من طرف میترا 2010-05-26, 17:36
علیرضا امیدوارم این مطلب به دردت بخوره
*************************************
|
|
|
در باره كسى مىخواهم سخن بگويم كه بدرستى او را نمىشناسم، و در باره چيزى مىخواهم حرف بزنم، كه خود فاقد آن هستم: على (ع) و تقوى.
بحث من تشريح بخشى از خطبه (193 نهج البلاغه صبحى صالح و خطبه 184 فيض) معروف به خطبه همّام است كه صفات متّقين را بيان مىدارد. در چگونگى ايراد اين كلام حضرت، گفته مىشود كه همّام- يكى از اصحاب پرهيزكار امير المؤمنين- از ايشان درخواست كرد كه متّقين را براى او توصيف نمايند. حضرتش از اين امر طفره رفت. لكن همّام اصرار بسيار نمود، تا آنكه حضرت لب به سخن گشود. و به نظر من، اين خطبه، همچون آئينهايست پيش روى مؤمنين، تا خود را با معيارهاى متّقين مقايسه كنند.
خطبه، با ذكر مقدّمه كوتاهى پيرامون استغناء حق تعالى از آفرينش خلق، و اين كه نه معصيت هيچ بندهاى براى خداوند ضرر دارد، و نه طاعت هيچكس منفعتى براى حق تعالى مىآورد، آغاز مىشود. سپس خطبه چنين ادامه مىيابد: «فالمتّقون فيها هم أهل الفضائل». تعبير خاص حضرت (هم أهل الفضائل) مىرساند كه فقط آنهائى داراى فضيلتاند كه متّقى باشند. در بينش اسلامى اساس فضيلت و برترى، تقوى است: يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ. نه نژاد ونه زبان و نه قوميّت، هيچيك ملاك برترى نيست. در نماز هم ما نمىگوئيم السّلام علينا و على ايرانيها بلكه مىگوئيم السّلام علينا و على عباد اللّه الصّالحين.
«منطقهم الصّواب». پيامبر اكرم (ص) فرمود: «لسانك سبع إن أطلقته أكلتك» زبان تو درنده است، اگر اين زبان درنده را آزاد و رها كنى ترا مىبلعد. و باز از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمود: «لا بشىء أحقّ بطول السّجن من اللّسان»: هيچ چيز براى زندانى شدن (و براى طولانىتر شدن زندانش) شايستهتر از زبان نيست.
«و ملبسهم الاقتصاد» لباس و پوشش ميانه روانه را، ما در سيره پيامبر اكرم (ص) و أئمه هدى بروشنى مىيابيم. در حديث است كه: «كان رسول اللّه (ص) يلبس اللّيّن تارة و الخشن أخرى» پيامبر اكرم گاه لباس نرم مىپوشيدند، و گاه لباس خشن. نه هميشه لباس نرم مىپوشيدند و نه هميشه لباس خشن. زيرا اگر هميشه انسان مقيّد به لباس نرم باشد نشانه راحت طلبى و ناز پروردگى اوست، و اگر هميشه هم لباس خشن بپوشد ممكن است نشانه شهرت طلبى و ريا باشد. قال على (ع): اللبس ما لا تشتهر.
بهر حال «ملبس اقتصاد»- آن گونه كه از سيره معصومين (ع) فهميده مىشود- استفاده از پوشاك است بعنوان «آلت»، بگونهاى كه اين آلت و وسيله، فرد را از «هدف» و غايت متعالى خويش منصرف و منحرف نكند. خواه لباس نرم و خواه لباس خشن، هيچكدام براى انسان هدف و بت نشود. و حتى اين اصل اختصاصى به لباس ندارد، در ساير لوازم زندگى نيز چنين است. مركب پيامبر اكرم گاه «براق» است و گاه «حمار».
«و مشيهم التّواضع»: انسان متّقى در سادهترين امور خود نيز دقّت نظر دارد.
حتّى راه رفتن و مشى انسان متّقى، همراه با تواضع و متانت است. (حال راه رفتن بمعناى پياده روى باشد و يا بمعناى موتور سوارى و ماشين سوارى، بهر حال فرقى نمىكند).
قرآن كريم نيز در نصايح لقمان به فرزند، بعنوان پندى از سلسله حكمتهاى الهى لقمان، مىفرمايد: «وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ. لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ» . ملاحظه مىشود كه حتى راه رفتن انسان چنانچه از سر تكبّر و نخوت باشد، مورد خشم پروردگار است. و هم چنين در جاى ديگر مىفرمايد: «وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا. كُلُّ ذلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً» كه گوئى در اين آيات، خطاب قرآن كريم به كسانى است كه از سر تكبّر پاى بر زمين مىكوبند و گردن فرازانه راه مىروند.
مىفرمايد: اى انسان متكبّر، اين چنين پاى بر زمين نكوب كه تو آن قدر ضعيفى كه هرگز نمىتوانى زمين را با پاى كوفتن خود سوراخ كنى. و هر قدر كه گردن برافرازى نمىتوانى از كوههاى سر بفلك كشيده بالاتر روى.
قرآن كريم باز در جاى ديگر ضمن تشريح صفات بندگان شايسته خدا (عباد الرّحمن) مىفرمايد: «الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً» «غضّوا أبصارهم عمّا حرّم اللّه عليهم» از ديگر صفات متّقين، اين كه چون نگاهشان به چيز حرامى مىافتد، چشمان خويش را از آن بر مىگردانند.
امام صادق (ع) در حديثى پيرامون چشمهاى مؤمنين در قيامت فرمودند: «كلّ عين باكية يوم القيمة إلّا ثلاثة أعين» تمام چشمها در قيامت گرياناند بجز سه چشم: عين غضّت عن محارم اللّه»، اول، چشمى كه از محارم خداوند اجتناب كند. و عين سهرت في طاعة اللّه، دوم، چشمى كه در اطاعت خدا و براى رضاى او بيدارى بكشد. و عين بكت في جوف الليّل، سوم، چشمى كه از خوف خدا در دل شبها مىگريد.
«وقفوا أسماعهم على العلم النّافع لهم» از ديگر مشخصههاى متّقين، آن است كه گوشهاى خود را به هر سخن و صوت لغو و مضرّى نمىسپارند، بلكه آنرا وقف سخنان آموزنده، و علومى كه نافع آنها باشد، مىكنند. از امير المؤمنين (ع) در روايت آمده است: «الفكر في غير الحكمة هوس» حتى تفكّر كردن هم در امورى كه مفيد و مطابق با حكمت نيست، نوعى هوس است. و قرآن كريم نيز از كسانى كه علومى غير نافع و لغو را فرا مىگيرند انتقاد مىكند . «و متّقى مقيّد است كه بر اساس نيازهاى فردى و جمعى مورد قبول مكتبش، رشته علمى و تحصيلى خود را تعيين كند. و در كلمات منقول از رسول اكرم (ص) نقل شده است كه حضرتش مىفرمود: اللّهم إنّي أعوذ بك من علم لا ينفع» خدايا، بتو پناه مىبرم از علمى كه بىفايده باشد. براى روشن شدن اين كه علم نافع چه خصوصياتى و چه تقسيماتى دارد، روايتى را از امام كاظم (ع) نقل مىكنيم كه فرمودند: ريشههاى علم نافع چهار تاست.
اول- أن تعرف ربّك: علمى كه به تو كمك كند تا پروردگارت را بهتر بشناسى.
دوم- أن تعرف ما صنع بك: علمى كه به تو بصيرت و بينائى كافى عطا كند، تا بتوانى قدرت نمائى حق تعالى را در آفرينش خود ملاحظه كنى. و لذا از امام صادق (ع) نقل شده است: «از لوازم توحيد و خداشناسى كامل، آگاهى از علم تشريح و اندام شناسى است». بخصوص چنانچه انسان در خصوصيّات روحى و روانى و عصبى خويش مطالعه نمايد، با صناعات بسيار بديعى مواجه مىگردد.
سوم- أن تعرف ما أراد منك: از جمله علم نافع آنست كه بكمك آن بتوانى فلسفه آفرينش خويش را بفهمى. و بدانى كه پروردگارت ترا براى چه هدفى آفريده است، تا با شناخت هدف خلقت خويش، تنها طريق عبوديّت حق تعالى را بپيمائى.
چهارم- أن تعرف ما يخرجك من دينك: از جمله علم نافع آنست كه بدانى چه عواملى ترا از دينت خارج مىكند و باعث گمراهى و فساد تو مىشود.
پس مادامى كه علم و دانش، حد اقل يكى از اين فوائد را براى انسان بدنبالنداشته باشد، علم نافعى نيست كه مورد تأئيد امام كاظم (ع) باشد: اول- خدا شناسى. دوم- انسان شناسى. سوم- خط شناسى. چهارم- گناه شناسى.
و سپس حضرتش در جاى ديگرى از اين كلام، صفات ديگرى را براى متّقين بر مىشمارند: «عظم الخالق في أنفسهم فصغر ما دونه في أعينهم» خداوند در دلهاى ايشان بسيار گرانقدر و عظيم است، و جز خدا، همه چيز در نزد ايشان كوچك و حقير است. اين جمله حضرت مرا بياد يك تشبيهى مىاندازد: تا كنون سوار هواپيما شدهايد آيا ديدهايد كه چگونه هر چه بيشتر او مىگيريد، زمين و آنچه در آن است، در چشمتان كوچك و كوچكتر مىشود... حركت تكاملى يك انسان متّقى، و اوج گيرى او بسوى كمال مطلق هم، دنيا و ما سوى اللّه را در ديدگان او لحظه به لحظه حقيرتر و پستتر مىكند. (صغر ما دونه في أعينهم) تا آنجا كه ديگر هيچ قدرت و عظمتى در جهان نمىيابند، مگر قدرت و عظمت حق تعالى (عظم الخالق في أنفسهم) و لذا است كه آن پيرمرد متّقى و آن عارف كامل، در حالى كه تمام دنيا در تحت سيطره بى چون و چراى آمريكاى جهان خوار دست و پا مىزند، اين ابر قدرت را به هيچ مىگيرد. و بى كمترين ترسى از شكست، پرچم مبارزه با او را بر مىدارد، و با صداى بلند در جهان اعلام مىكند كه: «آمريكا هيچ غلطى نمىتواند بكند». امام امّت اين جمله را نه از روى سياست و يا قدرت، بلكه از اثر «معرفت باللّه» مىگويد.
در نزد انسان متّقى تنها و تنها خدا بزرگ است. و غير او همه حقير و ناچيزند.
«قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» بگو خدا و بس و ديگر باقى را بحساب نياور. و بزرگ بودن خداوند را، يك فرد مسلمان همه روزه چندين بار تكرار ميكند: اللّه اكبر، يعنى خدا بزرگتر از همه ديدنيها و همه شنيدنيها و تمامى توصيفاتى است كه در قلم و بيان آدمى مىگنجد. (أكبر من أن يوصف).«قلوبهم محزونة» دلهاى مؤمنين هميشه داراى نوعى حزن است. انسان پرهيزگار هيچ گاه دچار آن چنان سرخوشى و سرمستى و بى خودى نمىگردد كه سبك سرانه از ياد آخرت و خسران واقعى غافل گردد. انسان متّقى هميشه نگران آنست كه عمر خويش را در چه مسيرى سپرى كرده است (في ما أفنى عمره) در دعاى ماه رجب مىخوانيم: «خاب الوافدون على غيرك، و خسر المتعرّضون إلّا لك» باختند آنها كه به غير تو دل بستند. و زيان كردند آنها كه روى بسوى غير تو نمودند. و من فراموش نمىكنم كه مرحوم آية اللّه مطهرى هميشه تأكيد مىكردند كه اين جمله را زياد بخوان. خواهران و برادران بسيارند كسانى كه كتاب مىنويسند، زحمت مىكشند، پول خرج مىكنند و... امّا بدانيد اگر هدف غير خدا باشد، همه اين تلاشها پوچ است و عبث. راضى كردن خداوند كار دشوارى نيست. او «سريع الرضا» است. آيا خدايان متفرّق و متعدد را بهتر مىتوان اطاعت كرد يا خداوند يگانه قهار را «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» بنا بر اين متّقين محزوناند و حزنشان براى آنست كه چرا نتوانستهاند آن گونه كه بايد باشند.
«و شرورهم مأمونة» از نشانههاى متّقين اين است كه انسانها از دست و زبان آنها در اماناند و شرّشان به كسى نمىرسد. المسلم من سلم المسلمون من يده و لسانه. و در باره زبان آدمى گفتهاند: «قليل جرمه و كثيرة جرمه» جرماش كوچك است امّا جرائماش بسيار است. «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» واى بر هر نكوهش گر عيب جوى. مؤمن با تقوى، نيش زبان و آزارش به كسى نمىرسد. و خداوند به رسولش فرمود كه اگر براى طعنه زنندگان و تمسخر گران، هفتاد بار هم استغفار كنى، خداوند آنها را نمىبخشد «إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ». «أجسادهم نحيفة» متّقين، شكم پرست و پرخور و تن پرور نيستند. قناعت مىكنند و زياد روزه مىگيرند.
«حاجاتهم خفيفة» انسان متّقى، از آرزوهاى دور و دراز پرهيز مىكند.
حاجات مادّى متّقين هميشه كم و اندك است.
«صبروا ايّاما أعقبتهم راحة طويلة» انسان متّقى مىداند كه در اين چند روز كوتاه زندگى دنيائى صبر مىكند، تا در آخرت آسايش طولانى و جاودانى را بدست آورد. «لا خير في لذّة من بعده النّار».
«أرادتهم الدّنيا فلم يريدوها» دنيا و زيباييهايش به ايشان رو مىآورد و در پيش چشمانشان خود را مآرايد، لكن ايشان فريب اين زيباييهاى موقّت و پوچ را نمىخورند. در باره دنيا گفتهاند كه مانند سايه مىماند، چنانچه پشت به او كردى و به راه خود ادامه دادى، او بدنبال تو مىآيد، امّا چنانچه رو به او نموده در پىاش دويدى، او ترا بدنبال خويش مىكشاند.
«أمّا اللّيل فصافوّن أقدامهم» در نيمههاى شب كه مردم در بستر آرميدهاند، متّقين خواب را بر خويش حرام مىكنند، و در سجدهگاههاى خويش به عبادت پروردگارشان مىپردازند.
و قرآن كريم در بارهشان فرموده: «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ. فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ» . و آن قدر سجده كردن به درگاه خداوند، ارزش دارد كه پيامبر اكرم (ص) فرمود «هر كس مىخواهد با من محشور گردد، در پيشگاه خداوند سجدههاى طولانى نمايد».
امير المؤمنين (ع) در جاى ديگرى از همين خطبه، پيرامون متّقين چنين مىفرمايد: لا يرضون من أعمالهم القليل و لا يستكثرون الكثير. متّقين چنيناند كه هرگز عمل خويش را بزرگ نمىپندارند و بدان راضى نمىگردند. امروزه ما بهترين نمونه زنده اين صفت را در اخلاق امام امت مىيابيم، ايشان در عين آنكه رهبرعظيمترين تحوّل جهان در عصر حاضر هستند، مىگويند «اى كاش منهم يك پاسدار بودم»، و يا مىگويند «رهبر ما آن طفل سيزده ساله است...» ويژگى انسان متقّى آنست كه نه تنها از مدح و ثناى ديگران نسبت بخودش، خوشحال نمىگردد، بلكه ناراحت هم مىشود زيرا او واقعا عمل خويش را در پيشگاه خداوند قليل مىداند (إذا ذكر أحدهم خاف من ما يقال له). معروف است كه مرحوم آية اللّه بروجردى، با آن همه زحماتى كه در راه اسلام متحمل شد و آن همه خدماتى كه به جامعه مسلمين نمود، و آن همه كتابخانه و مسجد و مستشفى و مراكز علمى كه تأسيس كرد، و آن همه طلاب ارزشمندى كه تحويل جامعه تشيّع داد، در لحظه مرگ مىگريست و مىگفت كه من اكنون در حال رفتن هستم امّا دستم تهى است... قرآن كريم كسانى را كه اعمال بى ارزش خويش را مستحق حمد و ستايش مىدانند نكوهش مىكند: «لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ» .
«فمن علامة أحدهم انّك ترى له قوّة في دين» از علامات متّقين اينست كه نسبت به معتقدات دينىشان قدرتمند و استوارند. تزلزل در ايشان راهى ندارد.
قرآن كريم كسانى را كه چون خيرى به ايشان مىرسد و منافعى ظاهرى بدست مىآورند خوشحال ميشوند، و در هنگام دشوارىها بيتابى و ناسپاسى ميكنند ملامت ميكند: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ، فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ» متّقين بر اساس منافع آنى و مادّى خود، نسبت به دين گرايش ندارند، بلكه اساس ديندارى آنها بر ايمان استوار است.
«و حرصا فى علم» انسان متّقى در تحصيل علم حريص است، و هيچگاهخود را فارغ التحصيل نمىداند. خداوند به رسولش مىگويد تو نيز از علم بيشتر بىنياز نيستى، وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً «و قصدا في غنى» در حال غنى و ثروتمندى، ميانه روى را ترك نمىكنند. و براى ثروتمند شدن هم حريص نيستند.
«و تجمّلا في فاقة» متّقين در شرايط دشوار مادّى هم شكيبا و متعادل هستند. و هرگز ظاهر موقّر و آراسته خويش را تبديل به كهنه ملبسى مندرس نمىكنند. در حديث است كه پيامبر اكرم در يكى از غزوات دستور تهيه غذا براى لشكر اسلام را دادند. و فرمودند كه يك ديگ غذا بگذارند و 9 ديگ آب جوش.
و هنگامى كه علّت را جويا شدند، فرمودند: «چنين مىكنم تا لشكريان دشمن گمان نكنند كه مسلمين اندك و فقيرند». مؤمن چنان از لحاظ مادّى زندگى مقتصدانه و متعادلى دارد كه ديگران گمان ميكنند او ثروتمند است، بخاطر آنكه هر لحظه دست نياز بسوى اين و آن دراز نمىكند. (يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ) «و صبرا في شدّة» در هنگامه بلايا و مشكلات، پايدارى و ايستادگى و صبر پيشه ميكند و بيتابى و فزع از خود نشان نمىدهد. قرآن كريم اين گونه انسان را ملامت ميكند كه اذا مسّه الشّر جزوعا بلكه انسانى را تصوير و تأييد ميكند كه تربيت الهى شده باشد بطورى كه در برابر مصائب و مشكلات، با صبر و متانت، ايستادگى ميكند: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» «و نشاطا في هدى» انسان متّقى در هدايت نشاط دارد. (چه آنكه كسىاو را هدايت كند و چه آنكه خود منشأ هدايت ديگران واقع شود) بخلاف منافقين كه از مشخصاتشان آنست كه «لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسالى». منافق اگر هم نمازى بخواند در حال كسالت مىخواند زيرا در طريق هدايت، نشاطى ندارد.
انسان پرهيزكار، نه تنها عبادات را بارى بر دوش خويش نمىداند، بلكه به تعبير روايات، انسان متّقى در مساجد مانند ماهى در درياست.
پيامبر اكرم (ص) فرمود: «أفضل النّاس من عشق العبادة» برترين مردم آن است كه عاشق عبادت باشد. امام حسين (ع) در واقعه كربلا يك شب را مهلت خواستند كه جنگ بعقب بيافتد. و فرمودند كه من نماز را دوست مىدارم (إنّى أحبّ الصلاة) يعنى امام حسين (ع) نه فقط نماز را بخاطر وجوبش ادا ميكند، بلكه عاشق عبادت است. و اين مصداق «نشاطا فى هدى» است.
«و تحرّجا عن الطّمع» انسان با تقوى، طمع ندارد. طمع كارى، از معايب كليد است كه منشأ بسيارى از معايب و انحرافات است. انسان طمعكار خود را به ذلّت مىافكند. و چنانچه بوسيله ذليل كردن خود نيز نتوانست منافع مادّى خويش را تأمين كند، كينه افراد را به دل مىگيرد. و چون دلش مملو از كينههاى گونهگون نسبت به افراد شد، دست به خيانت و ستمكارى مىزند. لذا در روايت است كه «حبّ الدّنيا رأس كلّ خطيئة».
«يعمل الأعمال الصّالحة و هو على و جل» انسان متّقى اعمال شايسته را انجام مىدهد، اما هم چنان دلهره دارد. دلهره نسبت به آنكه اعمالش مورد قبول درگاه حق واقع مىشود يا نه. امامان ما همه نسبت به خداوند چنين بودهاند. امام حسن مجتبى (ع) هنگام نماز از خوف خدا مىلرزيد. و امام زين العابدين (ع) در هنگام تلبيه، غش كرد. از حضرتش پرسيدند چرا چنين حالتى به شما دست داد
فرمود: ترسيدم كه بگويم لبّيك، و پاسخ منفى بشنوم. اينان با آنكه در اوج «تعالى الى اللّه» در سيرند، معهذا خائف نيز هستند.
«يمسي و همّه الشّكر، و يصبح و همّه الذّكر» روز را به شب مىرساند در حالى كه شكرگزار نعمات الهى است. و شب را به صبح مىرساند در حالى كه به ذكر و ياد خدا مشغول است. و چه ذكرى برتر از آنكه انسان در لحظه مواجهه با معاصى و كششهاى نفسانى، ياد خدا را سپر خويش قرار دهد (چنانچه در اصول كافى روايتى در اين معنا نقل شده است) همچون يوسف صديق (ع) كه چون در آن لحظه بحرانى و خطرناك در برابر گناه قرار گرفت گفت: «وَ راوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِها» اين گونه ذكر خدا، بسيار ارزشمند است.
«يمزج الحلم بالعلم و القول بالعمل» انسان متّقى حلم را با علم بهم آميخته است و قولش با عملش موافق و همراه است. قرآن كريم از كسانى كه ميان قول و فعلشان دوگانگى باشد سخت نكوهش كرده: «كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ» «تراه قريبا امله، قليلا زلله، خاشعا قلبه، قانتة نفسه» انسان پرهيزكار از آرزوهاى دراز اجتناب ميكند، در سياق زندگى آن چنان عاقلانه حركت ميكند كه لغزشهايش اندك مىگردد، قلب او در پيشگاه خداوند خاشع و در برابر فرمان حق مطيع است، نفس سركش را مهار نموده او را به قناعت عادت داده است.
«منزورا أكله، سهلا امره، حريزا دينه» انسان پرهيزكار از پرخورى و شكم پرستى پرهيز ميكند و غذايش اندك است. امر دنيا را سخت نمىگيرد، و مقيّد به تجمّلات و تشريفات و تكلّفات زايده نيست. امّا در نگهدارى از دينشبسيار دقيق است بطورى كه دينش در حصن و حصارى محفوظ بماند.
«ميتة شهوته، مكظوما غيظه» ديو سركش شهوت در جان زنده و بيدار متّقين، به بند كشيده شده است. و غريزه خطرناك و حسّاس غضب، بواسطه قدرت عاقله ايشان، كاملا منقاد و اسير است. و خلاصه، انسان متّقى، چنان زندگى ميكند كه اگر هر لحظه به او خبر مرگش را بدهند، غافلگير نمىشود. گوئى در تمام عمر مشغول آماده سازى سفر آخرت بوده است. و اين آمادگى براى مرگ، يكى از ملاكهاى قرآن كريم براى ارزيابى مدعيان ايمان است... «قُلْ يا أَيُّهَا الَّذِينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ» «الخير منه مأمول و الشّر منه مأمون» انسان متّقى بگونهاى در ميان مردم زندگى ميكند كه در هنگام نياز مردم به همكارى در امور خير، به سراغ او مىروند.
و آن گاه كه فتنهاى ظاهر مىشود، مردم از شرّ آنها در اماناند.
«يعفوا عمّن ظلمه» از نشانههاى بسيار بارز متّقين آنست كه چون مورد ستمى واقع ميشوند، كينههاى ديگران را هم چون كوهى عظيم در دل خويش نگه نمىدارند، بلكه در هنگامى كه قدرت انتقام گيرى دارند، با عفو و بخشش به طرف مقابل درس اخلاق مىدهند. پيامبر اكرم (ص) فرمود: «اگر دو مسلمان بيش از سه روز، با هم قهر باشند چنانچه در روز چهارم با يكديگر آشتى نكنند، مسلم نيستند».
«يعطي من حرمه و يصل من قطعه» انسان پرهيزگار عمل زشت را با زشتى پاسخ نمىدهد. به آن كس كه او را از چيزى محروم كرده است، مىبخشد. و با آن كس كه از او قطع رابطه كرده است، بار ديگر پيوند برقرار ميكند. اسلام نسبت به آشتى ميان دو نفر مسلمان، عنايت بسيارى دارد. قرآن كريم مىفرمايد: «يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» قيامت، روزى است كه مال وفرزند به درد انسان نمىخورد و تنها كسانى بهره مىبرند كه با قلب سليم به درگاه خدا مبعوث شده باشند. و كسى كه دچار گناهان و كينههاست، قلب سليم ندارد.
و در صحنه روابط انسانها، هميشه ندا مىدهد كه «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا» از يكديگر در گذريد. «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ» آيا دوست نمىداريد كه خداوند از گناهان شما بگذرد پس از گناهان هم بگذريد، و كينهها را بدور بريزيد.
خداوند همه ما را به صفات متّقين بيارايد.
و السّلام عليكم و رحمة الله |