دردو دلی با حسین وزینب
2 مشترك
صفحه 1 از 1
دردو دلی با حسین وزینب
و اما تو ای حسین!با تو چه گویم ؟
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل
و تو ای چراغ راه
ای کشتی رهایی
ای خونی که از آن نقطه صحرا
جاودان می طپی و می جوشی
و در بستر زمان جاری هستی
و بر همهء نسلها می گذری
و هر زمین حاصلخیزی را سیراب خون می کنی
و هر بذر شایسته را ،در زیر خاک ، می شکافی و می شوکوفایی ،
و هر نهال تشنه ای را به برگ و بار حیات و خرمی می نشانی ،
ای آموزگار بزرگ شهادت !برقی از ان نور را بر این شبستان سیاه و نومید ما بیفکن قطره ای از آن خون را در بستر خشکیده و نیم مردهء ما جاری ساز و تفی از آتش آن صحرا ی آتش خیز را به این ز مستان سرد و فسردهء ما ببخش
ای که ((مرگ سرخ )) را بر گزیدی تا عاشقانت را از (( مرگ سیاه ))بر هانی
با قطره ء خونت ، ملتی را حیات بخشی ،
و تاریخی را به طپش آری ،
و کالبد مرده و فسرده عصری را گرم کنی ،
و بدان جوشش و خروش زندگی و عشق و امید دهی !
ایمان ما ، ملت ما ، تاریخ فردای ما ،
کالبد زمان ما ((به خون تو محتاج است ))
وتو ای زینب
ای زبان علی در کام !
با ملت خویش حرف بزن !
ای زن !
ای که ، مردانگی ، در رکاب تو جوانمردی آموخت
زنان ملت ما اینان که نام تو ،آتش و درد بر جانشان می افکند بتو محتاجند . بیش از همه وقت ،
(( جهل )) از یکسو به اسارت پنهان و ذلت تازه شان می کشاند و از خویش و از تو بیگانه شان می سازد ،
آنانرا بر ((استحمار کهنه و نو )) بر بندگی ((سنت های پوسیده)) و
(( دعوتهای عفن ))بر ملعبه سازان ((تفنن جدید))
به نیروی فریادهایی که بر سر یک شهر شهر قساوت و وحشت
می کوبیدی ، و پایه های یک قصر . قصر جنایت و قدرت را می لرزاندی ،
برآشوب!
تا ، در خویش بر آشوبند، و تار و پود این پرده های عنکبوت فریب را بدرند
وتا در برابر این طوفان بر باد دهنده ای که بوزیدن آغاز کرده است ((ایستادن)) را بیاموزند،
و این ماشین هولناک را که از آنها (( بازیچه های جدیدی می سازد))
باز برای بلعیدن حریصانه آنچه سرمایه داری به بازار می آورد، برای لذت بخشیدن به هوسهای کثیف بورژوازی، برای شور آفریدن به تالارها و خلوت های بیشور وبی روح(( اشرافیت جدید)) و برای سر گرمی زندگی پوچ و بی هدف سرد ((جامعه رفاه))
در هم بشکنند ،
و خود را از ((حر م های اسارت قدیم )) و ((بازارهای بی حرمت جدید ))
به امامت تو نجات بخشند !
ای زبان علی در کام
ای رسالت حسین بر دوش !
ای که از کربلا می آیی
وپیام شهیدان را در میان هیاهوی همیشگی قداره بندان و جلادان ، همچنان به گوش تاریخ می رسانی
زینب !
با ما سخن بگو،
مگو برشما چه گذشت ،
مگو در آن صحرا ی سرخ چه دیدی ،
مگو جنایت آنجا تا به کجا رسید ،
مگو خداوند آنروز عزیزترین و پر شکوهترین ارزشها و عظمت هایی را که آفریده است ،یکجا ،در ساحل فرات ، و بر روی ریگزار های تفدیدهء بیابان تف ، چگونه به نمایش آورد و بر فرشتگان عرضه کرد ،تا بدانند که چرا می بایست بر آدم سجده می کردند ؟
آری زینب !
مگو که درآن جا بر شما چه رفت ، مگو که دشمنانتان چه کردند ، دوستانتان چه کردند؟
آری ای پیامبر انقلاب حسین !
ما می دانیم ،
ما همه شنیده ایم ،
تو پیام کربلا را ، پیام شهیدان را به درستی گزارده ای ،
اما بگو ،
ای خواهر ،
بگو ما چه کنیم ؟
لحظه ای بنگر که ما چه می کشیم!
دمی بما گوش کن تا مصائب خویش را با تو باز گو ییم ،
با تو ای خواهر مهربان !
این تو هستی که باید بر ما بگریی ،
ای رسول امین بردار ، که از کربلا می آیی و طول تاریخ ،بر همه نسلها می گذری و پیام شهیدان را می رسانی ،
ای که از باغ های سرخ شهادت می آیی و بوی گلهای نو شکفته آن دیار را ، در پیراهن داری ،
ای دختر علی ،
ای خواهر ،
ای که قافله سالار کاروان اسیرانی ،
ما را نیز ،در پی این قافله با خود ببر !
...........................................................نیایش ازدکتر علی شریعتی.........................................
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل
و تو ای چراغ راه
ای کشتی رهایی
ای خونی که از آن نقطه صحرا
جاودان می طپی و می جوشی
و در بستر زمان جاری هستی
و بر همهء نسلها می گذری
و هر زمین حاصلخیزی را سیراب خون می کنی
و هر بذر شایسته را ،در زیر خاک ، می شکافی و می شوکوفایی ،
و هر نهال تشنه ای را به برگ و بار حیات و خرمی می نشانی ،
ای آموزگار بزرگ شهادت !برقی از ان نور را بر این شبستان سیاه و نومید ما بیفکن قطره ای از آن خون را در بستر خشکیده و نیم مردهء ما جاری ساز و تفی از آتش آن صحرا ی آتش خیز را به این ز مستان سرد و فسردهء ما ببخش
ای که ((مرگ سرخ )) را بر گزیدی تا عاشقانت را از (( مرگ سیاه ))بر هانی
با قطره ء خونت ، ملتی را حیات بخشی ،
و تاریخی را به طپش آری ،
و کالبد مرده و فسرده عصری را گرم کنی ،
و بدان جوشش و خروش زندگی و عشق و امید دهی !
ایمان ما ، ملت ما ، تاریخ فردای ما ،
کالبد زمان ما ((به خون تو محتاج است ))
وتو ای زینب
ای زبان علی در کام !
با ملت خویش حرف بزن !
ای زن !
ای که ، مردانگی ، در رکاب تو جوانمردی آموخت
زنان ملت ما اینان که نام تو ،آتش و درد بر جانشان می افکند بتو محتاجند . بیش از همه وقت ،
(( جهل )) از یکسو به اسارت پنهان و ذلت تازه شان می کشاند و از خویش و از تو بیگانه شان می سازد ،
آنانرا بر ((استحمار کهنه و نو )) بر بندگی ((سنت های پوسیده)) و
(( دعوتهای عفن ))بر ملعبه سازان ((تفنن جدید))
به نیروی فریادهایی که بر سر یک شهر شهر قساوت و وحشت
می کوبیدی ، و پایه های یک قصر . قصر جنایت و قدرت را می لرزاندی ،
برآشوب!
تا ، در خویش بر آشوبند، و تار و پود این پرده های عنکبوت فریب را بدرند
وتا در برابر این طوفان بر باد دهنده ای که بوزیدن آغاز کرده است ((ایستادن)) را بیاموزند،
و این ماشین هولناک را که از آنها (( بازیچه های جدیدی می سازد))
باز برای بلعیدن حریصانه آنچه سرمایه داری به بازار می آورد، برای لذت بخشیدن به هوسهای کثیف بورژوازی، برای شور آفریدن به تالارها و خلوت های بیشور وبی روح(( اشرافیت جدید)) و برای سر گرمی زندگی پوچ و بی هدف سرد ((جامعه رفاه))
در هم بشکنند ،
و خود را از ((حر م های اسارت قدیم )) و ((بازارهای بی حرمت جدید ))
به امامت تو نجات بخشند !
ای زبان علی در کام
ای رسالت حسین بر دوش !
ای که از کربلا می آیی
وپیام شهیدان را در میان هیاهوی همیشگی قداره بندان و جلادان ، همچنان به گوش تاریخ می رسانی
زینب !
با ما سخن بگو،
مگو برشما چه گذشت ،
مگو در آن صحرا ی سرخ چه دیدی ،
مگو جنایت آنجا تا به کجا رسید ،
مگو خداوند آنروز عزیزترین و پر شکوهترین ارزشها و عظمت هایی را که آفریده است ،یکجا ،در ساحل فرات ، و بر روی ریگزار های تفدیدهء بیابان تف ، چگونه به نمایش آورد و بر فرشتگان عرضه کرد ،تا بدانند که چرا می بایست بر آدم سجده می کردند ؟
آری زینب !
مگو که درآن جا بر شما چه رفت ، مگو که دشمنانتان چه کردند ، دوستانتان چه کردند؟
آری ای پیامبر انقلاب حسین !
ما می دانیم ،
ما همه شنیده ایم ،
تو پیام کربلا را ، پیام شهیدان را به درستی گزارده ای ،
اما بگو ،
ای خواهر ،
بگو ما چه کنیم ؟
لحظه ای بنگر که ما چه می کشیم!
دمی بما گوش کن تا مصائب خویش را با تو باز گو ییم ،
با تو ای خواهر مهربان !
این تو هستی که باید بر ما بگریی ،
ای رسول امین بردار ، که از کربلا می آیی و طول تاریخ ،بر همه نسلها می گذری و پیام شهیدان را می رسانی ،
ای که از باغ های سرخ شهادت می آیی و بوی گلهای نو شکفته آن دیار را ، در پیراهن داری ،
ای دختر علی ،
ای خواهر ،
ای که قافله سالار کاروان اسیرانی ،
ما را نیز ،در پی این قافله با خود ببر !
...........................................................نیایش ازدکتر علی شریعتی.........................................
PoOriA- اخراجي
- تعداد پستها : 78
امتياز كاربر : 231
تاريخ عضويت : 2010-01-13
جنسيت :
ساير موارد
نوع گوشي همراه: سوني اريكسون
حالت من: سپاسگذار
جوايز اخذ شده:
رد: دردو دلی با حسین وزینب
دردو دل جالبی بود ممنون
پوریا خوش امدی امیدوارم مطالب قشنگی از شما اینجا بخونیم
پوریا خوش امدی امیدوارم مطالب قشنگی از شما اینجا بخونیم
میترا- بازرس
- تعداد پستها : 1173
امتياز كاربر : 3049
تاريخ عضويت : 2009-12-21
ساير موارد
نوع گوشي همراه:
حالت من: مهربون
جوايز اخذ شده: بهترين كاربر
رد: دردو دلی با حسین وزینب
آنچه ميخواستم بگويم حديث مفصلي است كه در اين مجمل ميگويم به عنوان رسالت زينب، «پس از شهادت» كه:«آنها كه رفتند، كاري حسيني كردند، و آنها كه ماندند، بايد كاري زينبي كنند، وگرنه يزيدياند»!...
خواهش میکنم میترا جان
خواهش میکنم میترا جان
PoOriA- اخراجي
- تعداد پستها : 78
امتياز كاربر : 231
تاريخ عضويت : 2010-01-13
جنسيت :
ساير موارد
نوع گوشي همراه: سوني اريكسون
حالت من: سپاسگذار
جوايز اخذ شده:
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد