وقتي كليد حل مشكلش را يافت
5 مشترك
صفحه 1 از 1
وقتي كليد حل مشكلش را يافت
مرد به گذشته پرمشقت خویش مىاندیشید، به یادش مىافتاد كه چه روزهاى تلخ و پر مرارتى را پشت سر گذاشته، روزهایى كه حتى قادر نبود قوت و غذای روزانه زن و كودكان معصومش را فراهم نماید. با خود فكر مىكرد كه چگونه یك جمله كوتاه، فقط یك جمله كه در سه نوبت گوشش را نواخت، به روحش نیرو داد و مسیر زندگایش را عوض كرد و او و خانوادهاش را از فقر و نكبتى كه گرفتار آن بودند نجات داد.
او یكى از صحابه رسول اكرم بود. فقر و تنگدستى بر او چیره شده بود. در یك روز كه حس كرد دیگر كارد به استخوانش رسیده، با مشورت و پیشنهاد زنش تصمیم گرفت برود و وضع خود را براى رسول اكرم شرح دهد و از آن حضرت استمداد مالى كند.
با همین نیت رفت، ولى قبل از آن كه حاجت خود را بگوید این جمله از زبان رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) به گوشش خورد: «هر كس از ما كمكى بخواهد ما به او كمك مىكنیم، ولى اگر كسى بى نیازى بورزد و دست حاجت نزد مخلوقى دراز نكند، خداوند او را بى نیاز مىكند.»
آن روز چیزى نگفت و به خانه خویش برگشت. باز با هیولاى مهیب فقر كه همچنان بر خانهاش سایه افكنده بود روبرو شد، ناچار روز دیگر به همان نیت به مجلس رسول اكرم حاضر شد، آن روز هم همان جمله را از رسول اكرم شنید: «هر كس از ما كمكى بخواهد ما به او كمك مىكنیم، ولى اگر كسى بى نیازى بورزد، خداوند او را بى نیاز مىكند.»
این دفعه نیز بدون این كه حاجت خود را بگوید، به خانه خویش برگشت، و چون خود را همچنان در چنگال فقر ضعیف و بیچاره و ناتوان مىدید، براى سومین بار به همان نیت به مجلس رسول اكرم رفت، باز هم لبهاى رسول اكرم به حركت آمد و با همان آهنگ كه به دل قوت و به روح اطمینان مىبخشید؛ همان جمله را تكرار كرد.
این بار كه آن جمله را شنید، اطمینان بیشترى در قلب خود احساس كرد. حس كرد كه كلید مشكل خویش را در همین جمله یافته است. وقتى كه خارج شد با قدمهاى مطمئنترى راه مىرفت. با خود فكر مىكرد كه دیگر هرگز به دنبال كمك و مساعدت خواستن از بندگان نخواهم رفت. به خدا تكیه مىكنم و از نیرو و استعدادى كه در وجود خودم به امانت گذاشته شده، استفاده مىكنم و از او مىخواهم كه مرا در كارى كه پیش مىگیرم موفق گرداند و مرا بى نیاز سازد.
با خودش فكر كرد كه از من چه كارى ساخته است؟ به نظرش رسید عجالتا این قدر از او ساخته هست كه برود به صحرا و هیزمى جمع كند و بیاورد و بفروشد. رفت و تیشهاى عاریه گرفت و به صحرا رفت، هیزمى جمع كرد و فروخت. بدین وسیله لذت حاصل دسترنج خویش را چشید. روزهاى دیگر به این كار ادامه داد تا تدریجا توانست از همین پول براى خود تیشه و حیوان و سایر لوازم كار را بخرد. باز هم به كار خود ادامه داد تا صاحب سرمایه و غلامانى شد.
روزى رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) به او رسید و با تبسم فرمود: «نگفتم هر كس از ما كمكى بخواهد ما به او كمك مىدهیم، ولى اگر بى نیازى بورزد خداوند او را بىنیاز مىكند.»(1)
او یكى از صحابه رسول اكرم بود. فقر و تنگدستى بر او چیره شده بود. در یك روز كه حس كرد دیگر كارد به استخوانش رسیده، با مشورت و پیشنهاد زنش تصمیم گرفت برود و وضع خود را براى رسول اكرم شرح دهد و از آن حضرت استمداد مالى كند.
با همین نیت رفت، ولى قبل از آن كه حاجت خود را بگوید این جمله از زبان رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) به گوشش خورد: «هر كس از ما كمكى بخواهد ما به او كمك مىكنیم، ولى اگر كسى بى نیازى بورزد و دست حاجت نزد مخلوقى دراز نكند، خداوند او را بى نیاز مىكند.»
آن روز چیزى نگفت و به خانه خویش برگشت. باز با هیولاى مهیب فقر كه همچنان بر خانهاش سایه افكنده بود روبرو شد، ناچار روز دیگر به همان نیت به مجلس رسول اكرم حاضر شد، آن روز هم همان جمله را از رسول اكرم شنید: «هر كس از ما كمكى بخواهد ما به او كمك مىكنیم، ولى اگر كسى بى نیازى بورزد، خداوند او را بى نیاز مىكند.»
این دفعه نیز بدون این كه حاجت خود را بگوید، به خانه خویش برگشت، و چون خود را همچنان در چنگال فقر ضعیف و بیچاره و ناتوان مىدید، براى سومین بار به همان نیت به مجلس رسول اكرم رفت، باز هم لبهاى رسول اكرم به حركت آمد و با همان آهنگ كه به دل قوت و به روح اطمینان مىبخشید؛ همان جمله را تكرار كرد.
این بار كه آن جمله را شنید، اطمینان بیشترى در قلب خود احساس كرد. حس كرد كه كلید مشكل خویش را در همین جمله یافته است. وقتى كه خارج شد با قدمهاى مطمئنترى راه مىرفت. با خود فكر مىكرد كه دیگر هرگز به دنبال كمك و مساعدت خواستن از بندگان نخواهم رفت. به خدا تكیه مىكنم و از نیرو و استعدادى كه در وجود خودم به امانت گذاشته شده، استفاده مىكنم و از او مىخواهم كه مرا در كارى كه پیش مىگیرم موفق گرداند و مرا بى نیاز سازد.
با خودش فكر كرد كه از من چه كارى ساخته است؟ به نظرش رسید عجالتا این قدر از او ساخته هست كه برود به صحرا و هیزمى جمع كند و بیاورد و بفروشد. رفت و تیشهاى عاریه گرفت و به صحرا رفت، هیزمى جمع كرد و فروخت. بدین وسیله لذت حاصل دسترنج خویش را چشید. روزهاى دیگر به این كار ادامه داد تا تدریجا توانست از همین پول براى خود تیشه و حیوان و سایر لوازم كار را بخرد. باز هم به كار خود ادامه داد تا صاحب سرمایه و غلامانى شد.
روزى رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) به او رسید و با تبسم فرمود: «نگفتم هر كس از ما كمكى بخواهد ما به او كمك مىدهیم، ولى اگر بى نیازى بورزد خداوند او را بىنیاز مىكند.»(1)
رد: وقتي كليد حل مشكلش را يافت
سلام درسا جون
مطلبت عالیه خیلی اموزندست من یکی که خیلی خوشم اومد
مطلبت عالیه خیلی اموزندست من یکی که خیلی خوشم اومد
sanaziii- مدير تالار دانشجو
- تعداد پستها : 395
امتياز كاربر : 909
تاريخ عضويت : 2009-10-31
جنسيت :
متولد : 1991-06-12
سن : 33
ساير موارد
نوع گوشي همراه: سوني اريكسون
حالت من: شاد
جوايز اخذ شده:
رد: وقتي كليد حل مشكلش را يافت
خیلی عالی بود و آموزنده.
متشکرم.
متشکرم.
Ariya- .
- تعداد پستها : 56
امتياز كاربر : 164
تاريخ عضويت : 2009-11-13
ساير موارد
نوع گوشي همراه:
حالت من:
جوايز اخذ شده:
رد: وقتي كليد حل مشكلش را يافت
در سا جان خیلی عالی و مفید بود.موفق باشی
Soniya- .
- تعداد پستها : 89
امتياز كاربر : 196
تاريخ عضويت : 2009-10-29
جنسيت :
متولد : 1987-08-20
سن : 37
شهر : تبريز
ساير موارد
نوع گوشي همراه: نوكيا
حالت من: خونسرد
جوايز اخذ شده:
رد: وقتي كليد حل مشكلش را يافت
dorsa kheili tasir gozar bod mamnon
sara- .
- تعداد پستها : 285
امتياز كاربر : 553
تاريخ عضويت : 2009-10-25
جنسيت :
ساير موارد
نوع گوشي همراه:
حالت من: مهربون
جوايز اخذ شده:
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد