نمودارهاي
فرادرماني و دلايل بازگشت بيماري در فرادرماني،
درصد قابل توجهي از بيماران با يك بار ارتباط فرادرماني، بهبود پيدا كرده و
از چنگ آن بيماري نجات پيدا ميكنند.
اين مسأله ارتباطي به نوع
بيماري، حاد و مزمن بـودن و طــول
مدت درگيري بيمار با بيماري و... ندارد. درمان اين
بيماران مطابـق نمودار زير است:
اما در بعضي از موارد در فرادرماني، مشاهده ميشود كه بيماران پس از
بهبود و درمان، دچار
بازگشت بيماري ميشوند.دلايل بازگشت بيماري را ميتوان به شرح زير خلاصه
كرد: دلايل
بازگشت بيماري«اختياري»اين نوع بازگشت زماني رخ
ميدهد كه بيمار بهصورتي اختياري مرتكب تخلفاتي ميشود كه
در آن به نوعي نقش شعور كيهاني در
درمان، از طرف بيمار ناديده گرفته شده و يا
مورد كتمان قرار گرفته است.نمونههاي بارز اين تخلفات، شك و ترديد، انكار و
ناسپاسي، كتمان و نسبت دادن درمان بهجايي غيراز شبكهي شعور كيهاني است.
لذا درصورت بروز اين
تخلفات، احتمال دارد كه بيمار پس از اينكه مدت زمان(T1) را در
بهبودي به سر برده است، به ناگاه بيماري برگشت كرده و حال او مانند قبل از
درمان شود.
دلايل
بازگشت بيماري«غير اختياري» اين
نوع بازگشت را بيماراني خواهند داشت كه مشكلات روان و ذهن، عامل اوليه و
اصلي بيماري آنها بوده و يا دچار مشكلات بينشي باشند.
در
اينصورت بدون اينكه خود در بازگشت بيماري نقشي داشته باشند؛ بنابرساز و
كارهايي از سوي روان و ذهن، درمان آنها
با مقاومتِ (دادگاه ويژه)
روبهرو ميشود كه باعث بازگشت بيماري خواهد شد.
البته
با چند بار تكرار فرادرماني،
همانطور كه نمودارها نشان ميدهند، اين مقاومتها شكسته شده و بيمار نجات پيدا ميكند. در مطالب بعدي، نمودارهاي درماني اين
قبيل بيماران مورد بررسي قرار خواهد گرفت.
الف- مقاومت دادگاه ويژه 1- نمودارE-A
(بيماران روان تني) اين دسته از بيماران در
ابتدا بهبود پيدا كرده و پس از مدت زمان T1 دچار بازگشت بيماري ميشوند، اما
گزارش آنها نشان ميدهد كه وضعيت بيمار نسبت
به قبل از درمان، بهتر است. با ادامهي روند فرادرماني،
بيمار دوباره به وضعيت مطلوب رسيده و اين وضعيت را طي زمان T2 كه از زمانT1 طولانيتر است، حفظ كرده و پس از
طي اين زمان، دوباره بيماري بازگشت ميكند، با اين توضيح كه اين بار وضعيت
بيمار نسبت به دفعهي قبل، باز هم بهتر گزارش ميشود و اين
روند تا تثبيت وضع بيمار و رسيدن به شرايط قابل قبول،
ادامه پيدا ميكند.
- نمودار E-B
(بيماران روان تني) نمودار اين دسته از
بيماران نيز مانند نمودارA است،
با اين تفاوت كه اولين بازگشت كه پس از زمان T1 رخ ميدهد، بسيار وخيمتر از
وضعيت اوليهي گزارش ميشود بهطوري كه بيمار ممكن
است دچار وحشت شده و از ادامه فرادرماني منصرف
شود.
البته درصورت ادامهي روند
فرادرماني، بيمار پس از
چندين بار نوسان، دوباره به وضعيت درمان،
بازگشت خواهد كرد.
ب- مشكلات بينشي (بيماران ذهني - تني)بيماري
بعضي از افراد، به علت ضعف و مشكلات بينشي است و بيماري آنها در اين رابطه است. براي مثال، فردي
كه دچار ترس از مرگ باشد، اگر شروع بيماري او در اين رابطه بوده، درصورتي
كه هنوز مشكلات بينشي فرد برطرف نشده باشد، ممكن است پس از فرادرماني و بهبود پيدا كردن، با شنيدن خبر مرگ، ديدن اعلاميهي
ترحيم و هر موضوعي كه او را به ياد موضوع مرگ بياندازد، دوباره دچار بيماري
شده و به وضعيت اوليه بازگشت كند. در فرادرماني به اين نوع بيماريها كه
ريشة آن مشكلات بينشي و ادراكي فرد ميباشد، بيمـاريهـاي ذهني – تني گفته
ميشود.
بنابراين
اتفاقاتي كه درست در لحظهي قبل از بازگشت بيماري رخ ميدهد، با يكديگر
وجه اشتراكي خواهند داشت كه از بررسي آنها ميتوان به مشكل بينشي فرد پي
برد.
اين دسته از بيماران پس از
آگاه شدن از مشكل بينشي خود و پذيرش آن، پس از اينكه طالب برطرف شدن آن
شدند، مورد حمايت شبكهي شعوركيهاني قرار گرفته و تثبيت درمان آنها
نيز آغاز ميشود. از اين رو راهنمايي فرادرمانگران در اين مورد و توضيح
اين نمودار براي اين گروه از بيماران، الزامي است.
پ- بيماران با مشكلات ذهني مطابق تقسيمبنديهاي
فرادرماني، مشكلات دستهاي از افراد، «ذهني» محسوب ميشود.در
اينصورت ادراكات آنها نسبت به ديگران غيرعادي تلقي
ميگردد؛ مانند: وسواس، توهم(اسكيزوفرني)،
بدبيني(پارانوئيدي)، انحرافات جنسي،
فراموشكاري، بيش فعالي،
ترسهاي افراطي و غيرمنطقي(فوبيا) و...
(در فرادرماني نسبت
به اين گروه ديدگاه خاصي وجود دارد و درمان آنها از طريق شاخهي اختصاصي بهنام
«تشعشع دفاعي»دنبال
ميشود و اساس آن در كتاب
«موجودات غيرارگانيك» نوشتهي مؤلف، تشريح شده است). در زير نمودارهاي بهبود بيماران با مشكلات «ذهني»
ترسيم شده است.
اين نمودارها نشان ميدهند
كه مسير بهبود و درمان اين گروه، روي خطي با شيب مثبت كه آن را
«خط درمان» ميناميم،طي ميشود.حـركـت روي
اين خط، زيگزاگي است و به دو شكل كلي A و B صورت ميگيرد.
الف. نمودارهاي گروه A بيماران با مشكلات ذهني بيماران اين گروه، طي
روندي زيگزاگي روي خط درمان، مسير بهبود را طي ميكنند و
وضعيت آنها در هر بار بازگشت، بهتر از دفعهي قبل است.
در
نوع A1 هر چقدر كه روي خط درمان پيش برويم، دندانههاي زيگزاگ درشتتر شده و زمان هر
دندانه طولانيتر ميشود، وليكن در نوع A2 هرچقدر روي خط درمان پيش برويم، دندانهها كوچكتر و
زمان آنها نيز كوتاهتر ميشود.
1. نمودار M-A1
بيماران با مشكلات ذهني 2. نمودار M-A2
بيماران با مشكلات ذهني 3. نمودار M-CA1: مطابق با نمودار M-A1 ولي با فرم نامنظم. 4. نمودار M-CA2: مطابق با نمودار M-A2 ولي با فرم نامنظم. ب. نمودارهاي گروه B بيماران با مشكلات ذهني نمودار
درمان اين دسته از بيماران نيز مانند نمونههاي فوق بوده و روي
خط شيبدار درمان صورت ميگيرد؛ با اين تفاوت كه در دندانهي ابتدايي آن،
برگشت ميتواند وخيم باشد و گزارش بيمار در
برگشت اوليه حاكي از اين است كه نسبت به شروع درمان، وضعيت بدتري دارد ولي
با ادامهي روند درمان، مسير بهبود مطابق با خط درمان طي خواهد شد.
دودستهي كلي نمودار در اين گروه قرار دارند:
1. نمودار M-B1
بيماران ذهنيدر اين نمودار، دندانههاي
زيگزاگي مسير درمان به سمت درشت شدن پيش ميرود و
زمانها طولانيتر ميشوند.
نمودار درمان M- B2
بيماران
ذهني در اين نمودار، دندانهها
ريزتر شده و زمانها كوتاهتر ميشوند. نمودارهاي فوق، نمونههاي مطلوبي
نيستند چرا كه بعد از تجربهي اولين بازگشت كه وضعيت بيمار وخيمتر
ميشود؛ ممكن است بيمار از ادامهي درمان نگران
شده و از پيگيري آن منصرف شود كه در اين مورد
توضيحات فرادرمانگر و تشريح اين نمودار، ميتواند در توجيه بيمار بسيار
مؤثر باشد.
3. نمودار M-CB1: مطابق
با نمودارM-B1 ولي
با فرم نامنظم.
4. نمودار M-CB2:مطابق
با نمودار M-Bولي با
فرم نامنظم.
توضيح: خاطرنشان ميسازد كه درمان بيماران رواني غالباً بدون
برگشت و آني بوده و روي خط شيبدار درمان صورت گرفته و فقط زمان تثبيت آن
در موارد مختلف متفاوت است.
نمودار بيماران با
بيماريهاي متعدد (نمودار مختلط)در بعضي مواقع، ممكن است
فرد چندين بيماري در حوزههاي مختلف داشته باشد كه به هنگام اسكن فرادرماني،
همگي آنها بهيكباره آشكار شده و روند بيرونريزي آغاز شود؛ در اينصورت
بهطور معمول، بهعلت اينكه هر يك از بيماريها، از نمودار خاص خود پيروي
ميكند، گزارشهاي بيمار، بسيار غيرعادي خواهد بود.
در واقع، نمودار درمان چندين
بيماري بر يكديگر منطبق شده و وضعيتـي غيرعادي ايجاد ميكند كه اگر بيمار در
مورد آن توجيه نشود، ممكن اســت از بروز اين همه بيرونريزي سر در گم شده و
از ادامه درمان منصرف شود.
تعريف
مشكلات ذهني - هرگونه تفكر، رفتار و
تمايل غيرعادي و هر عاملي كه در روند ادراكات انسان ايجاد
اختلال كند. براي مثال: انحرافات جنسي، ديگر
آزاري، خود آزاري، ناآرامي، عصبيتهاي بيدليل و...؛همچنين
از جمله توهمهاي گوناگون ( ديداري، شنيداري، احساسي، پنداري و...)،
وسواس، دو قطبي، چند شخصيتي، ترسهاي غيرمنطقي، تمايل به خودكشي.
تعريف
مشكلات روانيهرگونه ناهنجاري احساسي
مزمن و دايمي كه جزء وجودي فرد شده باشد و هر عاملي كه روند احساسي انسان را
غيرعادي نشان دهد؛ مانند:
-
احساس نارضايتي نسبت به خود، ديگران و محيط بهطور دايم و پيوسته
- احساس عدم تحمل شرايط
محيطي و تحريكپذيري دايمي
- احساس دل شوره، اضطراب و
نگراني
- احساس گناه و عذاب وجدان
- احساس غم و اندوه
- احساس بيانگيزگي،
بيهدفي، بيتفاوتي
- احساس افسردگي
لازم
بهذكر است كه اكثر مشكلات رواني ريشه در ذهن بيمار داشته و در اصل ذهني بهحساب ميآيند، مانند احساس
نگراني، اضطراب و دلهره كه اين حالات هرچند كه جزو احساسات ما هستند و در
زمرهي مشكلات روان بهحساب ميآيند ولي در اصل از ذهنيت و بينشهاي غلط
فرد ناشي شده و سپس روان را درگير كرده است. همچنين احساس عذاب وجدان و
نارضايتي، از ذهني مشكلدار كه دچار برنامهريزيهاي نادرست است، ناشي شده و
بهدنبال آن ذهن شروع به ترسيمهاي غلط از جهان هستي و پيرامون خود كرده و با ايجاد رعب و وحشتي كاملاً
غيرواقعي و مصنوعي، احساس ترس را به روان تحميل كرده است.
تعريف
بيماري در فراكلنگريوجود هرگونه نقصي، در هر يك
از بينهايت اجزاي تشكيلدهندهي وجود انسان،
بيماري ناميده ميشود.
از نقطهنظر ديگري بايد
كالبدهاي مختلف انسان (جسمي، رواني، ذهني، اختري و...)
در ارتباط با يكديگر بوده (هم فازي كالبدي)، چاكراهاي مختلف در وضعيت
درست و به دور از هرگونه اختلال و انسدادي باشد، كانالهاي انرژي چهارده
گانه (مطروحه در طب سوزني) در تعادل بوده، حوزههاي انرژي
پيرامون او(حوزه پولاريتي و بيوپلاسما) منظم و در موقعيت
درست قرار داشته باشند، شعور سلولي سالم و
فركانس مولكولي سلولي، انحرافي از ميزان واقعي خود نداشته باشند
و...
البته ميتوان بيماري را
بهگونهي ديگري نيز دستهبندي كرد. وجود انسان نيز
مانند ساير اجزاء جهان هستي از سه بخش عمده تشكيل شده است؛
بخش شعور، بخش ماده و بخش انرژي (البته
همانگونه كه گفته شد بخش ماده و انرژي خود از شعور بهوجود آمده است).
بيماري ميتواند در هر يك از اين سه بخش بر اثر تغييرات و تبديلاتي كه در
وجود انسان پيدا ميشود، ايجاد شود و چون وجود انسان يك پارچه عمل ميكند؛
به ساير بخشها نيز انتقال پيدا ميكند؛ بنابراين ميتوان گفت:
بيماريدربخشماده؛ شامل: صدمات مكانيكي، تأثير سموم، تأثير استهلاك، كهولت
و خستگي.
بيماري در بخش انرژي؛ شامل: عدمتعادل كانالهاي
انرژي، چاكراها، حوزهي پولاريتي و... .
بيماري در بخش شعور؛ شامل: اختلالات شعور سلولي مانند سرطان و....
تعريف
جنون آني انسان داراي
كالبدهاي مختلفي است؛ مانند كالبد فيزيكي،
ذهني، رواني، اختري و... .
عدم
همفازي كالبدهاي مختلف وجودي انسان، منجر به بروز حالتي ميشود كه از بههم ريختگيهاي
معمولي شروع شده و تا مرز جنون آني ادامه پيدا ميكند. براي فهم ساز و كار
اين موضوع مثالي ميزنيم. شهري را درنظر بگيريم كه بخشهاي مختلفي،
ادارهي امور عمراني آن شهر را بهعهده داشته باشند؛ مانند، شهرداري،
مخابرات، برق، آب وفاضلاب، گاز، مترو و... . در شهري كه برنامهريزي مدوني
ندارد، نابساماني زيادي مشاهده ميشود. براي مثال، خياباني را شهرداري
آسفالت كرده، بهدنبال آن سازمان آب و فاضلاب اقدام به كندن كانال براي لولهكشي آب ميكند و دوباره پس از ترميم آن،
سازمان ديگري براي پروژه خود اقدام به كندن محل ديگري از عرض همان خيابان
ميكند و اينماجرا بهطور دايمي ادامهداشته و ضررمالي و ناراحتيهاي
زيادي را بهوجود ميآورد. اين نابساماني به واسطهي عدمهماهنگي بين
سازمانهاي مختلف و نداشتن يك ستاد اجرايي براي ايجاد ارتباط بين آنهاست.
وجود انسان نيز همانند چنين شهري است و افراد معمولي داراي وجودي از هم
گسسته هستند كه در آن كالبدهاي مختلف وجودي، هر يك بهطور خود مختار فعاليت
ميكنند؛ مثلاً كالبد ذهني، كالبد
رواني و كالبد جسمي هر يك بهگونهاي مستقل فعاليت كرده، با يكديگر در
ارتباط نيستند. اينگونه افراد خيلي از مواقع، حتي سادهترين موضوع روزمره
را به ياد نميآورند و يا در برخورد با كوچكترين مسألهاي بهطور كامل
كنترل و تعادل خود را از دست ميدهند و بهاصطلاح به هم ريخته ميشوند. مرز
نهايي اين به هم ريختگي «جنون آني» است كه فرد ضمن اينكه كنترل خود را از
دست ميدهد، زمان و مكان را نيز فراموش كرده و بعدها نيز ممكن است اصلاً
چيزي را بهخاطر نياورد زيرا با قطع بودن ارتباط كالبدها، ارتباطات ادراكي و
احساسي با كالبد فيزيكي(جسم) قطع ميشود و دسترسي به حافظه نيز از بين ميرود.
تعريف
مغز در فرادرمانيمغز مجموعهي آنتنهايي است
كه اطلاعات حواس مختلف داخلي و خارجي بدن را به كالبدهاي مختلف وجودي
انسان مانند كالبد ذهني (بخش
ادراكات)، كالبد رواني (بخش احساسات) و ساير
كالبدها مخابره كرده، يا از آنها دريافت و به زبان جسم ترجمه ميكند.
در دنياي علم، مغز انسان را
مانند يك اَبررايانه در نظر ميگيرند كه فرمانده بدن بوده و هدايتكنندهي
تمام مسير فكري و حياتي انسان است. جهت بررسي دقيقتر مغز و تعيين
فعاليتهاي مربوط به آن، در ابتدا كنترل فعاليتهاي حياتي و ستادي را مورد
مطالعه قرار ميدهيم:
در اينجا سؤالاتي مطرح
ميشود؛ براي مثال، يك رايانه بايد از طريق اپراتور برنامهريزي
شده و سپس همان برنامهها دوباره توسط اُپراتور مورد
استفاده قرار گيرد و بههرحال بدون وجود اپراتور، هيچ سيستمي نميتواند هم
خود را برنامهريزي كرده و هم از آن برنامهها استفاده كند؛ بنابراين:
اگر مغز يك اَبَررايانه است،
اُپراتور آن كجاست؟
اپراتور جزيي
از مغز است و يا بخشي مستقل از مغز است؟
اكنون
از زاويهاي ديگر به اين مسأله نگاه ميكنيم؛ ميدانيم كه مغز از نورونها
تشكيل شده است و يك نورون توزيعكنندهي
سيستم الكتريك مغز است و مانند يك كنتاكتور برق عمل ميكند. در واقع مجموعهاي از
نورونها تشكيل يك مدار فرمان برق
را ميدهند كه با كمك اين مدار فرمان، كليهی سيستمهاي خودكار(اتوماسيون) بدن كنترل ميشود. در يك مدار فرمان كنتاكتور برق، با
باز و بسته شدن كنتاكتها، جريان برق قطع و وصل ميشود؛ پالسي كه هر لحظه از سنسورها و گيرندههاي مختلف
ميرسد با تحريك بوبينهاي
كنتاكتورها، باعث باز و بسته شدن
كنتاكتها شده و بهدنبال آن كليهي اعمال فيزيكي و مكانيكي بهطور اتوماتيك به اجرا در ميآيد.
در يك نورون نيز
بهگونهي مشابهي از يك طرف جريان الكتريكي وارد شده و از طريق «سيناپس»ها
كه مانند كنتاكتهاي يك كنتاكتور برق عمل ميكنند، توسط
واكنشي به نام «واكنش استيل كولين» هادي و عايق شده و
بدينترتيب، يا جريان الكتريكي را از خود عبور ميدهد و يا آن را قطع
ميكند و از اين طريق، توزيع الكتريكي توسط نورون صورت ميگيرد.
يك فرق اساسي بين نورون و
كنتاكتور برق وجود دارد و آن هم اين است كه جريان الكتريك نورون،
با ساز و كار تغيير ولتاژ و آمپراژ مجهز
است كه هر نورون با زبان اين تغييرات، بينهايت پيام الكتريكي را دريافت
كرده و به نورون مجاور خود ارسال ميكند. بدين طريق، با كمك سنسورهاي
مختلف داخلي و خارجي بدن، اعمال حياتي بهطور خودكار انجام ميگيرد. با
توضيحات مختصر فوق در مورد نورون، يك سؤال اساسي را مطرح ميكنيم:
اپراتور نورون كجاست؟
آيا نورون نيز داراي يك مغز جداگانه است؟ در آن صورت، اپراتور مغز نورون در
كجا قرار دارد؟ بهخصوص با توجه به اينكه تاكنون مغزي براي نورون يافت
نشده است. (شكل-26)
سؤالات ديگري را نيز
ميتوان در مورد نورون مطرح كرد؛ براي مثال، آيا اين
نورون است كه تصميم ميگيرد، انسان به سمت وحدت يا كثرت برود؟
از اين راه برود و يا از آن راه؟ يا نورون است كه تصميم ميگيرد كه عاشق شده و
از خود بيخود شود، يا به حيرت و تعجب بيفتد و يا ايثار و فداكاري كند.
مسلم است كه اين كار از
نورون كه يك كنتاكتور برق است، بر نميآيد و
بههيچوجه چنين كاري را نميتواند انجام دهد. در واقع قسمتي از نورونها،
بخش خودكار(اتوماسيون) بدن
را اداره ميكنند و در موارد اعمال غيرخودكار، همانطوري كه مورد بررسي
قرار خواهد گرفت، پيامها از جاي ديگري غيراز مغز دريافت ميشود و در واقع
مغز يك آشكاركننده است و دستوراتي را از كالبد رواني و
كالبد ذهني دريافت كرده، آن را به زبان جسم ترجمه
ميكند. براي اينكه موضوع فوق را بهتر بشكافيم، مطالبي را در مورد بدن و
سلول مورد بررسي قرار ميدهيم.
مديريت
بدن و سلول يكي از
بخشهاي كالبد ذهني مديريت بدن و سلول است
كه شرح وظيفهي همهي سلولها را تعيين ميكند و داراي آناتومي خاصي است كه
متشكل از صد تريليون انشعاب نامرئي به تمامي سلولها بوده، به اين ترتيب
همهي سلولها تحت مديريت اين بخش از كالبد ذهني قرار دارند. براي اثبات
اين نظريه، مثالهايي را مطرح ميكنيم.
مثال 1: در يكي از
آزمايشهاي شناخته شدهي هيپنوتيزم، به سوژهاي تلقين ميشود
كه ساعد دست او بيحس ميشود. پس از انجام تلقين، ساعددست سوژه بيحس
ميشود. حال اگر سوزني را به قسمتهايي از كف دست و بازوي سوژه بزنيم،
احساس درد خواهد داشت ولي اگر سوزن را به ساعد او بزنيم، احساس دردي
نميكند. با توجه به اينكه سيستم عصبي سوژه
بهطور كامل سالم است، چگونه امكان دارد كف دست و بازوي او درد را حس كنند،
ولي ساعد كه در مسير شبكه عصبي قرار دارد، دردي را حس نكند و بيحس باشد؟
جواب اين است كه با فريب
خوردن و به اشتباه افتادن مديريت بدن، بر اثر القاء خبر غيرواقعي، مديريت
بدن خبر را پذيرفته، به سلولهاي موضع ساعد، اين دستور را مخابره ميكند كه
درد را گزارش نكنند. (اثر تلقين جداگانه بررسي ميشود). در نتيجه،
بهدنبال صدور اين دستور، ساعد دچار بيحسي موضعي ميشود. يعني در واقع اين
مديريت با مخابره شرح وظايف سلولها، آنها را در انجام وظايف مورد نظر،
هدايت ميكند.
مثال2: به فردي كه چشمانش
بسته است، تلقين ميشود كه قطعهاي آهنگداخته را در كف دست او خواهند
گذاشت اما در عمل يك تكه يخ قرار ميدهند، مشاهده ميشود كه كف دست سوژه
تاول ميزند. با توجه به اينكه آهن داغي در كار نبوده است، چرا كف دست
سوژه تاول زده است؟
جواب مانند مورد قبلي است،
بعد از متقاعد شدن مدير بدن در مورد خبر جعلي مبني بر قرار گرفتن آهني داغ
در كف دست، اين مديريت به سلولهاي آن ناحيه، دستور واكنش در مقابل سوختگي
را مخابره ميكند و اين سلولها نيز همين واكنش را بروز ميدهند.
اگر چشمان سوژه باز بود و
مشاهده ميكرد كه يك تكه يخ كف دست او گذاشته ميشود، اين اتفاق نميافتاد
زيرا در اينصورت مدير بدن با اطلاعات غلط، فريب نميخورد.
مثال3: آزمايشي برعكس مثال
قبل را مورد بررسي قرار ميدهيم به اين شرح كه به سوژه تلقين ميشود كه تكه
يخي در كف دست او خواهند گذاشت، پذيرش اين خبر توسط مديريت بدن و سلول باعث
ميشود كه اين مديريت دستور ابراز واكنش در مقابل يخ زدگي را به سلولهاي
كف دست مخابره كند، در نتيجه اين سلولها نيز همين واكنش را از خود نشان
خواهند داد و علايم يخ زدگي در كف دست ظاهر خواهد شد. هر چند كه در عمل،
آهني داغ را در كف دست سوژه گذاشتهاند.
بنابراین، واکنش جسم، بستگی به دستور مدیر بدن دارد و نه
درگیری فیزیکی که اتفاق می افتد.
اكنون با فريب خوردن مدير
بدن بهوسيله اطلاعات غلط و صدور دستور واكنش در مقابل تماس با
يخ، با توجه به اينكه در عمل، قطعهاي آهن داغ در كف دست سوژه قرار دارد،
چرا سلول در تماس با آهن داغ، تخريب نشده است؟
در جواب بايد گفت، مقاومت
سلول بسته به شرح وظيفهاي دارد كه براي آن تعيين ميشود و
مقاومت آن نيز در هر شرايطي، نسبت به آن شرايط تعريف شده است. براي مثال،
موجودات دريايي را كه ازعمق 2500 متري سواحل ايتاليا بيرون آوردهاند،
درجهي حرارتي معادل 250 درجهي سانتيگراد و فشار بسيار زيادي را در چنين
عمقي تحمل ميكنند؛ در حالي كه ساختمان سلولي آنها فرقي با سلولهاي ديگر
موجودات ندارد و اگر بعدها بتوانند از اعماق بيشتر اقيانوسها موجودات
آبزي را بيرون بياورند، معلوم ميشود كه سلول بدن آنها حرارت و فشار بسيار
بالايي را ميتواند تحمل كند و اين نشان ميدهد كه اگر شرايط محيطي برايموجود
زنده تعريف شده باشد ميتواند حرارت و فشار بالا را تحمل كند.
آزمايش
فوق نشان ميدهد كه چگونه عدهاي با تمرينهاي طولاني و با استفاده از شيوههاي خود
هيپنوتيزم و وارد كردن دستورها و
تغيير برنامههاي نرمافزاري در بخش مديريت بدن و سلول، قادر ميشوند كه روي آتش راه بروند بدون اينكه
هيچگونه آثار سوختگي در آنها ايجاد شود، حتي شايد روي آتش، احساس يخ زدگي
نيز داشته باشند. يا افرادي در دماي چند درجه زير صفر، يخ روي سطح آب را
شكسته و در آن اقدام به شنا كنند و...
مثال4: در بيماريهاي
هيستريك كه شامل فلج هيستريك، كوري هيستريك، كري هيستريك و...
است، در اين بيماريها ضمن اينكه اعضا درگير و مشكل دار بهطور كامل سالم
هستند، اما اين بخشها درگير بوده و فرد
بيمار بر بكارگيري
اين اعضا قادر نيست؛ براي مثال، در كوري
هيستريك فرد نميتواند ببيند، در فلج هيستريك فرد از حركت دادن
عضو فلج عاجز است و در كري هيستريك فرد قادر به شنيدن نيست. اكنون با توجه
به اينكه همهي اين عضوها سالم هستند؛ پس چرا در اختيار و كنترل فرد
قرار ندارند؟
در جواب بايد گفت كه گذشته
از ساز و كار بيماريهاي هيستريك (كه جداگانه مورد بررسي
قرار خواهد گرفت)، مدير بدن به نوعي متقاعد شده كه دستوراتي را به اجرا
بگذارد؛ مثلاً براي پياده كردن توجيهاتي كه فرد را از يك سري مسئوليتهايش
معاف كند، به بخشي از نخاع دستوري مخابره
ميكند كه هيچ پيامي از آن موضع، به بالا گزارش نكند ودرنتيجه
فرد ضمن تندرستي كامل، فلج شده و قدرت حركت را از
دست ميدهد و يا قادر به ديدن و يا شنيدن نيست.
مثال5: بعضي افراد با پيش
آمدن خبري ناگوار غش ميكنند، ساز و كار غش چگونه است؟
درصورت پيش آمدن حادثهاي
ناگوار، اگر طبق تشخيص بخش واكنش دفاع رواني،
وخامت اوضاع خارج از تحمل فرد باشد، گزارش آن به مديريت بدن داده ميشود و
مدير بدن نيز دستور عدم مبادلهي هرگونه اطلاعات خارجي را تا اطلاع ثانوي،
براي مغز صادر ميكند و از اين پس حالت غش روي شخص به اجرا در ميآيد.
كودكاني كه هنگام رفتن به
دبستان، ناگهان دچار دل درد شديد ميشوند و پس از سپري شدن زمان و اطمينان
از اينكه زمان رفتن به مدرسه سپري شده است، دل درد آنها خوب ميشود و...
همهي شواهد و مدارك نشان
ميدهد كه سلول، شرح وظيفهي خود را از جاي ديگري دريافت
ميكند.
مدير بدن در كجا قرار دارد؟
آيا جزيي از مغز است و يا در خارج از آن قرار دارد؟
در جواب بايد بگوييم كه اين
مديريت جزيي از مغز نيست و نورونها نيز دستورات و شرح وظيفهي خود را از
اين بخش دريافت ميكنند و در واقع مدير بدن، كنترل صد تريليون سلول را
بر عهده دارد كه نورونها نيز جزيي از آنهاست. آناتومي اين بخش از صد
تريليون انشعاب نامريي تشكيل شده كه به تكتك سلولها كشيده و از طريق اين
انشعابها، شرح وظيفهي سلولها بهآنها
مخابره ميشود. با اين توصيف، عملكرد مغز
چگونه است؟
براي بررسي بهتراين
موضوع،عملكرد مغز را به چند بخش كلي تقسيم ميكنيم:
1. بخش اتوماسيون يا
بخش كنترل خودكار بدن
2. كنترل واكنشهاي
غيرخودكار
3. حافظهي مغزي
4. آشكارسازي فعاليتهاي
پلهي عقل و پلهي عشق
5. دريافت اطلاعات خارجي
به كمك سنسورهاي حواس مختلف
6. مخابرهي اطلاعات
سنسورهاي حواس به كالبدهاي وجودي مختلف و دريافت اطلاعات مخابره شده از
آنها.
7. ترجمهي اطلاعات
دريافتي از كالبدهاي مختلف به زبان جسم، از طريق توليد و ترشحهاي شيميايي.