چند درس بامزه زندگی
2 مشترك
جوان ايراني :: متفرقه :: گفتگوي ازاد
صفحه 1 از 1
چند درس بامزه زندگی
درس اول
یه روز مسوول فروش ، منشی
دفتر ، و مدیر
شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند…
یهو یه چراغ جادو روی
زمین پیدا می کنن و
روی اون رو مالش میدن و جن چراغ ظاهر میشه…
جن میگه: من
برای هر کدوم از شما یک آرزو
برآورده می کنم…
منشی می پره جلو و میگه: اول من
، اول من!
من می خوام که توی باهاماس باشم ، سوار یه
قایق بادبانی شیک باشم و
هیچ نگرانی و غمی
از دنیا نداشته باشم !
پوووف! منشی ناپدید میشه
...
! بعد مسوول فروش می پره جلو
و میگه: حالا من
، حالا من
من می خوام توی هاوایی کنار ساحل لم بدم ،
یه
ماساژور شخصی و یه منبع بی انتهای
نوشیدنی ! داشته باشم و تمام عمرم حال
کنم
...
پوووف! مسوول فروش هم ناپدید میشه…
بعد جن به مدیر میگه: حالا
نوبت توئه…
مدیر میگه: من می خوام که اون دو تا هر
دوشون بعد از ناهار توی
شرکت باشن !!!
نتیجه : اخلاقی اینکه همیشه اجازه بده که
رئیست اول صحبت کنه
!
درس دوم :یه روز یه کشیش به یه راهبه
پیشنهاد می کنه
که با ماشین برسوندش به مقصدش…
راهبه سوار میشه و راه
میفتن…
چند دقیقه بعد راهبه پاهاش رو روی هم
میندازه و کشیش زیر چشمی یه
نگاهی به پای
راهبه میندازه…
راهبه میگه: پدر روحانی ، روایت مقدس ۱۲۹
رو
به خاطر بیار… !
کشیش قرمز میشه و به جاده خیره میشه...
چند دقیقه بعد بازم
شیطون وارد عمل میشه و
کشیش موقع عوض کردن دنده ، بازوش رو با پای
راهبه تماس
میده…!
راهبه باز میگه: پدر روحانی! روایت مقدس
۱۲۹ رو به خاطر
بیار!!!
کشیش زیر لب یه فحش میده و بیخیال میشه و
راهبه رو به مقصدش می
رسونه…
بعد از اینکه کشیش به کلیسا بر می گرده
سریع میدوه و از توی کتاب
روایت مقدس ۱۲۹
رو پیدا می کنه و می بینه که نوشته: به پیش
برو و عمل خود را
پیگیری کن… کار خود را
ادامه بده و بدان که به جلال و شادمانی که
می خواهی
میرسی !!!
نتیجه اخلاقی اینکه اگه توی شغلت از
اطلاعات شغلی خودت کاملا آگاه
نباشی،
فرصتهای بزرگی رو از دست میدی!!!
درس سوم
یه شب خانم خونه به خونه بر نمیگرده و تا
صبح پیداش
نمیشه!
صبح بر میگرده خونه و به شوهرش میگه كه
دیشب مجبور شده خونه یكی از
دوستهای
صمیمیش (مونث) بمونه...
شوهر بر میداره به ۲۰ تا از صمیمی
ترین
دوستهای زنش زنگ میزنه ولی هیچكدومشون حرف
خانم خونه رو تایید
نمیكنن!
یه شب آقای خونه تا صبح برنمیگرده خونه.
صبح وقتی میاد به زنش میگه
كه دیشب مجبور
شده خونه یكی از دوستهای صمیمیش (مذكر)
بمونه...
خانم خونه
بر میداره به ۲۰ تا از صمیمی
ترین دوستهای شوهرش زنگ میزنه : ۱۵ تاشون
تایید
میكنن كه آقا تمام شب رو خونهء اونا
مونده! ۵ تای دیگه حتی میگن كه آقا
هنوزم
خونه اونا پیش اوناست !!!
نتیجه اخلاقی: یادتون باشه كه
مردها
دوستهای بهتری هستند !
درس چهارم
توی اتاق
رختكن كلوپ گلف ، وقتی همه آقایون
جمع بودند یهو یه موبایل روی یه نیمكت
شروع
میكنه به زنگ زدن.
مردی كه نزدیك موبایل نشسته بود دكمه
اسپیكر
موبایل رو فشار میده و شروع می كنه
به صحبت.
بقیه آقایون هم مشغول گوش كردن
به این
مكالمه میشن ...
مرد: الو؟
صدای زن اونطرف خط: الو سلام عزیزم. تو
هنوز
توی كلوپ هستی؟
مرد: آره !
زن: من توی فروشگاه بزرگ هستم
اینجا یه
كت چرمی خوشگل دیدم كه فقط ۱۰۰۰
دلاره! اشكالی نداره اگه بخرمش؟
مرد : نه.
اگه اونقدر دوستش داری اشكالی
نداره!
زن: من یه سری هم به نمایشگاه مرسدس بنز
زدم
و مدلهای جدید ۲۰۰۶ رو دیدم. یكیشون خیلی
قشنگ بود قیمتش ۲۶۰۰۰۰ دلار بود
!
مرد: باشه. ولی با این قیمت سعی كن ماشین رو
با تمام امكانات جانبی بخری
!
زن: عالیه. اوه یه چیز دیگه اون خونه ای رو
كه قبلا میخواستیم بخریم
دوباره توی بنگاه
گذاشتن برای فروش. میگن ۹۵۰۰۰۰ دلاره
مرد: خب… برو تا
فروخته نشده پولشو بده.
ولی سعی كن ۹۰۰۰۰۰ دلار بیشتر ندی !!!
زن: خیلی خوبه.
بعدا می بینمت عزیزم. خداحافظ
مرد: خداحافظ
بعدش مرد یه نگاهی به آقایونی كه
با حسرت
نگاهش میكردن میندازه و میگه: كسی نمیدونه
كه این موبایل مال كیه
؟!
نتیجه اخلاقی: هیچوقت موبایلتونو جایی جا
نذارین
!!!
درس پنجم
یه زوج ۶۰
ساله به مناسبت سی و پنجمین
سالگرد ازدواجشون رفته بودند بیرون كه یه
جشن
كوچیك دو نفره بگیرن.
وقتی توی پارك زیر یه درخت نشسته بودند یهو
یه فرشته
كوچیك خوشگل جلوشون ظاهر شد و
گفت: چون شما همیشه یه زوج فوق العاده
بودین و
تمام مدت به همدیگه وفادار بودین
من برای هر كدوم از شما یه دونه
آرزو
برآورده میكنم!
زن از خوشحالی پرید بالا و گفت:
! چه عالی! من میخوام
همراه شوهرم به یه سفر
دور دنیا بریم
فرشته چوب جادوییش رو تكون داد و پوف!
دو تا
بلیط درجه اول برای بهترین تور مسافرتی
دور دنیا توی دستهای زن ظاهر شد
!
حالا نوبت شوهر بود كه آرزو كنه .
مرد چند لحظه فكر كرد و گفت:
… این
خیلی رمانتیكه ولی چنین بخت و شانسی
فقط یه بار توی زندگی آدم پیش میاد
!
بنابراین خیلی متاسفم عزیزم آرزوی من
اینه كه یه همسری داشته باشم كه ۳۰ سال
از
من كوچیكتر باشه
زن و فرشته جا خوردند و خیلی دلخور شدند.
ولی آرزو
آرزوئه و باید برآورده بشه.
فرشته چوب جادوییش رو تكون داد و پوف! مرد
۹۰
سالش شد !!!
نتیجه اخلاقی: مردها ممكنه زرنگ و بدجنس
باشند ، ولی فرشته ها زن
هستند !!!
یه روز مسوول فروش ، منشی
دفتر ، و مدیر
شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند…
یهو یه چراغ جادو روی
زمین پیدا می کنن و
روی اون رو مالش میدن و جن چراغ ظاهر میشه…
جن میگه: من
برای هر کدوم از شما یک آرزو
برآورده می کنم…
منشی می پره جلو و میگه: اول من
، اول من!
من می خوام که توی باهاماس باشم ، سوار یه
قایق بادبانی شیک باشم و
هیچ نگرانی و غمی
از دنیا نداشته باشم !
پوووف! منشی ناپدید میشه
...
! بعد مسوول فروش می پره جلو
و میگه: حالا من
، حالا من
من می خوام توی هاوایی کنار ساحل لم بدم ،
یه
ماساژور شخصی و یه منبع بی انتهای
نوشیدنی ! داشته باشم و تمام عمرم حال
کنم
...
پوووف! مسوول فروش هم ناپدید میشه…
بعد جن به مدیر میگه: حالا
نوبت توئه…
مدیر میگه: من می خوام که اون دو تا هر
دوشون بعد از ناهار توی
شرکت باشن !!!
نتیجه : اخلاقی اینکه همیشه اجازه بده که
رئیست اول صحبت کنه
!
درس دوم :یه روز یه کشیش به یه راهبه
پیشنهاد می کنه
که با ماشین برسوندش به مقصدش…
راهبه سوار میشه و راه
میفتن…
چند دقیقه بعد راهبه پاهاش رو روی هم
میندازه و کشیش زیر چشمی یه
نگاهی به پای
راهبه میندازه…
راهبه میگه: پدر روحانی ، روایت مقدس ۱۲۹
رو
به خاطر بیار… !
کشیش قرمز میشه و به جاده خیره میشه...
چند دقیقه بعد بازم
شیطون وارد عمل میشه و
کشیش موقع عوض کردن دنده ، بازوش رو با پای
راهبه تماس
میده…!
راهبه باز میگه: پدر روحانی! روایت مقدس
۱۲۹ رو به خاطر
بیار!!!
کشیش زیر لب یه فحش میده و بیخیال میشه و
راهبه رو به مقصدش می
رسونه…
بعد از اینکه کشیش به کلیسا بر می گرده
سریع میدوه و از توی کتاب
روایت مقدس ۱۲۹
رو پیدا می کنه و می بینه که نوشته: به پیش
برو و عمل خود را
پیگیری کن… کار خود را
ادامه بده و بدان که به جلال و شادمانی که
می خواهی
میرسی !!!
نتیجه اخلاقی اینکه اگه توی شغلت از
اطلاعات شغلی خودت کاملا آگاه
نباشی،
فرصتهای بزرگی رو از دست میدی!!!
درس سوم
یه شب خانم خونه به خونه بر نمیگرده و تا
صبح پیداش
نمیشه!
صبح بر میگرده خونه و به شوهرش میگه كه
دیشب مجبور شده خونه یكی از
دوستهای
صمیمیش (مونث) بمونه...
شوهر بر میداره به ۲۰ تا از صمیمی
ترین
دوستهای زنش زنگ میزنه ولی هیچكدومشون حرف
خانم خونه رو تایید
نمیكنن!
یه شب آقای خونه تا صبح برنمیگرده خونه.
صبح وقتی میاد به زنش میگه
كه دیشب مجبور
شده خونه یكی از دوستهای صمیمیش (مذكر)
بمونه...
خانم خونه
بر میداره به ۲۰ تا از صمیمی
ترین دوستهای شوهرش زنگ میزنه : ۱۵ تاشون
تایید
میكنن كه آقا تمام شب رو خونهء اونا
مونده! ۵ تای دیگه حتی میگن كه آقا
هنوزم
خونه اونا پیش اوناست !!!
نتیجه اخلاقی: یادتون باشه كه
مردها
دوستهای بهتری هستند !
درس چهارم
توی اتاق
رختكن كلوپ گلف ، وقتی همه آقایون
جمع بودند یهو یه موبایل روی یه نیمكت
شروع
میكنه به زنگ زدن.
مردی كه نزدیك موبایل نشسته بود دكمه
اسپیكر
موبایل رو فشار میده و شروع می كنه
به صحبت.
بقیه آقایون هم مشغول گوش كردن
به این
مكالمه میشن ...
مرد: الو؟
صدای زن اونطرف خط: الو سلام عزیزم. تو
هنوز
توی كلوپ هستی؟
مرد: آره !
زن: من توی فروشگاه بزرگ هستم
اینجا یه
كت چرمی خوشگل دیدم كه فقط ۱۰۰۰
دلاره! اشكالی نداره اگه بخرمش؟
مرد : نه.
اگه اونقدر دوستش داری اشكالی
نداره!
زن: من یه سری هم به نمایشگاه مرسدس بنز
زدم
و مدلهای جدید ۲۰۰۶ رو دیدم. یكیشون خیلی
قشنگ بود قیمتش ۲۶۰۰۰۰ دلار بود
!
مرد: باشه. ولی با این قیمت سعی كن ماشین رو
با تمام امكانات جانبی بخری
!
زن: عالیه. اوه یه چیز دیگه اون خونه ای رو
كه قبلا میخواستیم بخریم
دوباره توی بنگاه
گذاشتن برای فروش. میگن ۹۵۰۰۰۰ دلاره
مرد: خب… برو تا
فروخته نشده پولشو بده.
ولی سعی كن ۹۰۰۰۰۰ دلار بیشتر ندی !!!
زن: خیلی خوبه.
بعدا می بینمت عزیزم. خداحافظ
مرد: خداحافظ
بعدش مرد یه نگاهی به آقایونی كه
با حسرت
نگاهش میكردن میندازه و میگه: كسی نمیدونه
كه این موبایل مال كیه
؟!
نتیجه اخلاقی: هیچوقت موبایلتونو جایی جا
نذارین
!!!
درس پنجم
یه زوج ۶۰
ساله به مناسبت سی و پنجمین
سالگرد ازدواجشون رفته بودند بیرون كه یه
جشن
كوچیك دو نفره بگیرن.
وقتی توی پارك زیر یه درخت نشسته بودند یهو
یه فرشته
كوچیك خوشگل جلوشون ظاهر شد و
گفت: چون شما همیشه یه زوج فوق العاده
بودین و
تمام مدت به همدیگه وفادار بودین
من برای هر كدوم از شما یه دونه
آرزو
برآورده میكنم!
زن از خوشحالی پرید بالا و گفت:
! چه عالی! من میخوام
همراه شوهرم به یه سفر
دور دنیا بریم
فرشته چوب جادوییش رو تكون داد و پوف!
دو تا
بلیط درجه اول برای بهترین تور مسافرتی
دور دنیا توی دستهای زن ظاهر شد
!
حالا نوبت شوهر بود كه آرزو كنه .
مرد چند لحظه فكر كرد و گفت:
… این
خیلی رمانتیكه ولی چنین بخت و شانسی
فقط یه بار توی زندگی آدم پیش میاد
!
بنابراین خیلی متاسفم عزیزم آرزوی من
اینه كه یه همسری داشته باشم كه ۳۰ سال
از
من كوچیكتر باشه
زن و فرشته جا خوردند و خیلی دلخور شدند.
ولی آرزو
آرزوئه و باید برآورده بشه.
فرشته چوب جادوییش رو تكون داد و پوف! مرد
۹۰
سالش شد !!!
نتیجه اخلاقی: مردها ممكنه زرنگ و بدجنس
باشند ، ولی فرشته ها زن
هستند !!!
ayshin- مدير تالار خودشناسي
- تعداد پستها : 169
امتياز كاربر : 365
تاريخ عضويت : 2010-01-30
جنسيت :
متولد : 1991-11-04
سن : 33
شهر : تـبــــــــــــريـــــــز
ساير موارد
نوع گوشي همراه: نوكيا
حالت من: ناراحت
جوايز اخذ شده:
رد: چند درس بامزه زندگی
ممنون میترا جون جالب بود
joline- .
- تعداد پستها : 880
امتياز كاربر : 1928
تاريخ عضويت : 2010-02-12
جنسيت :
متولد : 1993-03-11
سن : 31
شهر : تهران
ساير موارد
نوع گوشي همراه: نوكيا
حالت من: شاد
جوايز اخذ شده: بهترين ارسال كننده
مواضيع مماثلة
» عکس های تبلیغاتی بامزه .....
» داستان بامزه باشگاه گلف
» اس ام اس بامزه، خنده دار و سرکاری
» چند داستان بامزه و آموزنده
» خمیر دندان های بامزه
» داستان بامزه باشگاه گلف
» اس ام اس بامزه، خنده دار و سرکاری
» چند داستان بامزه و آموزنده
» خمیر دندان های بامزه
جوان ايراني :: متفرقه :: گفتگوي ازاد
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد