بیسکویت پر ماجرا
صفحه 1 از 1
بیسکویت پر ماجرا
این داستان به صورت یک فایل پاور پوینت به دستم رسید که متاسفانه گمش کردم ومجبورم چیزی که ازش یادمه دوباره بنویسم پس ببخشین اگر از جذابیت داستان کم می کنم.
داستان از اینجا شروع می شه که یک خانم وارد فرودگاه می شه. برای اینکه به پروازش برسه عجله داشته اما زمانی که می خواد بلیطش رو تحویل بده متوجه می شه که پروازش تاخیر داره. این موضوع خیلی ناراحتش می کنه.
می ره سراغ بوفه ی فرودگاه و یک بسته بیسکویت می خره و می ره جایی رو برای نشستن انتخاب می کنه و یک کتاب از کیفش برای مطالعه بیرون می یاره.
در این زمانی یک مرد جوان می یاد و روی صندلی کنار دستش می شینه و اونم مشغول مطالعه ی روزنامه می شه.
خانم جوان در بسته ی بیسکویت رو که روی دسته ی صندلی گذاشته بوده باز می کنه و مشغول مطالعه می شه. چند دقیقه که می گذره می بینه مرد جوون دستش رو دراز می کنه و یک بیسکویت برمی داره. خیلی عصبانی می شه اما به روی خودش نمی یاره اما تمام حواسش می ره طرف بیسکویت ها.
یک بیسکویت بر می داره و صبر می کنه ببینه مرد جوون چی کار می کنه. مرد جوون هم یکی بر می داره. خانم جوان خیلی به خودش فشار می یاره و حرفی نمی زنه. منتظر می شه ببینه اخرش چی می شه.
در نهایت خانم جوان یکی مونده به اخرین بیسکویت رو بر می داره و صبر می کنه. مرد جوون اخرینش رو بر می داره و نصف می کنه. نصفش رو می خوره و نصفش رو می ذاره.
خانم جوان خیلی عصبانی می شه اما درست زمانی که می خواد چیزی بگه پروازش رواعلام می کنن. از جاش بلند می شه و می ره.
زمانی که می شینه تو هواپیما و می خواد کتابش رو بذاره سر جاش در کیفش رو که باز می کنه می بینه بسته ی بیسکویتی که خریده تو کیفشه و .......
داستان از اینجا شروع می شه که یک خانم وارد فرودگاه می شه. برای اینکه به پروازش برسه عجله داشته اما زمانی که می خواد بلیطش رو تحویل بده متوجه می شه که پروازش تاخیر داره. این موضوع خیلی ناراحتش می کنه.
می ره سراغ بوفه ی فرودگاه و یک بسته بیسکویت می خره و می ره جایی رو برای نشستن انتخاب می کنه و یک کتاب از کیفش برای مطالعه بیرون می یاره.
در این زمانی یک مرد جوان می یاد و روی صندلی کنار دستش می شینه و اونم مشغول مطالعه ی روزنامه می شه.
خانم جوان در بسته ی بیسکویت رو که روی دسته ی صندلی گذاشته بوده باز می کنه و مشغول مطالعه می شه. چند دقیقه که می گذره می بینه مرد جوون دستش رو دراز می کنه و یک بیسکویت برمی داره. خیلی عصبانی می شه اما به روی خودش نمی یاره اما تمام حواسش می ره طرف بیسکویت ها.
یک بیسکویت بر می داره و صبر می کنه ببینه مرد جوون چی کار می کنه. مرد جوون هم یکی بر می داره. خانم جوان خیلی به خودش فشار می یاره و حرفی نمی زنه. منتظر می شه ببینه اخرش چی می شه.
در نهایت خانم جوان یکی مونده به اخرین بیسکویت رو بر می داره و صبر می کنه. مرد جوون اخرینش رو بر می داره و نصف می کنه. نصفش رو می خوره و نصفش رو می ذاره.
خانم جوان خیلی عصبانی می شه اما درست زمانی که می خواد چیزی بگه پروازش رواعلام می کنن. از جاش بلند می شه و می ره.
زمانی که می شینه تو هواپیما و می خواد کتابش رو بذاره سر جاش در کیفش رو که باز می کنه می بینه بسته ی بیسکویتی که خریده تو کیفشه و .......
Ariya- .
- تعداد پستها : 56
امتياز كاربر : 164
تاريخ عضويت : 2009-11-13
ساير موارد
نوع گوشي همراه:
حالت من:
جوايز اخذ شده:
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد