شیر زنان بیشه شیران مهد دلیران_ ایران
صفحه 1 از 1
شیر زنان بیشه شیران مهد دلیران_ ایران
[b][b]
[b][b]مسجد پر بود از مجروح چندین ساعت فقط مشغول پانسمان بودم ازآن روز تا مدت یک هفته شب و روزمان توی مسجد میگذشت
مهمات نداشتند و برای درست کردن کوکتل مولوتف ساعتها صابون رنده میکردیم غذا میپختیم از خانه ها دارو جمع میکردیم
حدود ساعت 11 صبح که مشغول کار بودم شنیدم دختری آمده وبا لهجه شیرین خوزستانی داره صحبت میکنه
نزدیکش رفتم چهره اش خوب یادمه دختری در حدود 16، 17 ساله ، باریک و پوستی گندم گون داشت
روسریش قهوه ای و سر وضعش خاکی و داغون کفشهایش اینقدر خاک گرفته که معلوم نیست چه رنگیه.
پرسیدم: اسم این دختره چیه؟
گفتند زهرا حسینی از روز اول توی قبرستان کار کرده ، شهدا را غسل و کفن کرده
هیجان زده میگفت: چرا همه اینجا جمع شدید؟ شهدا روی زمین مانده اند.کسی نیست آنها را غسل و کفن کند
چند نفر بامن بیایید بریم اونجا.
بچه ها گفتن: ما از مرده میترسیم ، غسل و کفن بلد نیستیم خیلی ناراحت شد دوباره سعی کرد تا اینکه ما راضی شدیم
پشت سر زهرا وارد غسالخونه شدم دوتا جسد دیدم یکی پیرزن و یکی دختر بچه.
گفت:لباسهاش رو بکن غسلش بده . بدنم یخ کرد . گفتم: چطوری؟ آخه من غسل و کفن کردن بلد نیستم......
جسد دیگه ای آوردن. بدنش تکه تکه شده بود، جمجمه اش از پشت سر مورد اصابت قرار گرفته بود
جز بینی و دهان چیزی دیگر در صورتش نمانده بود.
زهراگفت: اینو با این وضعیت نمیشه شست باید تیمم بدل از غسل داد.
رفتم بالای سکو به نیابت شهید دستهایم را روی سنگ زدم وقتی خواستیم بلندش کنیم یک دستم رو بردم زیر سرش
غافل از اینکه چیزی به عنوان کاسه سر برایش نمانده بود دستم توی حفره ی سرش فرو رفت.
چند نفر بامن بیایید بریم اونجا.
بچه ها گفتن: ما از مرده میترسیم ، غسل و کفن بلد نیستیم خیلی ناراحت شد دوباره سعی کرد تا اینکه ما راضی شدیم
پشت سر زهرا وارد غسالخونه شدم دوتا جسد دیدم یکی پیرزن و یکی دختر بچه.
گفت:لباسهاش رو بکن غسلش بده . بدنم یخ کرد . گفتم: چطوری؟ آخه من غسل و کفن کردن بلد نیستم......
جسد دیگه ای آوردن. بدنش تکه تکه شده بود، جمجمه اش از پشت سر مورد اصابت قرار گرفته بود
جز بینی و دهان چیزی دیگر در صورتش نمانده بود.
زهراگفت: اینو با این وضعیت نمیشه شست باید تیمم بدل از غسل داد.
رفتم بالای سکو به نیابت شهید دستهایم را روی سنگ زدم وقتی خواستیم بلندش کنیم یک دستم رو بردم زیر سرش
غافل از اینکه چیزی به عنوان کاسه سر برایش نمانده بود دستم توی حفره ی سرش فرو رفت.
چشم هایم دیگر جایی رو نمیدید، نفسم توی سینه حبس شد، احساس میکردم دیگر قلبم یاری نمیکند
به زهرا گفتم: دیگه نمیتونم منو معاف کن اگر کاری غیر این هست بگو انجام بدم
ناراحت شد گفت: اینجا یا باید کشته ها رو غسل بدی یا قبر بکنی تو میتونی قبر بکنی؟
گفتم:آره میرم قبر میکنم.
رفتم بیرون به خودم گفتم: این دیگه کیه ؟! چطور میتونه دست به این کارا بزنه؟
رفتم پیش بچه ها گفتم:بچه ها این دختره خیلی شجاع و نترسه نمیدونید چیکار میکنه.
رفتیم هر کدوم یه بیلو کلنگ برداشتیم و شروع به کندن قبر کردیم .
به زهرا گفتم: دیگه نمیتونم منو معاف کن اگر کاری غیر این هست بگو انجام بدم
ناراحت شد گفت: اینجا یا باید کشته ها رو غسل بدی یا قبر بکنی تو میتونی قبر بکنی؟
گفتم:آره میرم قبر میکنم.
رفتم بیرون به خودم گفتم: این دیگه کیه ؟! چطور میتونه دست به این کارا بزنه؟
رفتم پیش بچه ها گفتم:بچه ها این دختره خیلی شجاع و نترسه نمیدونید چیکار میکنه.
رفتیم هر کدوم یه بیلو کلنگ برداشتیم و شروع به کندن قبر کردیم .
برگرفته از کتاب خانه ام همین جاست – خاطرات رزمنده الف – قاضی زاده
رد: شیر زنان بیشه شیران مهد دلیران_ ایران
سلام.
ای بابا من هر کاری میکنم انگاری نگارش مطلبم مشکل داره
نیدونم والا .
بار اوله اینجا مطلب میزنم
انشاالله ببینم برای سری بعد چطور میشه موفق و موید باشید یا علی
ای بابا من هر کاری میکنم انگاری نگارش مطلبم مشکل داره
نیدونم والا .
بار اوله اینجا مطلب میزنم
انشاالله ببینم برای سری بعد چطور میشه موفق و موید باشید یا علی
مواضيع مماثلة
» نخستین سرود ملی ایران
» تصاویری که فقط در ایران پیدا میکنی!!
» شیرزنان افتخار آفرین تاریخ ایران زمین
» درس تازه نوجوانان به فوتبال ایران
» بیوگرافی مشاهیر ایران و جهان
» تصاویری که فقط در ایران پیدا میکنی!!
» شیرزنان افتخار آفرین تاریخ ایران زمین
» درس تازه نوجوانان به فوتبال ایران
» بیوگرافی مشاهیر ایران و جهان
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد