جوان ايراني
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

فصل سوم

اذهب الى الأسفل

فصل سوم Empty فصل سوم

پست من طرف ayshin 2010-03-31, 16:11

کالبدهای مختلف وجود انسان


دل گرچه
در اين باديه بسيار شتافت يك‌موي ندانست، بسي‌موي
شكافـت
گرچه ز
دلم هزار خـورشيـد بتافـت آخـر بـه كمـال
ذره‌اي راه نيـافـت
(ابوسعيد ابوالخير)
انسان داراي
چندين هزار كالبد مختلف است كه در واقع بخش غيرمادي (خارج از حوزه‌ي
فركانسي قابل ديد و حس انسان) وجود او را تشكيل مي‌دهند. همان‌طور كه
درعملكرد مغز به اختصار توضيح داده شد، خيلي از حوزه‌هاي درك ما خارج از
توان يك سلول است. براي مثال، وقتي پزشكي مي‌گويد: اگر
بيمار روحيه‌اش خوب باشد، اميد نجات بيشتري دارد منظور او چيست؟ و يك
نورون چگونه بايد روحيه‌ي خوب داشته باشد و يا آن را ايجاد كند؟
اصولاً مگر يك كنتاكتور برق (نورون) مي‌تواند روحيه ساز
هم باشد؟
وقتي روان‌شناسي از
روح جمعي صحبت مي‌كند و...
به‌هرحال،
همان‌طور كه گفته شد، اين نورون نيست
كه عاشق مي‌شود، تصميم مي‌گيرد
كه از اين طرف برود و يا از آن طرف، اميدوار باشد يا نااميد، ايثارگر و
فداكار باشد يا نباشد و اين نورون نيست كه جوك مي‌سازد؛ هيچ مدار فرمان و مدار
منطق (Logic) قادر به ساخت جوك و طرح شوخي نيست و...
تمام فعاليت‌هاي مختلف
انسان، خارج از جسم و توسط كالبدهاي ديگر وجود انسان هدايت و
رهبري مي‌شوند و سيستم تغذيه‌ي انرژي آن‌ها
به‌گونه‌اي مجزا عمل كرده و اين بخش‌ها را تغذيه مي‌كند ولي ساختار آن‌ها
در محدوده‌ي حواس و درك فيزيكي انسان نيست؛ اما با پيشرفت‌هاي فناوري و به
كمك عكس برداري‌هاي چند دهه‌ي اخير اين موضوع به اثبات رسيده است كه انسان
ابعاد وجودي ديگري نيز دارد كه تا چند دهه‌ي قبل مورد
تمسخر قرار داشتند و موضوعاتي خُرافي محسوب مي‌شدند.در شكل‌هاي شماتيك بعدي، ارتباط چند كالبد مهم در قالبي
بسيار ساده نشان داده شده و دريافت‌هاي مؤلف را در موارد فوق ترسيم كرده
است.

كالبد
ذهني
(كالبد مديريتي)
كالبد
ذهني خود از چندين بخش تشكيل
شده است (شكل-27) كه مي‌توان هر يك از آن بخش‌ها را نيز يك كالبد به حساب
آورد، اين بخش‌ها عبارت است از:
- حافظه و آرشيو اطلاعات
ابدي
- مديريت حافظه
- مديريت چيدمان اطلاعات
(فكرسازي)
- مديريت سلول و
بدن
كالبد ذهني مديريتي
است كه بخش‌هاي مختلفي را سازمان‌دهي مي‌كند و به‌طور كلي شامل بخش‌هاي
زير است. البته هر بخش نيز، خود زيرمجموعه‌هاي مفصلي دارد. بخش‌هاي اصلي
عبارت است از:
- سازمان‌دهي بدن و سلول
- سازمان‌دهي ادراكات انسان
- سازمان‌دهي اطلاعات
(آرشيو و بايگاني ابدي اطلاعات)


فصل سوم Ketab67
حال سؤالي مطرح مي‌كنيم؛
چه عواملي باعث مي‌شود كه مدير بدن براي سلول و يا
سلول‌ها دستور و شرح وظيفه‌ي اشتباه صادر كند و براي مثال، سلولي دچار پر
كاري (سرطان) و يا كم كاري (تحليل رفتگي) شود؟
جواب اين است كه بخش زيادي
از انرژي مدير بدن هدر رفته و تلف مي‌شود. دلايل اتلاف انرژي ذهني
مديريت عبارت است از:
- در‌گيري بيش از حد اين
مديريت با مسايلي كه هيچ ارتباطي به فرد نداشته و تأثيري در زندگي او
ندارند.
-
درگير شدن ذهن انسان با وحدت
جهان هستي و چند پارچه كردن آن‌ها و
ايجاد تبعيض و كثرت كه خود
باعث صرف انرژي ذهني
بيش‌تري مي‌شود. سروده‌اي از مرحوم سهراب سپهري به خوبي اين موضوع را بيان مي‌كند:
«من
نمي‌دانم كه چرا مي‌گويند، اسب حيوان نجيبي است، كبوتر زيبا‌ست.
و چرا در قفس هيچ‌كسي كركس
نيست؟
گل شبدر چه كم از لاله‌ي
قرمز دارد؟ چشم‌ها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد، واژه‌ها را بايد شست.
واژه بايد خود باد، واژه
بايد خود باران باشد.»
از آن‌جا كه انرژي ذهني انسان محدود است لذا
براي صرف اين انرژي، نياز به طرح و برنامه‌اي است كه تحت‌عنوان «مديريت
انرژي ذهني»
بايد
مورد مطالعه قرارگيرد.(كتابي جداگانه از مؤلف).




از جمله مطالبي
كه در مديريت انرژي ذهني مورد بررسي قرار مي‌گيرد بررسي
انرژي‌هاي ذهني هدر رفته است. در اين مورد به‌ذكر مثالي مي‌پردازيم. عابري
كه از پياده‌رويي عبور مي‌كند و صدها نفر از مقابل او مي‌گذرند، همه‌ي اين
افراد را مورد بررسي قرار داده و همه‌ي مشخصات ظاهري و حتي در بعضي مواقع
مشخصات دروني (مثلِ، خوش جنسي و بد‌جنسي، شخصيت دروني و...) را ارزيابي
كرده و همه‌ي آن‌ها را از نظر چاقي و لاغري، زشتي و زيبايي، كوتاهي و بلندي
قد و... مورد بررسي و قضاوت قرار مي‌دهد بدون اين‌كه اين ارزيابي‌ها
هيچ‌گونه فايده‌اي براي شخص داشته باشد. اين برآوردها باعث صرف انرژي ذهني
بسيار زيادي شده و انرژي‌هاي اين بخش مهم را به‌هدر مي‌دهد، پس از آن
مديريت ذهن دچار خستگي و آشفتگي مي‌شود و در اداره و مديريت بدن دچار
اختلال مي‌گردد.

كالبد
رواني

كالبد رواني، يكي
ديگراز كالبدهاي مهم وجودي انسان است كه احساسات را كشف،
بررسي و ظاهر كرده و تبعات پله‌ي عشق را
مورد بررسي قرار داده، پيام‌هاي مربوط به آن را به مغز مي‌دهد تا پس از آن
مغز نيز واكنش‌هاي لازم را روي جسم آشكار سازد. براي مثال ديدن صحنه‌اي
ترسناك؛ ابتدا با عبور اين صحنه از يك ***(فيلتر بينش‌ها در كالبد ذهني) شدت
آن مورد بررسي قرار گرفته و ميزاني براي آن تعيين مي‌شود. صحنه‌اي كه براي
كسي بسيار وحشت‌انگيز است، احتمال دارد براي شخص ديگري، ترسناك نباشد و يا
با ظاهر شدن ناگهاني يك موش، خانمي غش كرده و در حد مرگ بترسد، در حالي كه
خانم ديگري چنين واكنشي نشان ندهد. به‌هرحال، پس از ارزيابي وقايع بيروني،
مغز واكنش نشان داده و با پيام‌هاي شيميايي، بدن را به عكس‌العمل
وامي‌دارد.
اين بدان معني است كه ما
ابتدا با توجه به حوادث بيروني مي‌ترسيم و پس از آن با ترشح شيميايي (در
اين مورد آدرنالين)، بدن ما به حالت آماده‌باش درآمده، نشانه‌هاي آن، روي
ما ظاهر مي‌شود و يا ابتدا ما تحت‌تأثير حوادث بيروني قرار گرفته و متأثر
شده‌ايم، بعد از آن پيام به مغز رسيده و مغز نيز پيام شيميايي مرتبط با آن
را صادر كرده است و پس از آن علايم افسردگي ظاهر مي‌شود. كالبد رواني مطابق
(شكل-28) به دو بخش مثبت و منفي تقسيم مي‌شود كه عملكرد هر يك به شرح زير
است:
· بخش
مثبت
احساسات مثبت ما را كشف و درك
مي‌كند و جذب و دفع تشعشعات مثبت را به‌عهده دارد. به اين
معني كه با بروز احساسات مثبت، مغز از يك طرف پيام‌هاي شيميايي مناسب را
توليد كرده و بخش مثبت روان نيز از طرف ديگر تشعشع مثبت
صادر مي‌كند و اگر در برابر احساسات مثبت نيز قرار بگيرد تشعشع مثبت جذب
مي‌كند. به كسي كه در اين حالت قرار دارد، يعني در حال استفاده از بخش مثبت
روان خود است، به‌اصطلاح مي‌گوييم كه در فاز مثبت قرار
دارد كه در اين حالت فقط مي‌تواند تشعشع مثبت صادر كرده و يا جذب كند.
· بخش
منفي
مي‌تواند احساسات منفي انسان را
براي ما مكشوف كرده و حالت آن را براي ما ظاهر سازد؛ مانند حالت خشم و
كينه، نفرت، بخل وحسد و... با بروز احساسات منفي،
از يك سو مغز پاسخ مناسب را روي جسم پياده مي‌كند و جسم مسموم مي‌شود و از
طرف ديگر اين بخش به ايجاد تشعشع منفي پرداخته و ما خود و
ديگران را در معرض اين تشعشع منفي قرار مي‌دهيم. در چنين موقعيتي ما
به‌اصطلاح در فاز منفي قرار داريم.
انسان در هر
لحظه فقط مي‌تواند از يكي از بخش‌هاي مثبت و منفي استفاده كند و فقط يا در
فاز منفي باشد (به اين معني كه دريچه‌ي بخش مثبت بسته و جلوي
دريچه منفي باز باشد) و يا در فاز مثبت قرار
داشته باشد (كه در اين حالت، دريچه‌ي منفي بسته و دريچه‌ي مثبت باز است).
دقيقاً مثل اين‌كه يك دريچه فرضي به‌طور مرتب يا روي بخش مثبت را مسدود كند
و يا روي بخش منفي را. هر بخشي كه مسدود شود، ديگر از جذب و دفع تشعشع مربوط
به آن قسمت محروم خواهد ماند.
به‌دنبال افكار و اعمال و
رفتار ما، تشعشع متناسب با آن ساطع مي‌شود. براي مثال،
درصورتي كه به كسي با محبت نگاه كنيم، آن فرد در معرض تشعشع مثبت قرار
گرفته، در حالي كه اگربه كسي با خشم و غضب برخورد شود، آن شخص مورد تشعشع
منفي قرار مي‌گيرد و همان‌گونه كه بررسي خواهد شد، مورد لطمه و صدماتي قرار
گرفته، به‌طوري كه حتي تشعشعات دريافتي، در طول عمر فرد
نيز اثر خواهد گذاشت. تشعشعات مثبت و يا منفي تابع بُعد مكان نبوده
و دوري و نزديكي فرد، در ميزان و شدت آن تأثيري ندارد.هنگامي
كه ما در فاز مثبت قرار داشته باشيم و تشعشعي منفي
به سمت ما فرستاده شود، به‌دليل اينكه دريچه‌ي منفي مسدود است، قادر به
نفوذ در ما نيست ولي درصورتي كه در فاز منفي قرار
داشته باشيم، مي‌تواند نفوذ كرده و ما را درگير كند و برعكس اگر تشعشعي
مثبت به سمت ما بيايد و ما در فاز منفي قرار داشته باشيم، به‌دليل اين‌كه
در اين حالت دريچه‌ي مثبت مسدود است ما قادر به جذب آن نيستيم و از آن
محروم خواهيم ماند. بنابراين، تا حد امكان بايد در فاز مثبت باقي ماند تا
از ورود تشعشعات منفي جلوگيري شود. در كالبد رواني انسان بخشي
وجود دارد كه در آن ضريب طول عمر انسان تعيين مي‌شود. بدين
صورت كه هر چقدر ميزان تشعشعات مثبت صادر شده و دريافت شده بيشتر باشد، اين
ضريب كه توسط نرم‌افزاري مورد سنجش قرار مي‌گيرد، بيشتر و در نتيجه طول
عمر انسان نيز افزايش پيدا خواهد كرد. بر اين اساس عيسي مسيح(ع)
توصيه نمودند كه حتي دشمنان خود را نيز دوست بداريم، زيرا لطمه‌اي كه انسان
در فاز منفي مي‌بيند، بسيار بيشتر از آن است كه تصور مي‌كند.

نرم‌افزارهاي ديگري نيز
وجود دارد كه انرژي‌هاي مثبت و منفي را كه انسان دريافت
مي‌كند، بررسي مي‌كند. انسان در مقابل هر حالت روحي با نوعي انرژي روبه‌رو
است كه آن را جذب كرده يا از دست مي‌دهد. براي مثال، زماني كه از ما تعريف
و تمجيد مي‌شود، اين انرژي را دريافت مي‌كنيم در نتيجه حتي احساس خستگي
رفع شده و ممكن است احساس گرسنگي و نياز به خواب نيز كاهش پيدا كند؛ و
برعكس درصورتي كه مورد انتقاد و سرزنش قرار بگيريم، انرژي خود را از دست
داده، بي‌حوصله شده و پاهاي ما ياراي حركت نداشته
و احساس ضعف به ما دست مي‌دهد. اين موضوع اساس جنگ رواني را
تشكيل مي‌دهد و با اين حربه تلاش مي‌شود تا به سربازان دشمن با استفاده از
اخبار جعلي بفهمانند كه آن‌ها توانايي لازم براي جنگيدن را ندارند و با در
هم شكستن غرور ملي و نظامي، باعث كاهش ميزان مقاومت شده و در نتيجه، از
توان رزمي آن‌ها كاسته شود.
نرم‌افزار ديگري وجود دارد
كه ميزان رضايت و نارضايتي ما را سنجش كرده و از آن انرژي دريافت
مي‌كند. مثلاً اگر ما يك اتومبيل دست دوم را خريداري كنيم و دوستي به ما
بگويد كه اين ماشين اصلاً به قيمت خريداري شده نمي‌ارزد در اين‌صورت ما
به‌شدت از انرژي تخليه شده و حتي ممكن است كه تب كرده و در بستر بيماري
بيفتيم، اما اگر در همان حال فرد ديگري به ما رسيده و بگويد كه ماشين با
قيمت خريداري شده واقعاً ارزش دارد، در آن صورت ممكن است كه يك شب تا صبح
را از فرط خوشحالي نخوابيده و احساس خستگي نيز نداشته باشيم، كه اين تأثير
همان انرژي است كه توضيح داده شد. در اين مورد نرم‌افزار
ديگري «ارزيابي از خود» را برعهده دارد. لذا احساس محبوب بودن و مورد
احترام قرار داشتن نيز نقش مهمي بازي مي‌كند.
نرم‌افزار مهم ديگري، وضعيت
ما را در مقابل احساس ثواب و گناه سنجش كرده، به آن امتياز مثبت و منفي
مي‌دهد و به‌دنبال آن جذب و دفع انرژي انجام
مي‌شود. درصورت دفع، سيستم دفاعي بدن ضعيف عمل كرده، امكان ابتلا به
بيماري‌ها بيشتر مي‌شود.در نرم‌افزار ديگري نيز، اميال و
نيازهاي انسان مورد بررسي قرار مي‌گيرد و درصورت ناكام
ماندن، با كسب امتياز منفي، شروع به تخليه انرژي و درصورت كامياب شدن،
انرژي جذب مي‌كند كه به‌دنبال آن انسان به احساس بهتري مي‌رسد.
يكي ديگر از نرم‌افزارهاي
وجودي انسان «آرمان‌گرايي»‌هاي ما را مورد بررسي قرار
داده و از اين بابت، يا انرژي گرفته و يا انرژي دفع
مي‌كند. براي مثال، در يك مسابقه‌ي فوتبال كه همه‌ي تماشاچي‌ها با وضعيت
روحي مشابهي به استاديوم آمده و يا در پاي تلويزيون‌هاي خود مشغول تماشاي
مسابقه هستند؛ پس از اتمام مسابقه گروهي كه تيم مورد علاقه‌ي آن‌ها پيروز
شده، انرژي بسيار زيادي دريافت كرده و قادرند كيلومترها بدوند و عده‌اي كه
تيم مورد نظر آن‌ها بازنده شده است، تخليه‌ي انرژي شده و ياراي حرف زدن را
نيز ندارند، به‌شدت احساس خستگي مي‌كنند و دچار بي‌حوصلگي و كلافگي مي‌شوند
كه ناشي از ضعف همين نوع از انرژي است. در مواقع رسيدن به آرمان‌هاي
ايده‌آل خود، انرژي خاصي در فرد، ايجاد شده به‌طوري كه به‌اصطلاح گفته
مي‌شود «تمام خستگي‌ام در رفت»؛ در غيراين‌صورت خستگي چند برابر احساس
مي‌شود؛ به همين دليل تمام دوباره كاري‌ها انرژي بيش‌تري را صرف كرده و
ايجاد خستگي زيادتري مي‌كنند.
انرژي‌هاي
وارد شده و دفع شده، در يك نرم‌افزار اصلي مورد بررسي نهايي قرار گرفته،
به‌دنبال آن ضريب طول عمر و يا به‌عبارتي ضريب خستگي سلول تعيين مي‌شود. نحوه‌ي اين سنجش به اين‌گونه است كه
به‌طور كلي هرچقدر انرژي‌هاي مثبت وارد شده بيش‌تر باشد، اين ضريب نيز
افزايش پيدا كرده و طول عمر طبيعي انسان نيز بيش‌تر مي‌شود و با افزايش انرژي منفي، اين ضريب كاهش پيدا كرده، طول عمر طبيعي انسان نيز
كاهش مي‌يابد.بنابراين،
قرار داشتن در فاز مثبت، تأثير
به سزايي در ميزان سلامتي انسان
دارد.


فصل سوم Ketab68
ضريب
طول عمر

مطابق آن‌چه كه در
(شكل-28) مشاهده مي‌شود، سطح نقطه چين با حداقل ميزان خود در بخش منفي،
شروع شده و هر چقدر به بخش مثبت نزديك مي‌شويم، افزايش پيدا مي‌كند، اين
مقطع را ضريب طول عمر مي‌ناميم.
مقطع فوق نشان مي‌دهد كه هر چقدر از بخش مثبت، بيش‌تر استفاده كنيم، طول
عمر افزايش پيدا كرده و هر چقدر از بخش منفي، بيش‌تراستفاده شود، ميزان آن
كاهش پيدا مي‌كند و اين بدان معناست كه يكي از عوامل مهم در افزايش طول
عمر، قرار داشتن در فاز مثبت است.

كالبد
اختري

كالبد اختري دو
وظيفه‌ي مهم را به شرح زير بر عهده دارد (شكل-29):
- هدايت رشد آناتوميك
- هدايت پيام‌هاي عصبي
رشد آناتوميك عبارت است از
نحوه‌ي چيدمان سلول‌ها در كنار يكديگر كه متعاقب آن، رشد از مرحله‌ي جنيني
به مرحله‌ي كامل خود ادامه پيدا مي‌كند و پس از آن نيز فعاليت باز سازي و
ترميم بدن ادامه مي‌يابد.
هدايت پيام‌هاي عصبي، بخشسيستم عصبي ثانويهاست، به اين معنا كه هر پيام عصبي كه از مغز به ناحيه و
سلولي ارسال شود؛ از طريق اين بخش نيز به آن ناحيه و يا سلول، مخابره مي‌شود.

درست مانند اين‌كه بسته‌اي
را به محلي پست كنيم و هم زمان، با تلفن و يا بي‌سيم به مقصد اطلاع دهيم كه
بسته و يا پيغامي براي آن‌ها ارسال شده است.
در اين‌صورت قبل از اين‌كه
محموله به مقصد برسد، گيرنده‌ي پيام، آماده‌ي دريافت آن شده و حتي از نوع
محموله نيز مطلع شده است. از كاربردهاي اين بخش پيوستگي حركات است كه به
علت سريع بودن سرعت پس خور فرمان‌هاي صادر شده به اعضا،
حركات پيوسته به‌نظر مي‌آيند.
كاربرد
ديگر در واكنش سريع بدن است كه مي‌توان با تمرين‌هايي، سيستم ثانويه را
فعال‌تر كرده و از آن به نحو بهتري استفاده كرد. نظير چنين بهره‌برداري در
ورزش‌هاي رزمي صورت مي‌گيرد و آن‌ها بدون اين‌كه از چنين ساز و كاري مطلع
باشند، از آن استفاده مي‌كنند. براي مثال، وقتي كه انسان صحنه‌اي
را مي‌بيند و در مورد آن تصميم لازم را گرفته و انجام مي‌دهد، در حدود 3/0
ثانيه زمان لازم است. در حالي كه در ورزش‌هاي رزمي بعضي از حركات در
زمان‌هايي بسيار كم‌تر از اين مقدار اجرا مي‌شود. مثلاً در شمشير زني ژاپني
حمله و دفاع، در زماني بسيار كوتاه و بدون تفكر صورت مي‌گيرد.
در
ورزش‌هاي رزمي، تعليم مربي بر اين اساس است كهبراي اجراي حركات فكر
نكند بلكه حس كند.
در
واقع فكر كردن در حركات ورزش رزمي جايگاهي ندارد و هنرجو مي‌آموزد كه اعضا
بدن او خود در مقابله با ضربات، واكنش لازم را نشان دهند و به آن‌ها
مي‌آموزند كه فرصتي براي فكر كردن ندارند؛ زيرا براي مثال، در شمشير زني
چند صدم ثانيه مساوي با مرگ و زندگي است و در چنين فاصله‌ي زماني هيچ فرصتي
براي تصميم‌گيري وجود ندارد ولي مگر اعضا بدن داراي مغز هستند كه خود
واكنش لازم را در مقابل حركات نشان بدهند؟
جواب اين سؤال از
نقطه‌نظر فرادرماني اين است
كهسيستم عصبي ثانويهبدون نياز به سيستم عصبي
اوليه مي‌تواند در زمان‌هاي بسيار كوتاه (تقريباً به‌طور آني) واكنش لازم
را از عضو در خواست كند. ممكن است گفته شود بخشخودكارضمير ناخودآگاه كه
كنترل اعمال خودكار مانند تايپ و رانندگي و... را زير نظر دارد اين كار را
انجام مي‌دهد ولي بايد اين موضوع را يادآوري كرد كه اين بخش فقط كارهايي را
به‌طور خودكار انجام مي‌دهد و تحت كنترل خود مي‌گيرد كه دامنه‌ي محدود و
تعريف شده و مشخصي داشته باشند در حالي كه، كارهايي مانند شمشيرزني داراي
دامنه‌ي محدود حركات نيست و از هر زاويه‌اي ممكن است ضربه‌اي وارد شود كه
از قبل به‌هيچ‌عنوان قابل پيش‌بيني نيست. اما در فعاليت‌هايي مانند تايپ،
كليه‌ي حركات آن براي نرم‌افزارسيستم خودكار ناخودآگاه، از قبل تعريف شده و قابل پيش‌بيني است.
يكي ديگر از دلايل وجود اين
بخش، زماني مشخص مي‌شود كه عضوي از بدن انسان قطع
شده باشد. در اين‌صورت فرد تا مدت‌ها احساس درد و خارش در اعضاي قطع شده را
خواهد داشت در حالي كه ديگر جزء بدن نيستند.
در اصطلاح پزشكي به چنين
دردي Pain Fhantom گفته
مي‌شود و چنين توجيه مي‌شود كه بيمار در
اين مورد دچار وهم و تصور شده است و خيال مي‌كند كه آن بخش‌ها هنوز وجود
دارد؛ در نتيجه، دچار چنين واكنش‌هايي مي‌شود.
در ورزش‌هاي رزمي، با گسترش
و كار بيش از حد با اين بخش، دامنه‌ي سنسوري و حس محيطي، نسبت به حركت گسترش
پيدا مي‌كند تا جايي كه بعضي افراد رزمي كار قادرند با چشم بسته كوچك‌ترين
حركت را در پيرامون خود با واكنش مناسب پاسخ دهند.
سيستم عصبي ثانويه
عمل پس خوران Feed Back
حركات را به‌عهده دارد و اگر اين بخش وجود نداشت، كليه‌ي حركات و گفتار
انسان بريده‌بريده و روبوتيك مي‌شد.



فصل سوم Ketab69
انواع
مرگ

از ديدگاه فرادرماني سه
نوع مرگ وجود دارد كه عبارت است از:
1. مرگ نامحسوس
2. مرگ فيزيكي
3. مرگ قطعي
- مرگ نامحسوسزماني
اتفاق مي‌افتد كه هاله‌ي انرژي منفي افسردگي همه‌ي وجود
انسان را فرا مي‌گيرد(ش-25). در آن صورت همه‌ي ارتباط معرفتي
انسان قطع شده و او ضمن اين‌كه معني همه‌چيز را مي‌فهمد، اما هيچ انگيزشي
در او ايجاد نشده، فرد مانند يك مرده‌ي متحرك شده و دچار مرگ نامحسوس
مي‌شود.
-
مرگ فيزيكي
زماني رخ مي‌دهد كه ايست قلبي
اتفاق مي‌افتد. دراين‌صورت از نظر پزشكي فرد، مرده محسوب و براي او جواز
دفن صادر مي‌شود. اما از ديدگاه فرادرماني هنوز مرگ قطعي رخ
نداده است. زيرا يك‌صدتريليون
سلول وهمچنين كالبد ذهني، رواني، اختري و... هنوز
زنده هستند.
- مرگ قطعي وقتي به وقوع مي‌پيوندد كه
كالبد اختري مي‌ميرد.
مرگ كالبد اختري معمولاً از دقايقي بعد از ايست قلبي شروع شده و ممكن است
كه حتي تا چند روز بعد نيز اين كالبد زنده باشد و تا كالبد اختري زنده است،
هنوز مرگ قطعي نيست و امكان زنده شدن و برگشت وجود دارد. بنابراين، مرگ
قطعي زماني اتفاق مي‌افتد كه كالبد اختري بميرد. به همين دليل در طول تاريخ
و در سرتاسر دنيا، افراد زيادي بعد از مرگ فيزيكي، دوباره زنده شده‌اند حتي با
وجود اين‌كه چند روز از مرگ آن‌ها گذشته و يا بعد از مدتي ماندن در
سردخانه نگهداري شده‌اند. اين موضوع از نقطه‌نظر پزشكي، بايد امر محالي
باشد ولي درصورتي كه كالبد اختري هنوز زنده باشد هر شوكي كه موجب تحريك آن
شود، مي‌تواند دوباره باعث جاري شدن نيروي حيات در جسم شود و دوباره قلب پس
از مدت‌ها توقف شروع به‌كار كرده و خون بدون لخته شدن در رگ‌ها جريان پيدا
كند. امروز موضوع زنده شدن افراد بعد از صدور جواز دفن به‌عنوان يك مسأله
در دنيا مطرح است كه دليل علمي نيز براي آن نتوانسته‌اند ارائه كنند، ولي
به علت تعدد اين گزارش‌ها، به‌دنبال تجديد نظر در قوانين صدور جواز دفن
هستند كه با وضع مقرارت جديد، از جمله نگهداري اجساد در اتاق انتظار دفن،
طبق شرايط تعريف‌شده‌ي قانوني، امكان كنترل
بيش‌تر آن را فراهم كنند.
پس از
مرگ قطعي، فقط كالبد ذهني زنده مي‌ماند و اين كالبد است
كه به زندگي در دنياي لامكان ادامه مي‌دهد.


كالبد ذهني همان
بخشي است كه از آن به‌عنوان «روح» نام برده مي‌شود و در طي كارهايي مانند
ارتباط با ارواح در واقع همين كالبد ذهني فرد است كه با آن ارتباط برقرار مي‌شود. در اين قسمت است
كه تمام اطلاعات وتجارب فرد با دقت زيادي ثبت و ضبط شده است كه درهيپنوتيزم با نفوذ
به سطوح خيلي عميق به آن دسترسي پيدا مي‌شود.
ناخودآگاهي
ناخودآگاهي انسان،
مجموعه‌اي از برنامه‌هاي نرم‌افزاري است(شكل-30) كه مشتمل بر قسمت‌هاي
بسياري است از جمله:
- «منِ»
برنامه‌ريزي شده (شخصيت اوليه)


فصل سوم Ketab70
- «منِ»
مدافع و يا (مادر دوم): واكنش دفاع رواني
- «منِ»
دادستان: بخش دادگاه ويژه


فصل سوم Ketab71
من برنامه‌ريزي شده
انسان به
هنگام تولد داراي برنامه‌ي نرم‌افزاري مخصوص به خود بوده كه باعث مي‌شود از
سايرين به واسطه داشتن آن ويژگي‌هاي منحصر به فرد متمايز باشد، بنابراين
از اين حيث دو طفل هرگز از نظر شخصيتي شبيه به يكديگر نيستند و هر يك داراي
يك شخصيت اوليه‌اند. در واقع با خود اين شخصيت را به دنيا مي‌آورند.

اصول
حاكم بر انسان

فصل سوم Ketab72

در مواجه با ديگران،
نرم‌افزارهاي ديگري فعال شده و انسان واكنش‌هاي
ديگري در دفاع از محوريت خود نشان مي‌دهد. در واقع اين نرم‌افزارها حافظ اصل
خود محوري فرد هستند كه نرم‌افزار اوليه، به‌شدت حافظ آن است.
شخصيت
ثانويه

شخصيت ثانويه نيز
يكي از بخش‌هاي ناخودآگاهي است كه معمولاً در دوران كودكي
شكل گرفته و برنامه‌ريزي مي‌شود و با الگو برداري از محيط، شخصيت اوليه فرد
شكل گرفته و جهت مشخصي پيدا مي‌كند.
بخش
اتوماسيون

كليه‌ي حركاتي كه انسان به
تكرار و توالي انجام مي‌دهد، پس از مدت زماني الگوي آن حركات به حافظه‌ي
بخش حركات خودكار(اتوماسيون) سپرده شده و از آن پس بدون نياز
به هيچ‌گونه تفكري و به‌طور خودكار، آن كارها انجام خواهد شد.براي
مثال يك تايپيست در ابتداي فراگيري تايپ، براي پيدا كردن جاي حروف با
مشكلات بسياري روبه‌روست و لحظات زيادي براي پيدا كردن شستي هر يك از حروف
صرف مي‌كند ولي پس از مدتي، حافظه‌ي ناخودآگاهي محل
قرار گرفتن حروف را فراگرفته، نحوه و حالت دست و انگشتان را نيز به برنامه
نرم‌افزاري خود سپرده و از آن پس به‌طور خودكار اين عمل را انجام خواهد
داد، تا جايي كه حتي نيازي به نگاه كردن به محل حروف دستگاه تايپ را نيز
ندارد.

برنامه‌ريزي‌هاي
متفرقه

الف.
برنامه‌ريزي شرطي


انسان در
مقابل بسياري از شرايط طبق قضيه ( اگر......آن گاه........ ) از قبل
برنامه‌ريزي شده است، از برنامه‌هاي رفتاري گرفته تا حتي در قبال خیلی از
بيماري‌ها براي مثال، افراد در دوران كودكي برنامه‌ريزي مي‌شوند كه اگر از
حمام بيرون بيايند و جلوي باد بايستند؛ آن گاه دچار سرماخوردگي خواهند شد.
يا درصورتي كه پيشاني آن‌ها عرق داشته و يا خيس باشد و در معرض باد قرار
بگيرند، آنگاه سينوزيت خواهند گرفت
و... اين دسته بيماري‌ها را،
بيماري نرم‌افزاري شرطي
مي‌گوييم.

ب. برنامه‌ريزي واكنشي
يك سري از برنامه‌ريزي‌ها قطعي بوده و به‌دنبال آن
به‌طور مكرر توسط فرد به اجرا در مي‌آيد. براي مثال، به كودكي گفته مي‌شود
بخور، تو ضعيفي و با تكرار اين گفته كودك را اين‌گونه برنامه‌ريزي كرده‌اند
كه بايد بخورد زيرا كه ضعيف است اما حد نهايي آن تعريف نشده كه تا كجا
بايد ادامه پيدا كند. هم‌ اكنون كه آن كودك بزرگ شده و صد و بيست كيلو وزن
دارد، هنوز بي‌اختيار و به‌طور سيري‌ناپذيري به سمت غذا كشش داشته و
ناخودآگاه مي‌خورد؛ مثل اين‌كه شخص ديگري نيز در درون او قرار داشته و اوست
كه غذاها را مي‌بلعد.در زمان‌هاي قديم به اين‌گونه افراد گفته مي‌شده است
كه «جوع» دارند و تصور مي‌شده است كه موجودي درون آن‌ها وجود دارد كه غذاها
را مي‌بلعد. يا طفلي كه روي فرش خراب كاري كرده و مورد دعواي شديد والدين
خود قرار گرفته كه چرا اين كار را كردي؛ اين برنامه در نرم‌افزار
ناخودآگاهي وارد شده و اكنون كه بزرگ شده دچار يبوست مزمن است و برنامه‌ي
نرم‌افزاري او در مقابل عمل طبيعي دفع، ممانعت به‌عمل مي‌آورد. اين دسته از
بيماري‌ها رابيماري نرم‌افزاري واكنشي مي‌ناميم.


پ. برنامه‌ريزي فيلتري(باورها)
در اين نرم‌افزار، باورهاي
ما وارد شده است. براي مثال، در دوران كودكي به بچه گفته مي‌شود كه
«عاقل‌باش» و آن را مرتب تكرار مي‌كنند؛ و
بدين‌ترتيب برنامه‌اي فقط مبني بر 4=2×2 وارد مي‌كنند. پس از آن و در
بزرگسالي، فرد مسايل خارج از برنامه عقل و منطق را نمي‌تواند درك كند، در
نتيجه، براي چنين كسي حس مسايل متافيزيكي بسيار مشكل است، لذا اين فيلتر،
ورود بسياري از برنامه‌هاي ديگر را قفل مي‌كند و اجازه‌ي ورود اطلاعات خارج
از آن محدوده را نمي‌دهد.
در اين بخش، باورهاي ما
برنامه‌ريزي شده و اجازه‌ي ورود اطلاعات خارج از آن را نمي‌دهد.
منِ
«مدافع» و يا مادر دوم
(واكنش دفاع رواني)
يكي از مهم‌ترين بخش‌هاي ناخودآگاهي بوده، امكان تطابق با محيط را فراهم و به ميزان قابل
ملاحظه‌اي از تنش‌ها و اضطراب‌هاي آني مي‌كاهد. اما به‌دليل اين‌كه اين
حمايت‌ها اكثراً از منطق تبعيت نمي‌كند و به نوعي، فرار از حقيقت است، در
واقع با نوعي خودفريبي همراه بوده و درست مانند دفاع‌هاي يك مادر از فرزند
خود است. لذا با همه ضرورتي كه براي استفاده از آن وجود دارد، ضرر و
زيان‌هايي را متوجه انسان خواهد
ساخت.
«من‌مدافع»
به‌طور همه جانبه‌اي از فرد دفاع مي‌كند و همان‌گونه كه يك مادر در دفاع
از فرزند خود بسياري از مسايل از جمله حق و عدالت، درستي و نادرستي و... را
آن طور كه بايد و شايد، در نظر نمي‌گيرد و فقط به بيرون كشيدن فرزند خود
از مهلكه مي‌انديشد، من مدافع نيز در بسياري از موارد چنين عمل مي‌كند و
اين تدافع در برخي موارد جنبه‌ي دوستي خاله‌خرسه را پيدا مي‌كند.«من‌مدافع»
در جهت دفاع از شخص خدمات زير را انجام مي‌دهد:







فصل سوم Ketab73
«منِ دادستان» و يا دادگاه
ويژه

دادگاه
ويژه، يكي ديگر از بخش‌هاي
ناخودآگاهي است كه بر اساس سيستم خود ارزيابي خاصي، عمل مي‌كند و افرادي را كه از شرح وظايف خود عدول
كنند، مورد مجازات قرار مي‌دهد. اين دادگاه در قبال توليد انرژي پتانسيل منفي(انرژي منفي ناشي از حرص، خود خوري، درون‌ريزي و...)
ايجاد شده توسط فرد، او را محاكمه و محكوم به تحمل بيماري مي‌كند كه
به‌اصطلاح اين بيماري‌ها رابيماري
روان‌تني
و ياسايكوسوماتيك مي‌نامند.در
فرادرماني، با توجه به توضيح فوق، اين دسته رابيماري‌هاي
دادگاهي
مي‌ناميم.
مدافعات محكوم در اين دادگاه به‌هيچ‌وجه مورد قبول واقع نمي‌شود زيرا در
اين دادگاه مطابق با فلسفه خلقت انسان عمل
شده و اعتقاد بر اين است كه انسان به روي زمين نيامده است كه ايجاد انرژي
پتانسيل منفي كند. انرژي‌پتانسيل منفي، مجموعه‌ي
انرژي‌هاي منفي است‌كه براثر حالت‌هايي مانند حرص
خوردن، خودخوري، درون‌ريزي، غم و غصه و حزن و اندوه، احساس نارضايتي، احساس
شكست، احساس گناه و... در انسان به‌وجود مي‌آيد. يكي از مهم‌ترين عواملي
كه ايجاد پتانسيل منفي مي‌كند، رفتارهاي دو گانه است
كه شامل موارد زير مي‌شود:


فصل سوم Ketab74
رفتارهاي دوگانگي:بخش عمده‌اي از رفتارهاي ما را تشكيل داده و به ما در انطباق با
پيرامون و محيط كمك مي‌كند. اما هر زمان كه خارج از ظرفيت انسان باشد منجر به ايجاد انرژي پتانسيل منفي شده و موجب بيماري روان‌تني مي‌شود. كار رسيدگي به
انرژي پتانسيل منفي از طريق دادگاه ويژه صورت گرفته و به‌دنبال آن، با توجه به ميزان اين
انرژي، فرد محكوم به نوعي بيماري مي‌شود كه ممكن است بدون داشتن عارضه‌ي
جسمي او را دچار ناراحتي كند و يا اينكه با عارضه‌ي جسمي نيز توأم باشد.
انسان در
برخورد با وقايع بيروني، در اكثر مواقع براي بهتر انطباق پيدا كردن با
محيط، مجبور به برخوردي دوگانه مي‌شود كه مطلوب و دلخواه
فرد نبوده و در نتيجه منجر به حرص خوردن، خودخوري و غم و اندوه و... شده و
به‌دنبال آن نوعي انرژي منـفـي در شـخـص ايـجـاد مـي‌شـود كه آن را«انرژي
پتانسيل منفي
»مي‌ناميم.
وقتي كه ميزان اين نوع انرژي منفي به‌حد معيني برسد، فرد از طرف دادگاه
ويژه مورد محاكمه قرار گرفته و به‌طور يك‌جانبه محكوم مي‌شود و حكم صادره
به‌صورت بيماري روي محكوم اجرا خواهد شد؛ در اين‌صورت بيمار با مشكلات
جسماني روبه‌رو مي‌شود. برخي از اين بيماري‌ها، عارضه بدني خاصي ندارند ولي
درد و ايجاد ناتواني ناشي از آن را، فرد احساس مي‌كند و چون عارضه‌ي
فيزيكي مشخصي ندارند، پزشك به اين دسته از بيماران اعلام مي‌كند كه مشكل
آن‌ها عصبي بوده و يا به‌عبارتي تخصصي‌تر، به بيماري روان تني و يا
سايكوسوماتيك مبتلا هستند. اساس كار دادگاه ويژه همان‌گونه
كه ذكر شد، بر اساس سيستم خود پاداش دهي خاصي استوار شده است كه
افرادي را كه از انجام رسالت كمال خود قصور كنند، درگير مي‌كند. اين سيستم
به‌نظر مي‌رسد بر طبق فلسفه‌ي خلقت و كمال انساني استوار است و به انسان مي‌فهماند
كه براي اهداف بزرگي به‌وجود آمده، نه براي حرص خوردن، خود خوري، غم و غصه
و محنت كشيدن. در دادگاه ويژه هيچ يك از دلايل ما در قبال ايجاد انرژي پتانسيل
منفي مورد قبول قرار نمي‌گيرد.


فصل سوم Ketab75
برخي از بيماري‌هاي شايع در
رابطه با دادگاه ويژه عبارت است از:


فصل سوم Ketab76
تعريف
*** عقلي

اين نرم‌افزار، انسان را
در مقابل ورود اطلاعات غيرعقلاني و غيرمنطقي محافظت مي‌كند و از اين طريق
عملكرد مدير بدن را كه ذهن است تحت كنترل اطلاعاتي قرار مي‌دهد. ورود
اطلاعات غيرواقعي باعث پياده شدن آن روي انسان مي‌شود و اين در برخي از
موارد مي‌تواند خطرناك باشد. *** عقلي داراي
دو بخش است:
- بخش آگاه كه در سطح
خودآگاهي قرار دارد و فرد نسبت به چارچوب آن آگاهي داشته
و سعي مي‌كند كه از آن استفاده‌ي آگاهانه كند. عقلاني و منطقي بودن براي
هر كسي به‌گونه‌اي تعريف شده است و اين نرم‌افزار با برنامه‌هاي درست و
غلط، به نام منطق برنامه‌ريزي شده و فرد در تصميم‌گيري‌ها و انتخاب‌هاي
خود، از آن استفاده مي‌كند.
- بخش ناخودآگاه كه ورودي اطلاعات را به ذهن انسان به‌طور
غيرارادي بسته و اين مديريت را در قبال اطلاعات ورودي غلط حفظ مي‌كند و پس
از بررسي و انطباق آن‌ها با معيارهاي عقلاني و باورهاي منطقي كه فرد در طي
زندگي خود به آن‌ها رسيده است، اجازه عبور و ورود به بخش‌هاي ديگر
ناخودآگاهي را مي‌دهد.
مثال:
اگر فردي در مقابل ناملايمات محيط زندگي خود عصباني شده و بگويد «ديگر
نمي‌توانم ببينم» بخش *** عقلي خودآگاه
انسان به‌طور دقيق منظور فرد
را مي‌داند كه فقط اين شرايط را نمي‌خواهد ببيند و مايل است كه اوضاع عوض
شده و تغيير كند و قصد او از بيان اين جمله نابينايي چشم نيست. اما اگر
همين گفته وارد بخش *** ناخودآگاهي شود، در آن‌جا با *** عقلي ناخودآگاهي مواجه مي‌شود و
موضوع ابراز تمايل به نديدن، فيزيكي تلقي نمي‌شود. اما اگر به احتمال بسيار
ضعيفي اين بخش نيز متقاعد شود كه منظور شخص، نديدن فيزيكي است و فرد مايل
است كه چشمان او نبيند، وارد بخش اراده و اجرا شده و پس از آن توسط مديريت
بدن و سلول به اجرا در مي‌آيد و اين
مديريت با توضيحاتي كه شرح آن بررسي مي‌شود دستور مي‌دهد كه فرد از اين پس
نبيند، لذا كوري هيستريك، اتفاق
مي‌افتد كه با وجود سالم بودن چشم، فرد قادر به ديدن نيست.

تعريف
*** ناخودآگاهي

*** ديگري در بخش
ناخودآگاهي وجود دارد كه متشكل است از كليه‌ي اطلاعات
منطقي و يا غيرمنطقي كه حاصل زندگي فردي است. و همچنين اطلاعاتي را كه در
مورد آن‌ها، شخص به نتيجه‌ي فكري مشخص و معيني رسيده و يا خانواده، محيط و
جامعه روي او برنامه‌ريزي كرده‌اند. اين بخش، فيلتري را بر سر راه اطلاعات
ورودي قرار مي‌دهد و اگر آن اطلاعات با محتويات اين *** هم‌خواني نداشته
باشند آن‌ها را پس‌زده و اجازه عبور نمي‌دهد و درصورتي هم كه آن‌ها را
بپذيرد، اطلاعات ورودي به بخش اراده و اجرا وارد شده و به‌طور قطع به اجرا
در مي‌آيند.
نرم‌افزار ناخودآگاهي همه‌ي
انسانها به‌گونه‌ي خاصي برنامه‌ريزي شده كه انجام بعضي چيزها را در
ناخودآگاهي خود مقدور و انجام بعضي چيزهاي ديگر را غيرممكن مي‌داند. در
برخورد با مسايل بيروني اين فيلترها هستند كه از ورود برخي اطلاعات ممانعت
مي‌كنند؛ براي مثال، وقتي كه اين برنامه بر اساس فقط عقل ومنطق پايه‌ريزي
شده است از قبول مسايل خارج از اين حوزه، به‌شدت امتناع ورزيده و از قبول
آن سر باز مي‌زند.
تعريف
بخش اراده و اجرا

پس از
اين‌كه *** ناخودآگاهي، اطلاعاتي را مورد تأييد قرار
داد، آن را به اين بخش ارسال كرده و در اين بخش به اجرا در مي‌آيد. براي
مثال اگر انسان بخواهد روي آتش راه برود؛ در مقابل اطلاعات
ورودي در *** ناخودآگاهي به‌شدت مقاومت شده و از عبور آن به بخش اراده و
اجرا جلوگيري به‌عمل مي‌آيد. در نتيجه، فرد به‌هيچ‌عنوان حاضر به پا گذاشتن
روي آتش نخواهد شد و درصورتي هم كه پا بگذارد به‌شدت سوخته و آسيب
مي‌بيند. اما با چندين سال كار مداوم و تغيير برنامه اين *** از طريق
تلقين و خود هيپنوتيزم، فرد قادر خواهد شد كه روي آتش
گام گذاشته و نه تنها احساس گرما نكند بلكه احساس يخ زدگي نيز داشته باشد.
دليل اين‌كه سلول دچار تخريب نمي‌شود اين است كه براي واكنش
در مقابل سوختگي دستوري از كالبد ذهني دريافت
نمي‌كند. در اين‌صورت سلول به‌راحتي در آن شرايط عمل مي‌كند؛ همان‌طوري كه
موجودات زنده در اعماق 2500 متري حدود 250 درجه سانتيگراد حرارت را تحمل
مي‌كنند در حالي كه ساختمان سلولي آن‌ها دقيقاً همانند سلول انسان است ولي
چون شرح وظيفه براي چنان شرايط محيطي تعريف شده است، به‌راحتي تحت آن شرايط
در حال فعاليت هستند و دچارهيچ‌گونه تخريبي نيز نمي‌شوند.

تعريف
هيپنوتيزم

عبور
اطلاعات(تلقين) از *** عقلي به
ضمير ناخودآگاه و عبور
از بخش *** ناخودآگاهي به بخش
اراده و اجرا، وضعيتي را پيش مي‌آورد كه به آن هيپنوتيزم مي‌گويند. البته در تعاريف هيپنوتيزم گفته مي‌شود؛
درصورتي كه اطلاعات به ناخودآگاهي برسد عمل هيپنوتيزم انجام مي‌شود ولي از
نقطه‌نظر فرادرماني اطلاعات
وارد شده بايد از نرم‌افزار برنامه‌ريزي‌هاي ناخودآگاهي نيز بگذرد و همين
موضوع است كه تلقين‌پذيري و تلقين‌ناپذيري را بر اساس آن مي‌توان تعريف
كرد.



تعريف
رايج هيپنوتيزم





فصل سوم Ketab77


تعريف
هيپنوتيزم
از نظرفرادرماني


فصل سوم Ketab78
تعريف
تلقين‌پذيري

همان‌گونه كه شرح داده شد در ناخودآگاهي برنامه‌ي نرم‌افزاري وجود دارد كه بر اساس اطلاعات وارد
شده به آن، برنامه‌ريزي شده است. اطلاعات در خلال زندگي به‌خصوص در دوران
كودكي، اين نرم‌افزار را برنامه‌ريزي كرده‌اند. همه‌ي اطلاعات و برنامه‌هاي
ورودي با اين *** انطباق داده مي‌شود و پس از هم‌خواني با آن اجازه ورود
پيدا مي‌كند. تلقين‌پذيري عبارت است از عدم مقاومت اين نرم‌افزار با
برنامه‌ها و اطلاعات ورودي. براي مثال فردي كه تحت‌تأثيرات دوران كودكي و
بعد از آن، نرم‌افزار ناخودآگاهي او فقط به‌صورت عقلاني و منطقي،
برنامه‌ريزي شده است؛ در مواجه با مسايل خارج از حيطه‌ي عقل و منطق،
متافيزيكي و فراذهني، مقاومت منفي نشان داده و نمي‌تواند آن را بپذيرد. در
نتيجه، چنين اطلاعاتي از ناخودآگاهي او نمي‌تواند عبور كرده و به بخش اراده
وارد شده و به اجرا در بيايد. با ذكر مثالي اين مورد را بيشتر مي‌شكافيم، به‌عنوان نمونه در
هيپنوتيزم به سوژه‌اي تلقين مي‌شود
كه پلك‌هاي او سنگين و سنگين‌تر مي‌شود، اما برنامه‌ي نرم‌افزاري
ناخودآگاهي شروع به تجزيه و تحليل اين خبر نموده و دليلي براي اين كه
پلك‌هاي فرد سنگين‌تر بشود، پيدا نكرده و اين خبر را مورد تأييد قرار
نمي‌دهد. در نتيجه، هرچقدر هيپنوتيزور براي تلقين كردن تلاش كند، بي‌فايده
خواهد بود. يا اين كه به سوژه تلقين مي‌شود كه دست‌ها در حال سبك شدن است
اما اين نرم‌افزار، چنين چيزي را امكان‌پذير نمي‌داند كه دست سبك‌تر شود و
اين برنامه را در ناخودآگاهي ارایه مي‌دهد كه هرچيزي در حوزه‌ي جاذبه‌ي
زمين قرار داشته باشد، امكان سبك‌تر شدن آن وجود ندارد. بنابراين،
تلقين‌هاي هيپنوتيزور در اين مورد بي‌نتيجه باقي خواهد ماند. در مورد چنين
افرادي در اصطلاح گفته مي‌شود كه تلقين‌ناپذير هستند و در مقابل اين عده
افرادي كه نرم‌افزار ناخودآگاهي آن‌ها هرچيزي را امكان‌پذير بداند و اجازه
عبور به اطلاعات ورودي را بدهد، تلقين‌پذير گفته مي‌شود.
بدون قابليت تلقين‌پذيري،
هيچ‌كسي هيپنوتيزم نخواهد شد و تلاش‌هاي هيپنوتيزور
در اين مورد بي‌نتيجه خواهد ماند. در واقع در هيپنوتيزم اين سوژه است كه
تعيين‌كننده‌ي نتيجه‌ي هيپنوتيزم خواهد بود، نه هيپنوتيزور.

تقسيم‌بندي
افراد

افراد
در برخورد با مسايل درصورتي كه آن‌ها را در گذشته تجربه نكرده و راجع به
آن‌ها آگاهي واطلاعاتي نداشته
باشند، به دو صورت كلي با آن برخورد مي‌كنند، يا به‌عبارتي ديگر افراد را
مي‌توان به دو دسته كلي تقسيم كرد:


فصل سوم Ketab79

افراد بدون
پيش‌داوري
:
افرادي هستند كه نسبت به آن‌چه كه نمي‌دانند هيچ‌گونه پيش‌داوري و قضاوتي
ندارند و اظهارنظر، قضاوت و داوري آن‌ها منوط به انجام آزمايشات و تحقيق و
بررسي است و چيزي كه نسبت به آن آگاهي ندارند
و قبلاً تجربه نكرده‌اند را به صراحت اعلام كرده و عدم‌اطلاع و تجربه‌ي
خود را از آن موضوع با شجاعت اخلاقي اعلام مي‌كنند. به‌هرحال اين گروه در
برخورد با مسايلي كه اطلاعاتي نسبت به آن ندارند، هيچ‌گونه پيش‌داوري
ندارند و اگر قرار باشد راجع به آن اظهارنظر كنند، ابتدا آن را آزمايش كرده
و سپس نظر خود را اعلام مي‌كنند. اين دسته افراد محقق و بي‌نظر و
به‌عبارتي افراد ساده هستند.
مفهوم انسان ساده
شايد در زبان فارسي، خوب معنا نشده باشد و به علت نزديكي به مفاهيم ساده
انديش و ساده لوح و... اكثريت افراد برداشت خوبي از آن نداشته باشند، ولي
در اين‌جا منظور از ساده، همان معني است كه عيسي مسيح‌(ع) در انجيل فرمودند
كه تا مثل كودكان ساده
نشويد، ملكوت خدا را نخواهيد ديد. اين دسته در زمينه استفاده از رحمانيت
الهي، از همه موفق‌تر هستند.
افراد با
پيش‌داوري
: افرادي هستند كه به محض برخورد
با هر موضوع جديدي، بدون داشتن اطلاعات ومعلومات كافي، فوري راجع به آن
اظهارنظر كرده و به‌راحتي قضاوت و داوري مي‌كنند. اين دسته خود به دو گروه
تقسيم مي‌شوند:
- افراد دانا:كه نسبت به همه‌ي وقايع،
پيش‌داوري داشته و راجع به همه‌چيز اظهارنظر مي‌كنند ولي در انتها اين
آمادگي را دارند كه دست از پيش‌داوري برداشته و موضوع را به آزمايش بگذارند
و بخواهند آن را مورد تجزيه و تحليل بي‌نظرانه و محققانه قرار بدهند و
صدور حكم نهايي را موكول به بعد از تحقيق خود كنند.
- افراد سوپر دانا: افرادي هستند كه تصور
مي‌كنند همه‌ي علوم عالم هستي را مي‌دانند و چيزي نمي‌تواند در پهنه‌ي گيتي
وجود داشته باشد كه از حيطه‌ي علم و دانش آن‌ها خارج باشد. آن‌ها همه‌چيز
را بايد با بايگاني اطلاعات، تجارب و دانسته‌هاي خود قياس كرده و اگر با آن
مطابقت كامل داشته باشد، آن گاه موضوع درست است و اگر منطبق نباشد، محال
ممكن است كه چنين چيزي بتواند وجود داشته باشد. در حالي كه مي‌دانيم، در
پهنه‌ي هستي خيلي چيزها وجود دارد كه اگر همه‌ي دانش انسان‌هاي طول تاريخ
را روي هم بگذاريم، حتي نمي‌توانند آن را حدس بزنند و آن قدر مطالب وجود
دارد كه انسان تصورش
را هم نمي‌كند.
اين
عده در همه‌ي عرصه‌ها، ترمزهاي پديده‌هاي جديد هستند و با هر فكر نو و
تازه‌اي مخالفت جدي دارند. متفكر واقعي به خوبي مي‌داند كه هر چه بيشتر
بداند، سؤالاتش بيشتر و بخش ناآگاهي او آشكارتر مي‌شود، به قول ابن‌سينا:

تـا بدانجـا رسيـد دانـش من كـه بـدانـم كـه همي نادانـم
و يا:
دل گرچه در اين باديه بسيار شتافت يك موي ندانست، بسي موي شكافـت
گرچه ز دلـــــــم هزار خـورشيــــــد بتافـت آخـر بـه كمـــــال ذره‌اي راه نيـافــــــــت
(ابوسعيد ابوالخير)

در مورد اين افراد گفته مي‌شود«صمٌ بكمٌ عمي فَهم
لايرجعون»
(بقره: 18)
«كر و كور و لال هستند، پس ايشان برنمي‌گردند.»
در دنياي عرفان پيشنهاد مي‌شود كه از اتلاف وقت با اين
عده اجتناب شود و با نام‌هاي مختلفي از آن‌ها اسم برده شده است، حافظ در
اين مورد چنين گفته است:
با مدعي نگوييد، اسرار عشق و مستي
تا بـي‌خبـر بميرد، از درد
خود پرستي
و يا:
بـه مستـوران مگـو، اسـرار هستـي
حـديـث جـان مگو، با نقش
ديوار
و جناب مولانا اين دسته را در ماجراي فرار عيسي مسيح(ع)
در دفتر سوم مثنوي، احمق خطاب كرده و در قسمتي از آن مي‌فرمايد:
كان فسون و اسم اعظــــــم را كه مـن بر كــــــر و بر كور خواندم شد حسـن
بر كه سنـــــگين بخواندم، شد شكاف
خرقـــــه را بدريد بر خود ، تا بـه نـــــــاف

بر تن مرده بخواندم ، گشت حي

بر سر لاشـي بخواندم ، گشت شي

خواندم آنــــــرا بر دل احمـــــــق بـه
وُد صــــد هـزاران بـار و درمـانـــــــــي نشد
و در خاتمه:
[center]ز احمقان بگريز، چون عيسي
گريخت صحبت احمق، بس
ayshin
ayshin
مدير تالار خودشناسي
مدير تالار خودشناسي

تعداد پستها : 169

امتياز كاربر : 365

تاريخ عضويت : 2010-01-30

جنسيت : انثى

متولد : 1991-11-04

سن : 33

شهر : تـبــــــــــــريـــــــز


ساير موارد
نوع گوشي همراه: نوكيا نوكيا
حالت من: ناراحت ناراحت
جوايز اخذ شده:

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

بازگشت به بالاي صفحه


 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد