حكایت : مرد نابینا (حتما بخون) Hitskin_logo Hitskin.com

هذه مُجرَّد مُعاينة لتصميم تم اختياره من موقع Hitskin.com
تنصيب التصميم في منتداكالرجوع الى صفحة بيانات التصميم

جوان ايراني
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

جوان ايراني


 
الرئيسيةPortalأحدث الصورجستجوثبت نامورود
تيم مديريت سايت لحظات دلنشين توام با شادكامي را برايتان آرزومند است
به چشمانت بیاموز که هر کس لیاقت دیدن ندارد...
اگر مشکلات را رها کنی هرگز راه حلی برای آنها نخواهی یافت
کاش میشد سکوت را جایگزین دروغ کرد
خوشبخت ترين فرد كسي است كه بيش از همه سعي كند ديگران را خوشبخت سازد.. اشو زرتشت
کاش در کتاب قطور زندگی سطری باشیم ماندنی نه حاشیه ای از یاد رفتنی
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریایی خود نداری من چون تو خدایی دارم وتوچون خود نداری
بدبختي تنها در باغچه اي که خودت کاشته اي مي رويد
هوس بازان کسی را که زیبا می بینند دوست دارند اما عاشقان کسی را که دوست دارند زیبا می بینند
اي دوست به راه دوست جان بايد داد در راه محبت امتحان بايد داد تنها نبود شرط محبت گفتن يك مرتبه هم عمل نشان بايدداد
من نه عاشق هستم نه محتاج نگاهي كه بلغزد بر من من خودم هستم و يك حس غريب كه به صد عشقو هوس مي ارزد
خداوند بی نهایت است...اما به قدر نیاز تو فرود می آید،به قدر آرزوی تو گسترده می شود و به قدر ایمان تو کارگشاست(ملاصدرا)
زندگی دو چهره بیشتر ندارد یا بر بازیت میگیرد یا بر بازیش میگیری انتخاب با توست
در این زمانه که شرط حیات نیرنگ است دلم برای دوستان بی ریا تنگ است
برای خندیدن منتظر خوش بختی نباش شاید خوش بختی منتظر خندیدن توست

 

 حكایت : مرد نابینا (حتما بخون)

اذهب الى الأسفل 
نويسندهپيام
ayshin
مدير تالار خودشناسي
مدير تالار خودشناسي
ayshin


تعداد پستها : 169

امتياز كاربر : 365

تاريخ عضويت : 2010-01-30

جنسيت : انثى

متولد : 1991-11-04

سن : 33

شهر : تـبــــــــــــريـــــــز


ساير موارد
نوع گوشي همراه: نوكيا نوكيا
حالت من: ناراحت ناراحت
جوايز اخذ شده:

حكایت : مرد نابینا (حتما بخون) Empty
پستعنوان: حكایت : مرد نابینا (حتما بخون)   حكایت : مرد نابینا (حتما بخون) Empty2010-03-21, 12:01


[size=9]روزی، مرد ِ «کوری» روی پله‌های
یک ساختمان نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو نوشته
بود: "من کور هستم؛ لطفا کمک کنید."

روزنامه نگار ِخلاقی از آن حوالی می
گذشت، نگاهی به مرد کور و تابلوئش انداخت.
فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود. او
چند سکه ی دیگر داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از «مرد کور» اجازه بگیرد تابلوی او
را برداشت، آنرا برگرداند و متن دیگری روی آن نوشت و دوباره تابلو را کنار پای مرد
گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر همان روز، وقتی روز نامه نگار به آن محل برگشت و
متوجه شد که کلاه مرد پر از سکه و اسکناس شده است.
«مرد کور» از صدای قدمهای
خبرنگار، او را شناخت و خواست که اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته، بگوید:
که بر روی آن چه نوشته است؟

روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من
فقط نوشته ی شما را به شکل دیگری نوشتم؛ و لبخندی زد و به راه خود ادامه
داد.

مرد کور، هیچوقت نفهمید، که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده
میشد:

امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!! حكایت : مرد نابینا (حتما بخون) 50

حكایت : مرد نابینا (حتما بخون) 17 نتیجه


وقتی، کارتان پیش نمی رود،
استراتژی رسیدن به خواسته تان را عوض کنید.حكایت : مرد نابینا (حتما بخون) 46



[/size]
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
 
حكایت : مرد نابینا (حتما بخون)
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1
 مواضيع مماثلة
-
» گفت و گوی نابینا و ماه
» بعضي ها حتما بخوانند!!!!
» مردا حتما بخونن
» ارزش دوست خوب(حتما بخونيد)
» او مي گفت: خدا حتما يك جايي همين جاهاست...

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
جوان ايراني :: متفرقه :: داستانهاي خواندني-
پرش به: