انبیای الهی در صحنه کربلا
صفحه 1 از 1
انبیای الهی در صحنه کربلا
برخي از پيشگوييهاي پيامبران و اوليا درباره حادثه كربلا
ابراهيم(ع) به سرزمين كربلا رسيد. آرام آرام با مركبش ميگذشت كه ناگهان به گودال قتلگاه رسيد و اسب، او را به زمين زد. ابراهيم(ع) زبان به استغفار گشود و عرض كرد: خدايا! از من، چه خطايي سر زده است كه به اين بلا دچار شدم؟
جبرئيل نازل شد و عرض كرد: «اي ابراهيم! از تو گناهي سر نزده است. در اين سرزمين، فرزند آخرين فرستاده خدا، ـ محمدبن عبدالله ـ را به قتل ميرسانند.
حضرت آدم در كربلا
هنگامي كه حضرت آدم(ع) به زمين فرستاده شد، ميان او و همسرش «حوا» جدايي افتاد. آدم براي يافتن همسرش، به جستوجو پرداخت. در ميانة راه، گذارش به كربلا افتاد. پس بياختيار، اشك از چشمانش جاري شد و ابري از غم، دلش را تسخير كرد. سر به آسمان بلند كرد و گفت: خدايا! آيا ديگربار، دچار معصيتي شدهام كه اين حال به من دست داده است؟
خطاب رسيد : «اي آدم! گناهي از تو سر نزده است، بلكه در اين سرزمين، فرزند تو ـ حسين(ع) ـ را با ستم، به قتل ميرسانند»
عرض كرد: خدايا حسين كيست؟ آيا از پيامبران است؟
ندا آمد: «نه، پيامبر نيست، ولي فرزند پيامبر آخرالزمان ـ محمد بن عبدالله ـ است.»
عرض كرد: خدايا! قاتل او كيست؟
خطاب آمد: «نامش يزيد است كه ملعون آسمانها و زمين است.»
در اين هنگام، به جبرئيل رو كرد و گفت: دربارة قاتل حسين(ع) چه بايد كرد؟
جبرئيل گفت: «بايد او را لعن كرد».
آدم(ع) چهار بار يزيد را لعن كرد و راه خود را در پيش گرفت و از سرزمين كربلا خارج شد.1
كشتي نوح در كربلا
عجله كنيد: «همه سوار بر كشتي شويد. كودكان را فراموش نكنيد. عذاب خداوند نازل شده است» اين كلامي بود كه حضرت نوح(ع) به قوم خود ميگفت: از آسمان و زمين آب فوران ميكرد. وزش باد شديد نيز وحشت و اضطراب مردم را دو چندان كرده است. همه بر كشتي سوار شدند و كشتي بر امواج پر تلاطم آب سرگردان شد. مدتي در راه بود كه ناگهان از حركت ايستاد. نوح(ع)، مضطرب و نگران با خود ميگفت: خدايا! چه شده است؛ چرا كشتي حركت نميكند؟
ناگهان ندا آمد: «اي نبيالله! اينجا، سرزميني است كه فرزند زادة خاتم الانبيا(ص) و پسر اشرف اوليا كشته ميشود.»
نوح پرسيد: قاتل او كيست؟
ندا آمد: «قاتل او، ملعون آسمانها و زمين است.» نوح(ع) چهار بار قاتـلان آن حضرت را لعن كرد تا سرانجام كشتي به راه افتاد و از غرق شدن نجات پيدا كرد.2
عبور حضرت ابراهيم از قتلگاه
ابراهيم(ع) به سرزمين كربلا رسيد. آرام آرام با مركبش ميگذشت كه ناگهان به گودال قتلگاه رسيد و اسب، او را به زمين زد. ابراهيم(ع) زبان به استغفار گشود و عرض كرد: خدايا! از من، چه خطايي سر زده است كه به اين بلا دچار شدم؟
جبرئيل نازل شد و عرض كرد: «اي ابراهيم! از تو گناهي سر نزده است. در اين سرزمين، فرزند آخرين فرستاده خدا، ـ محمدبن عبدالله ـ را به قتل ميرسانند.»
قاتل او كيست؟
جبرئيل گفت: «قاتل او، ملعون آسمانها و زمين است كه قلم، بر روح اعظم، لعن او را نگاشته است.» در اين هنگام، ابراهيم دست خود را به طرف آسمان بالا برد و در حق قاتلان آن حضرت، لعن و نفرين كرد.3
باد و سليمان(ع)
سليمان بر بساط خود، در آسمان در حال حركت بود. ناگهان، باد به جنبو جوش افتاد و بساط سليمان از كنترل وي خارج شد. سليمان(ع) تعجب كرد و وحشت و اضطرابي عجيب، سراپاي او را فرا گرفت.
پرسيد: چه شده است؟
باد جواب داد: ما به
قتلگاه حسين(ع) رسيدهايم.
سليمان پرسيد: حسين(ع)
كيست؟
باد گفت: او فرزند علي بن ابيطالب و دختر خاتم الانبيا ـ محمد مصطفي ـ است كه در اين سرزمين، به دست قومي جفاكار به قتل ميرسد.
سليمان پرسيد: نام قاتلش كيست؟
پاسخ داد: او ملعون زمين و آسمانها است.
در اين هنگام، سليمان دست به آسمان برداشت و يزيد را لعن كرد. باد به خود آمد و بساط سليمان را برداشت و از زمين كربلا دور كرد.5
موسي و كربلا
موسي(ع) با «يوشعبن نون» در راه بودند كه ناگهان، نعلين موسي پاره شد و خاري در پايش فرو رفت و خون از آن جاري شد. موسي رو به آسمان گفت: خدايا! مگر از من گناهي سر زده است كه به چنين كيفري، در دنيا مبتلا ميشوم؟
خطاب رسيد: «اي موسي! نام اين سرزمين كربلا است و در همين سرزمين، خون حسين(ع) ريخته ميشود و به دست قومي جفاكار به قتل ميرسد.»
موسي گفت: خدايا! حسين كيست؟
خطاب آمد: «او فرزند محمد مصطفي، آخرين فرستادة من، است.»
عرض كرد: قاتل او كيست؟ فرمود: «كسي است كه ماهيان دريا و وحشيان صحرا و پرندگان هوا نيز او را لعن ميكنند.»
موسي(ع) نيز رو به آسمان كرد و قاتلان حسين(ع) را لعن و نفرين كرد و با يوشع از زمين كربلا گذشت.5
عيسي(ع) و كربلا
عيسي(ع) كه در جمع حواريان بود و از سرزمين كربلا ميگذشت، پس از شنيدن خبر قرار گرفتن شيري بر سر راه عابران، جلو آمد و رو به شير گفت: چرا در اين راه نشستهاي و مانع رفت و آمد عابران هستي؟
حيوان به زبان آمد و گفت: يا نبيالله! نميگذاريم از اينجا بگذري، مگر آن كه بر يزيد، قاتل حسين، لعن كني.
عيسي(ع) پرسيد: قاتل او كيست؟
شير گفت: ملعون چرندگان و پرندگان و درندگان بيابانها است، به ويژه در ايام عاشورا.
عيسي(ع) به همراه حواريان دست به آسمان برداشت و يزيد و قاتلان امام حسين(ع) را لعن كرد. آنگاه شير از سر راه كنار رفت و آنان از آن سرزمين گذشتند.6
ابراهيم(ع) به سرزمين كربلا رسيد. آرام آرام با مركبش ميگذشت كه ناگهان به گودال قتلگاه رسيد و اسب، او را به زمين زد. ابراهيم(ع) زبان به استغفار گشود و عرض كرد: خدايا! از من، چه خطايي سر زده است كه به اين بلا دچار شدم؟
جبرئيل نازل شد و عرض كرد: «اي ابراهيم! از تو گناهي سر نزده است. در اين سرزمين، فرزند آخرين فرستاده خدا، ـ محمدبن عبدالله ـ را به قتل ميرسانند.
حضرت آدم در كربلا
هنگامي كه حضرت آدم(ع) به زمين فرستاده شد، ميان او و همسرش «حوا» جدايي افتاد. آدم براي يافتن همسرش، به جستوجو پرداخت. در ميانة راه، گذارش به كربلا افتاد. پس بياختيار، اشك از چشمانش جاري شد و ابري از غم، دلش را تسخير كرد. سر به آسمان بلند كرد و گفت: خدايا! آيا ديگربار، دچار معصيتي شدهام كه اين حال به من دست داده است؟
خطاب رسيد : «اي آدم! گناهي از تو سر نزده است، بلكه در اين سرزمين، فرزند تو ـ حسين(ع) ـ را با ستم، به قتل ميرسانند»
عرض كرد: خدايا حسين كيست؟ آيا از پيامبران است؟
ندا آمد: «نه، پيامبر نيست، ولي فرزند پيامبر آخرالزمان ـ محمد بن عبدالله ـ است.»
عرض كرد: خدايا! قاتل او كيست؟
خطاب آمد: «نامش يزيد است كه ملعون آسمانها و زمين است.»
در اين هنگام، به جبرئيل رو كرد و گفت: دربارة قاتل حسين(ع) چه بايد كرد؟
جبرئيل گفت: «بايد او را لعن كرد».
آدم(ع) چهار بار يزيد را لعن كرد و راه خود را در پيش گرفت و از سرزمين كربلا خارج شد.1
كشتي نوح در كربلا
عجله كنيد: «همه سوار بر كشتي شويد. كودكان را فراموش نكنيد. عذاب خداوند نازل شده است» اين كلامي بود كه حضرت نوح(ع) به قوم خود ميگفت: از آسمان و زمين آب فوران ميكرد. وزش باد شديد نيز وحشت و اضطراب مردم را دو چندان كرده است. همه بر كشتي سوار شدند و كشتي بر امواج پر تلاطم آب سرگردان شد. مدتي در راه بود كه ناگهان از حركت ايستاد. نوح(ع)، مضطرب و نگران با خود ميگفت: خدايا! چه شده است؛ چرا كشتي حركت نميكند؟
ناگهان ندا آمد: «اي نبيالله! اينجا، سرزميني است كه فرزند زادة خاتم الانبيا(ص) و پسر اشرف اوليا كشته ميشود.»
نوح پرسيد: قاتل او كيست؟
ندا آمد: «قاتل او، ملعون آسمانها و زمين است.» نوح(ع) چهار بار قاتـلان آن حضرت را لعن كرد تا سرانجام كشتي به راه افتاد و از غرق شدن نجات پيدا كرد.2
عبور حضرت ابراهيم از قتلگاه
ابراهيم(ع) به سرزمين كربلا رسيد. آرام آرام با مركبش ميگذشت كه ناگهان به گودال قتلگاه رسيد و اسب، او را به زمين زد. ابراهيم(ع) زبان به استغفار گشود و عرض كرد: خدايا! از من، چه خطايي سر زده است كه به اين بلا دچار شدم؟
جبرئيل نازل شد و عرض كرد: «اي ابراهيم! از تو گناهي سر نزده است. در اين سرزمين، فرزند آخرين فرستاده خدا، ـ محمدبن عبدالله ـ را به قتل ميرسانند.»
قاتل او كيست؟
جبرئيل گفت: «قاتل او، ملعون آسمانها و زمين است كه قلم، بر روح اعظم، لعن او را نگاشته است.» در اين هنگام، ابراهيم دست خود را به طرف آسمان بالا برد و در حق قاتلان آن حضرت، لعن و نفرين كرد.3
باد و سليمان(ع)
سليمان بر بساط خود، در آسمان در حال حركت بود. ناگهان، باد به جنبو جوش افتاد و بساط سليمان از كنترل وي خارج شد. سليمان(ع) تعجب كرد و وحشت و اضطرابي عجيب، سراپاي او را فرا گرفت.
پرسيد: چه شده است؟
باد جواب داد: ما به
قتلگاه حسين(ع) رسيدهايم.
سليمان پرسيد: حسين(ع)
كيست؟
باد گفت: او فرزند علي بن ابيطالب و دختر خاتم الانبيا ـ محمد مصطفي ـ است كه در اين سرزمين، به دست قومي جفاكار به قتل ميرسد.
سليمان پرسيد: نام قاتلش كيست؟
پاسخ داد: او ملعون زمين و آسمانها است.
در اين هنگام، سليمان دست به آسمان برداشت و يزيد را لعن كرد. باد به خود آمد و بساط سليمان را برداشت و از زمين كربلا دور كرد.5
موسي و كربلا
موسي(ع) با «يوشعبن نون» در راه بودند كه ناگهان، نعلين موسي پاره شد و خاري در پايش فرو رفت و خون از آن جاري شد. موسي رو به آسمان گفت: خدايا! مگر از من گناهي سر زده است كه به چنين كيفري، در دنيا مبتلا ميشوم؟
خطاب رسيد: «اي موسي! نام اين سرزمين كربلا است و در همين سرزمين، خون حسين(ع) ريخته ميشود و به دست قومي جفاكار به قتل ميرسد.»
موسي گفت: خدايا! حسين كيست؟
خطاب آمد: «او فرزند محمد مصطفي، آخرين فرستادة من، است.»
عرض كرد: قاتل او كيست؟ فرمود: «كسي است كه ماهيان دريا و وحشيان صحرا و پرندگان هوا نيز او را لعن ميكنند.»
موسي(ع) نيز رو به آسمان كرد و قاتلان حسين(ع) را لعن و نفرين كرد و با يوشع از زمين كربلا گذشت.5
عيسي(ع) و كربلا
عيسي(ع) كه در جمع حواريان بود و از سرزمين كربلا ميگذشت، پس از شنيدن خبر قرار گرفتن شيري بر سر راه عابران، جلو آمد و رو به شير گفت: چرا در اين راه نشستهاي و مانع رفت و آمد عابران هستي؟
حيوان به زبان آمد و گفت: يا نبيالله! نميگذاريم از اينجا بگذري، مگر آن كه بر يزيد، قاتل حسين، لعن كني.
عيسي(ع) پرسيد: قاتل او كيست؟
شير گفت: ملعون چرندگان و پرندگان و درندگان بيابانها است، به ويژه در ايام عاشورا.
عيسي(ع) به همراه حواريان دست به آسمان برداشت و يزيد و قاتلان امام حسين(ع) را لعن كرد. آنگاه شير از سر راه كنار رفت و آنان از آن سرزمين گذشتند.6
میترا- بازرس
- تعداد پستها : 1173
امتياز كاربر : 3049
تاريخ عضويت : 2009-12-21
ساير موارد
نوع گوشي همراه:
حالت من: مهربون
جوايز اخذ شده: بهترين كاربر
مواضيع مماثلة
» الهی..........
» پشت صحنه 90 چه گذشت؟
» کشف یک معجزه الهی توسط دانشمند آمریکایی
» face book با بیشترین تعداد بازدیدها در ایم کریسمس google را از صحنه ی رقابت بیرون کرد.
» پشت صحنه 90 چه گذشت؟
» کشف یک معجزه الهی توسط دانشمند آمریکایی
» face book با بیشترین تعداد بازدیدها در ایم کریسمس google را از صحنه ی رقابت بیرون کرد.
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد