کما
2 مشترك
صفحه 1 از 1
کما
چشمهايتان را باز ميكنيد.
متوجه ميشويد در بيمارستان هستيد.
پاها و دستهايتان را بررسي ميكنيد.خوشحال ميشويد كه بدنتان را گچ
نگرفتهاند و سالم هستيد.
دكمه زنگ كنار تخت را فشار ميدهيد.چند ثانيه بعد پرستار وارد اتاق ميشود و
سلام ميكند.
به او ميگوييد، گوشي موبايلتان را ميخواهيد.
از اين كه به خاطر يك تصادف كوچك در بيمارستان بستري شدهايد و از
كارهايتان عقب ماندهايد عصباني هستيد.
پرستار، موبايل را ميآورد.
دكمه آن را ميزنيد، اما روشن نميشود.
مطمئن مي شويد باترياش شارژ ندارد.دكمه زنگ را فشار ميدهيد.پرستار
ميآيد.
«ببخشيد! من موبايلم شارژ نداره. مي شه لطفا يه شارژر براش بياريد؟»
«متاسفم. شارژر اين مدل گوشي رو نداريم»
«يعني بين همكاراتون كسي شارژر فيش كوچك نوكيا نداره؟»
«از 10سال پيش ديگه توليد نميشه. شركتهاي سازنده موبايل براي يك فيش
شارژر جديد به توافق رسيدن كه در همه گوشيها مشتركه»
«10سال چيه؟ من اين گوشي رو هفته پيش خريدم
«شما گوشي تون رو يك هفته پيش از تصادف خريدين؛ قبل از اينكه به كما
بريد».
«كما؟!»
باورتان نميشود كه در اسفند 1387 به كما رفتهايد و تيرماه 1412 به هوش
آمدهايد.
مطمئن هستيد كه نه مي توانيد به محل كارتان بازگرديد و نه خانهاي برايتان
باقي مانده است.
چون قسط آن را هر ماه ميپرداختيد و بعد از گذشت اين همه سال، حتما بوسيله
بانك مصادره شده است.
از پرستار خواهش مي كنيد تا زودتر مرخصتان كند.
«از نظر من شما شرايط لازم براي درك حقيقت رو ندارين»
«چي شده؟ چرا؟ من كه سالمم»
«شما سالم هستيد، ولي بقيه نيستن»
«چه اتفاقي افتاده؟»
«چيزي نشده! ولي بيرون از اينجا، هيچكس منتظرتون نيست»
چشمهايتان را مي بنديد. نميتوانيد تصور كنيد كه همه را از دست دادهايد.
حتي خودتان هم پير شدهايد. اما جرأت نمي كنيد خودتان را در آينه ببينيد.
«خيلي پير شدم»
«مهم اينه كه سالمي. مدتي طول مي كشه تا دورههاي فيزيوتراپي رو انجام
بدي»
از پرستار ميخواهيد تا به شما كمك كند كه شناخت بهتري از جامعه جديد پيدا
كنيد.
«اون بيرون چه تغييرايي كرده؟»
«منظورت چه چيزاييه؟»
«هنوز توي خيابونا ترافيك هست؟»
«نه ديگه. از وقتي طرح ترافيك جديد رو اجرا كردن، مردم ماشين بيرون نميارن»
«طرح جديد چيه؟»
«اگر رانندهاي وارد محدوده ممنوعه بشه، خودش رو هم با ماشينش مي برن
پاركينگ و تا گلستان سعدي رو از حفظ نشه، آزاد نميشه»
«ميدون آزادي هنوز هست»
«هست، ولي روش روكش كشيدن»
«روكش چيه؟»
«نماي سنگش خراب شده بود، سراميك كردند»
«برج ميلاد هنوز هست»؟
«نه! كج شد، افتاد!»
«چرا؟ اون رو كه محكم ساخته بودن»
«محكم بود، ولي نتونست در مقابل ارباس a380 مقاومت كنه»
«چي؟! .... هواپيما خورد بهش؟»
«اوهوم!»
«چهطور اين اتفاق افتاد؟»
«هواپيماش نقص فني داشت، رفت خورد وسط رستوران گردان برج»
«اين كه هواپيماي خوبي بود. مگه مي شه اين جوري بشه؟»
«هواپيماش چيني بود. *** كاربراتورش خراب شده بود، بنزين به موتورها
نرسيد، اون اتفاق افتاد»
«چند نفر كشته شدن؟»
«كشته نداد»
«مگه مي شه؟ توي رستوران گردان كسي نبود؟»
«نه! رستوران 4سال پيش تعطيل شد»
«چرا؟»
«آشپزخونهاش بهداشتي نبود»
«چي مي گي؟! ... مگه مي شه آخه؟»
«اين اواخر يه پيمانكار جديد رستوران گردان رو گرفت، زد توي كار فلافل و
هاتداگ ....»
«الان وضعيت تورم چهجوريه؟»
«خودت چي حدس مي زني؟»
«حتما الان بستني قيفي، 14هزار تومنه»
«نه ديگه خيلي اغراق كردي12هزار تومنه»
«پرايد چنده؟»
«پرايدهاي قديمي يا پرايد قشقايي؟»
«اين ديگه چيه؟»
«بعد از پرايد مينياتور و ماسوله، پرايد قشقايي را با ايدهاي از نيسان
قشقايي ساختن»
«همين جديده، چنده؟»
«70ميليون تومن»
«پس ماكسيما چنده؟»
«اگه سالمش گيرت بياد، حدود 2 يا 2 و نيم....»
«يعني ماكيسما اسقاطي شده؟ پس چرا هنوز پرايد هست؟»
«آزادراه تهران به شمال هم هنوز تكميل نشده»
«چندتا خط مترو اضافه شده؟»
«هيچي! شهردار كه رفت، همهجا رو منوريل كشيدن. مترو رو هم تغيير كاربري
دادن»
«يعني چي؟»
«از تونلهاش براي انبار خودروهاي اسقاطي استفاده كردن»
«اتوبوسهاي brt هنوز هست؟»
«نه! منحلش كردن، به جاش درشكه آوردن. از همونايي كه شرلوك هلمز سوار
ميشد»
«توي نقشجهان اصفهان ديده بودم از اونا»
«نقشجهان رو هم خراب كردن»
«كي خراب كرد؟»
«يه نفر پيدا شد، سند دستش بود، گفت از نوادگان شاهعباسه، يونسكو هم
نتونست حرفي بزنه»
«خليجفارس چهطور؟»
«اون هم الان فقط توي نقشههاي خودمون، فارسه. توي نقشه گوگل هم نوشته خليج
صورتي»
«خليج صورتي چيه؟»
«بعضيها به نشنالجئوگرافيك پول ميدادن تا بنويسه خليج عربي، ايران هم
فشار مياورد و مدرك رو ميكرد. آخرش گوگل لج كرد، اسمش رو گذاشت خليج
صورتي»
«ايران اعتراضي نكرد؟»
«چرا! گوگل رو /ف ي ل ت ر/ كردن»
«ممنونم. بايد كلي با خودم كلنجار برم تا همين چيزا رو هم هضم كنم»
«يه چيز ديگه رو هم هضم كن، لطفا»
«چيو؟»
«اينكه همه اين چيزها رو خالي بستم»
«يعني چي؟»
«با دوست من نامزد شدي، بعد ولش کردي. اون هم خودش را توي آينده ديد، اما
خيلي زود خرابش کردي. حالا نوبت ما بود تا تو را اذيت کنيم. حقيقت اينه که
يك ساعت پيش تصادف كردي، علت بيهوشيات هم خستگي ناشي از كار بود. چيزيت
نيست. هزينه بيمارستان را به صندوق بده، برو دنبال زندگيات»
«شما جنايتكاريد! من الان مي رم با رييس بيمارستان صحبت ميكنم».
«اين ماجرا، ايده شخص رييس بيمارستان بود».
«ازش شكايت ميكنم»!
«نميتوني. چون دوست صميمي پدر نامزد جديدته ».
متوجه ميشويد در بيمارستان هستيد.
پاها و دستهايتان را بررسي ميكنيد.خوشحال ميشويد كه بدنتان را گچ
نگرفتهاند و سالم هستيد.
دكمه زنگ كنار تخت را فشار ميدهيد.چند ثانيه بعد پرستار وارد اتاق ميشود و
سلام ميكند.
به او ميگوييد، گوشي موبايلتان را ميخواهيد.
از اين كه به خاطر يك تصادف كوچك در بيمارستان بستري شدهايد و از
كارهايتان عقب ماندهايد عصباني هستيد.
پرستار، موبايل را ميآورد.
دكمه آن را ميزنيد، اما روشن نميشود.
مطمئن مي شويد باترياش شارژ ندارد.دكمه زنگ را فشار ميدهيد.پرستار
ميآيد.
«ببخشيد! من موبايلم شارژ نداره. مي شه لطفا يه شارژر براش بياريد؟»
«متاسفم. شارژر اين مدل گوشي رو نداريم»
«يعني بين همكاراتون كسي شارژر فيش كوچك نوكيا نداره؟»
«از 10سال پيش ديگه توليد نميشه. شركتهاي سازنده موبايل براي يك فيش
شارژر جديد به توافق رسيدن كه در همه گوشيها مشتركه»
«10سال چيه؟ من اين گوشي رو هفته پيش خريدم
«شما گوشي تون رو يك هفته پيش از تصادف خريدين؛ قبل از اينكه به كما
بريد».
«كما؟!»
باورتان نميشود كه در اسفند 1387 به كما رفتهايد و تيرماه 1412 به هوش
آمدهايد.
مطمئن هستيد كه نه مي توانيد به محل كارتان بازگرديد و نه خانهاي برايتان
باقي مانده است.
چون قسط آن را هر ماه ميپرداختيد و بعد از گذشت اين همه سال، حتما بوسيله
بانك مصادره شده است.
از پرستار خواهش مي كنيد تا زودتر مرخصتان كند.
«از نظر من شما شرايط لازم براي درك حقيقت رو ندارين»
«چي شده؟ چرا؟ من كه سالمم»
«شما سالم هستيد، ولي بقيه نيستن»
«چه اتفاقي افتاده؟»
«چيزي نشده! ولي بيرون از اينجا، هيچكس منتظرتون نيست»
چشمهايتان را مي بنديد. نميتوانيد تصور كنيد كه همه را از دست دادهايد.
حتي خودتان هم پير شدهايد. اما جرأت نمي كنيد خودتان را در آينه ببينيد.
«خيلي پير شدم»
«مهم اينه كه سالمي. مدتي طول مي كشه تا دورههاي فيزيوتراپي رو انجام
بدي»
از پرستار ميخواهيد تا به شما كمك كند كه شناخت بهتري از جامعه جديد پيدا
كنيد.
«اون بيرون چه تغييرايي كرده؟»
«منظورت چه چيزاييه؟»
«هنوز توي خيابونا ترافيك هست؟»
«نه ديگه. از وقتي طرح ترافيك جديد رو اجرا كردن، مردم ماشين بيرون نميارن»
«طرح جديد چيه؟»
«اگر رانندهاي وارد محدوده ممنوعه بشه، خودش رو هم با ماشينش مي برن
پاركينگ و تا گلستان سعدي رو از حفظ نشه، آزاد نميشه»
«ميدون آزادي هنوز هست»
«هست، ولي روش روكش كشيدن»
«روكش چيه؟»
«نماي سنگش خراب شده بود، سراميك كردند»
«برج ميلاد هنوز هست»؟
«نه! كج شد، افتاد!»
«چرا؟ اون رو كه محكم ساخته بودن»
«محكم بود، ولي نتونست در مقابل ارباس a380 مقاومت كنه»
«چي؟! .... هواپيما خورد بهش؟»
«اوهوم!»
«چهطور اين اتفاق افتاد؟»
«هواپيماش نقص فني داشت، رفت خورد وسط رستوران گردان برج»
«اين كه هواپيماي خوبي بود. مگه مي شه اين جوري بشه؟»
«هواپيماش چيني بود. *** كاربراتورش خراب شده بود، بنزين به موتورها
نرسيد، اون اتفاق افتاد»
«چند نفر كشته شدن؟»
«كشته نداد»
«مگه مي شه؟ توي رستوران گردان كسي نبود؟»
«نه! رستوران 4سال پيش تعطيل شد»
«چرا؟»
«آشپزخونهاش بهداشتي نبود»
«چي مي گي؟! ... مگه مي شه آخه؟»
«اين اواخر يه پيمانكار جديد رستوران گردان رو گرفت، زد توي كار فلافل و
هاتداگ ....»
«الان وضعيت تورم چهجوريه؟»
«خودت چي حدس مي زني؟»
«حتما الان بستني قيفي، 14هزار تومنه»
«نه ديگه خيلي اغراق كردي12هزار تومنه»
«پرايد چنده؟»
«پرايدهاي قديمي يا پرايد قشقايي؟»
«اين ديگه چيه؟»
«بعد از پرايد مينياتور و ماسوله، پرايد قشقايي را با ايدهاي از نيسان
قشقايي ساختن»
«همين جديده، چنده؟»
«70ميليون تومن»
«پس ماكسيما چنده؟»
«اگه سالمش گيرت بياد، حدود 2 يا 2 و نيم....»
«يعني ماكيسما اسقاطي شده؟ پس چرا هنوز پرايد هست؟»
«آزادراه تهران به شمال هم هنوز تكميل نشده»
«چندتا خط مترو اضافه شده؟»
«هيچي! شهردار كه رفت، همهجا رو منوريل كشيدن. مترو رو هم تغيير كاربري
دادن»
«يعني چي؟»
«از تونلهاش براي انبار خودروهاي اسقاطي استفاده كردن»
«اتوبوسهاي brt هنوز هست؟»
«نه! منحلش كردن، به جاش درشكه آوردن. از همونايي كه شرلوك هلمز سوار
ميشد»
«توي نقشجهان اصفهان ديده بودم از اونا»
«نقشجهان رو هم خراب كردن»
«كي خراب كرد؟»
«يه نفر پيدا شد، سند دستش بود، گفت از نوادگان شاهعباسه، يونسكو هم
نتونست حرفي بزنه»
«خليجفارس چهطور؟»
«اون هم الان فقط توي نقشههاي خودمون، فارسه. توي نقشه گوگل هم نوشته خليج
صورتي»
«خليج صورتي چيه؟»
«بعضيها به نشنالجئوگرافيك پول ميدادن تا بنويسه خليج عربي، ايران هم
فشار مياورد و مدرك رو ميكرد. آخرش گوگل لج كرد، اسمش رو گذاشت خليج
صورتي»
«ايران اعتراضي نكرد؟»
«چرا! گوگل رو /ف ي ل ت ر/ كردن»
«ممنونم. بايد كلي با خودم كلنجار برم تا همين چيزا رو هم هضم كنم»
«يه چيز ديگه رو هم هضم كن، لطفا»
«چيو؟»
«اينكه همه اين چيزها رو خالي بستم»
«يعني چي؟»
«با دوست من نامزد شدي، بعد ولش کردي. اون هم خودش را توي آينده ديد، اما
خيلي زود خرابش کردي. حالا نوبت ما بود تا تو را اذيت کنيم. حقيقت اينه که
يك ساعت پيش تصادف كردي، علت بيهوشيات هم خستگي ناشي از كار بود. چيزيت
نيست. هزينه بيمارستان را به صندوق بده، برو دنبال زندگيات»
«شما جنايتكاريد! من الان مي رم با رييس بيمارستان صحبت ميكنم».
«اين ماجرا، ايده شخص رييس بيمارستان بود».
«ازش شكايت ميكنم»!
«نميتوني. چون دوست صميمي پدر نامزد جديدته ».
joline- .
- تعداد پستها : 880
امتياز كاربر : 1928
تاريخ عضويت : 2010-02-12
جنسيت :
متولد : 1993-03-11
سن : 31
شهر : تهران
ساير موارد
نوع گوشي همراه: نوكيا
حالت من: شاد
جوايز اخذ شده: بهترين ارسال كننده
رد: کما
khube vasatash hoselam sar raft ta tah nakhundama tike akharesho khundam kheili maze dad
ayshin- مدير تالار خودشناسي
- تعداد پستها : 169
امتياز كاربر : 365
تاريخ عضويت : 2010-01-30
جنسيت :
متولد : 1991-11-04
سن : 33
شهر : تـبــــــــــــريـــــــز
ساير موارد
نوع گوشي همراه: نوكيا
حالت من: ناراحت
جوايز اخذ شده:
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد