق با کی بود؟
کار کی درست بود
لعنت به هر چه....................
داستانت خیلی غم انگیزو ناراحت کننده بود گلم
میترا- بازرس
- تعداد پستها : 1173
امتياز كاربر : 3049
تاريخ عضويت : 2009-12-21
ساير موارد
نوع گوشي همراه:
حالت من: مهربون
جوايز اخذ شده: بهترين كاربر
رد: داستان عشقولانه بخونید فقط گریه
مانا نمیدونم چی بهت بگم
دلم لرزید
اشکم جاری شد
نمیدونم باید دل به حال کی سوزوند
این وسط حق با کی بود؟
کارکی درست بود؟
لعنت به هر چه....................
داستانت خیلی غم انگیزو ناراحت کننده بود گلم
دلم لرزید
اشکم جاری شد
نمیدونم باید دل به حال کی سوزوند
این وسط حق با کی بود؟
کارکی درست بود؟
لعنت به هر چه....................
داستانت خیلی غم انگیزو ناراحت کننده بود گلم
میترا- بازرس
- تعداد پستها : 1173
امتياز كاربر : 3049
تاريخ عضويت : 2009-12-21
ساير موارد
نوع گوشي همراه:
حالت من: مهربون
جوايز اخذ شده: بهترين كاربر
رد: داستان عشقولانه بخونید فقط گریه
لعنت به هر چي عشق
لازم نكرده توي زندگي آدم عشق باشه
الان سر كلاسم نزديكه بزنم زير گريه
لازم نكرده توي زندگي آدم عشق باشه
الان سر كلاسم نزديكه بزنم زير گريه
رد: داستان عشقولانه بخونید فقط گریه
ناراحت شدم خيلي
اما واقعا علي و مريم كاره درستي كردن؟
....
نميدونم
كاش يكم بيشتر چشمامونو باز كنيم و بهتر نگاه كنيم
اما واقعا علي و مريم كاره درستي كردن؟
....
نميدونم
كاش يكم بيشتر چشمامونو باز كنيم و بهتر نگاه كنيم
رد: داستان عشقولانه بخونید فقط گریه
عين سريال هنديها شد منتها يه انتقام گيرنده كم داره
حالا به نظرتون اتنقامشو كي ميگيره؟
حالا به نظرتون اتنقامشو كي ميگيره؟
mohamad- .
- تعداد پستها : 236
امتياز كاربر : 382
تاريخ عضويت : 2009-11-28
جنسيت :
متولد : 1982-12-29
سن : 41
شهر : تبریز
ساير موارد
نوع گوشي همراه:
حالت من:
جوايز اخذ شده:
رد: داستان عشقولانه بخونید فقط گریه
اقا محمد اول مشخص كنين خطاكار كيه بعد دنباله انتقام گيرنده باشين
تويه اين داستان هر كس يه جوري اشتباه كرده
تويه اين داستان هر كس يه جوري اشتباه كرده
رد: داستان عشقولانه بخونید فقط گریه
mohamad man miram entegham migiram alan miram baba ye pesare o babaye 2khtararp mikosham ta dg darse ebrati bashe bara digaran ke vaghti 2 ta kaftare kakol be sar mikhan ba ham ashiyon besazan digaran mozahem nashan
sara- .
- تعداد پستها : 285
امتياز كاربر : 553
تاريخ عضويت : 2009-10-25
جنسيت :
ساير موارد
نوع گوشي همراه:
حالت من: مهربون
جوايز اخذ شده:
رد: داستان عشقولانه بخونید فقط گریه
اول سلام به اناني كه عاشقن دوم سلام به اناني كه به خاطر عشق زميني عشق اسمانيشان را فرامومش نميكنندو سوم سلام به اناني كه غمهاي زندگي پستشان را خميده ولي صبر را پيشه كرده اند....دخترك چشمش را گشود جز هاله هاي غم اطافش چيزي نميديد سر به اسمان بلند كرد و اهي كشيد . و گفت تو خداي مني و خالق من و هرچه تو براي من بخواهي من صميمانه با تمام وجود ميپذيرم شايد اين جمله را هزاران بار تكرار كرده بو شايد با اين جمله به ارامش ميرسيد
ali- .
- تعداد پستها : 16
امتياز كاربر : 38
تاريخ عضويت : 2009-11-21
ساير موارد
نوع گوشي همراه:
حالت من:
جوايز اخذ شده:
رد: داستان عشقولانه بخونید فقط گریه
چه داستان غم انگیزی عشق بد دردیه آخه چرا بعضی پدر مادرها انقدر دل سنگند الان که کار از کار گذشته فقط افسوس و عذاب وجدان تا آخر عمر دارند آخه این کارشون درسته امان امان امان.......
sanaziii- مدير تالار دانشجو
- تعداد پستها : 395
امتياز كاربر : 909
تاريخ عضويت : 2009-10-31
جنسيت :
متولد : 1991-06-12
سن : 33
ساير موارد
نوع گوشي همراه: سوني اريكسون
حالت من: شاد
جوايز اخذ شده:
رد: داستان عشقولانه بخونید فقط گریه
را تقصيرو ميندازيد گردن پدرو مادر
شايد اونا چيزايي ميدونستن كه اون دوتا كفتر عاشق نميدونستن
يا شايد احساس اجازه نميداد كه بخوان بفهمند
البته پسرو دختره ميتونستن با صبر (البته اگه عشقي واقعي داشتن)همه چيزو درست كنن
شايد اونا چيزايي ميدونستن كه اون دوتا كفتر عاشق نميدونستن
يا شايد احساس اجازه نميداد كه بخوان بفهمند
البته پسرو دختره ميتونستن با صبر (البته اگه عشقي واقعي داشتن)همه چيزو درست كنن
رد: داستان عشقولانه بخونید فقط گریه
bacheha bebakhshid narahateton kardam,mikhayn dg dastane ghamgin nazaram?
mana- مدير تالار ايران شناسي
- تعداد پستها : 337
امتياز كاربر : 806
تاريخ عضويت : 2010-02-17
جنسيت :
متولد : 1986-09-29
سن : 38
ساير موارد
نوع گوشي همراه: نوكيا
حالت من: سپاسگذار
جوايز اخذ شده:
رد: داستان عشقولانه بخونید فقط گریه
امان امان امان از دست اين پدر و مادرها
بابا اگه ميبينيد واقعا همديگرو دوست دارن سسب جداييشون نشيد
حالا دستش خاليه كه خاليه
بالاخره همينطور كه نميمونه
خود شما مگه اول زندگي همه چيز داشتيد؟
بابا اگه ميبينيد واقعا همديگرو دوست دارن سسب جداييشون نشيد
حالا دستش خاليه كه خاليه
بالاخره همينطور كه نميمونه
خود شما مگه اول زندگي همه چيز داشتيد؟
رد: داستان عشقولانه بخونید فقط گریه
منم شديدا جدا با تموم وجود با علي اقا موافقم
البته ميدونم ادم تو شرايطش قرار نگيره نبايد همينجوري حكم صادر كنه
اما اگه ما ادما بدونيم كي هسيم و خودمونو بشناسيم خيلي از چيزايي كه به نظرمون مشكلات لاينحلي هسن برامون مثه عسل شيرين ميشن
البته ميدونم ادم تو شرايطش قرار نگيره نبايد همينجوري حكم صادر كنه
اما اگه ما ادما بدونيم كي هسيم و خودمونو بشناسيم خيلي از چيزايي كه به نظرمون مشكلات لاينحلي هسن برامون مثه عسل شيرين ميشن
رد: داستان عشقولانه بخونید فقط گریه
na ali jan nemishe adam del ne kasi bede dg nemitune ba kase dg zendegi kone .be nazare man dokhatre nabayd khodkoshi mikard vali nabayad jesmesham be kase dg midada vaghti ruhesh ba kase dgi bud. behtarinesh in bud ke beham miresidan hata ba dasate khali dokhatre mitunes ezvedaj ba gharibaro ghabul nakone !!!
ayshin- مدير تالار خودشناسي
- تعداد پستها : 169
امتياز كاربر : 365
تاريخ عضويت : 2010-01-30
جنسيت :
متولد : 1991-11-04
سن : 33
شهر : تـبــــــــــــريـــــــز
ساير موارد
نوع گوشي همراه: نوكيا
حالت من: ناراحت
جوايز اخذ شده:
رد: داستان عشقولانه بخونید فقط گریه
یه تیکه اولشو که خوندم میگم چقدر اشنا هستش نگو من خودم اینا رو توی سایتا پخش کردم
اره خیلی غم انگیزه
ممنون مانا جان
اره خیلی غم انگیزه
ممنون مانا جان
joline- .
- تعداد پستها : 880
امتياز كاربر : 1928
تاريخ عضويت : 2010-02-12
جنسيت :
متولد : 1993-03-11
سن : 31
شهر : تهران
ساير موارد
نوع گوشي همراه: نوكيا
حالت من: شاد
جوايز اخذ شده: بهترين ارسال كننده
رد: داستان عشقولانه بخونید فقط گریه
chio pakhsh kardi yeganeh?motevajeh nashodam
mana- مدير تالار ايران شناسي
- تعداد پستها : 337
امتياز كاربر : 806
تاريخ عضويت : 2010-02-17
جنسيت :
متولد : 1986-09-29
سن : 38
ساير موارد
نوع گوشي همراه: نوكيا
حالت من: سپاسگذار
جوايز اخذ شده:
رد: داستان عشقولانه بخونید فقط گریه
این داستان رو قبلا من توی چند تا سایت گذاشته بودم
joline- .
- تعداد پستها : 880
امتياز كاربر : 1928
تاريخ عضويت : 2010-02-12
جنسيت :
متولد : 1993-03-11
سن : 31
شهر : تهران
ساير موارد
نوع گوشي همراه: نوكيا
حالت من: شاد
جوايز اخذ شده: بهترين ارسال كننده
رد: داستان عشقولانه بخونید فقط گریه
ama man nadidam aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam
mana- مدير تالار ايران شناسي
- تعداد پستها : 337
امتياز كاربر : 806
تاريخ عضويت : 2010-02-17
جنسيت :
متولد : 1986-09-29
سن : 38
ساير موارد
نوع گوشي همراه: نوكيا
حالت من: سپاسگذار
جوايز اخذ شده:
رد: داستان عشقولانه بخونید فقط گریه
ashke manam daromad akhe kheyli shabihe mane
shayadam akheresham mese in bashe
shayadam akheresham mese in bashe
nasim- .
- تعداد پستها : 5
امتياز كاربر : 10
تاريخ عضويت : 2009-10-30
جنسيت :
ساير موارد
نوع گوشي همراه: سوني اريكسون
حالت من: سپاسگذار
جوايز اخذ شده:
رد: داستان عشقولانه بخونید فقط گریه
نه خدا نکنه نسیم جون
همیشه امید داشته باش وهیچ وقت خودتو نباز
همیشه امید داشته باش وهیچ وقت خودتو نباز
joline- .
- تعداد پستها : 880
امتياز كاربر : 1928
تاريخ عضويت : 2010-02-12
جنسيت :
متولد : 1993-03-11
سن : 31
شهر : تهران
ساير موارد
نوع گوشي همراه: نوكيا
حالت من: شاد
جوايز اخذ شده: بهترين ارسال كننده
مواضيع مماثلة
» گریه کن گریه قشنگه.......
» عکس های عشقولانه
» بخونید بد نمیشه
» متني زيباي مناظره اي عاشقانه و خواندني بین لیلی و مجنون (حتما بخونید)
» داستان پیر مرد
» عکس های عشقولانه
» بخونید بد نمیشه
» متني زيباي مناظره اي عاشقانه و خواندني بین لیلی و مجنون (حتما بخونید)
» داستان پیر مرد
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد