جوجه تیغی
2 مشترك
صفحه 1 از 1
جوجه تیغی
جوجه تيغي خيلي مهربان بود و دوستان زيادي داشت؛ اما هيچ وقت نميتوانست دوستانش را بغل کند. هروقت يکي از دوستانش را بغل ميکرد، دوستش جيغ ميکشيد و فرار ميکرد. اين جوري شد که بالاخره جوجه تيغي همه دوستانش را از دست داد. خيلي ناراحت شد. از جنگل بيرون آمد و رفت يک جاي دور؛ به يک بيابان. همانطور که ميرفت، وسط بيابان، چشمش به يک کاکتوس افتاد. خوشحال شد. رفت که او را بغل کند. کاکتوس تا فهميد فرياد زد: "من را بغل نکن؛ وگرنه..." اما ديگر دير شده بود. جوجه تيغي کاکتوس را بغل کرده بود.
حالا آن دو حسابي با يکديگر دوست هستند!
حالا آن دو حسابي با يکديگر دوست هستند!
رد: جوجه تیغی
اینو خونده بودم
ولی خیلی قشنگه
ممنون
ولی خیلی قشنگه
ممنون
joline- .
- تعداد پستها : 880
امتياز كاربر : 1928
تاريخ عضويت : 2010-02-12
جنسيت :
متولد : 1993-03-11
سن : 31
شهر : تهران
ساير موارد
نوع گوشي همراه: نوكيا
حالت من: شاد
جوايز اخذ شده: بهترين ارسال كننده
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد