زندگي در جزيره
2 مشترك
صفحه 1 از 1
زندگي در جزيره
کشتی در طوفان شکست و غرق شد .فقط دو مرد توانستند به سوی جزیره کوچک بی آب و علفی شنا کنند و نجات یابند.دو نجات یافته دیدند هیچ نمی توانند بکنند با خود گفتندبهتر است از خدا کمک بگیریم .دست به دعا شدند.برای اینکه ببیند دعای کدام یک بهتر مستجاب میشود هر یک به گوشه ای از جزیره رفتند.نخست از خدا غذا خواستند.فردا مرد اول درختی از میوه یافت و میوه های آن را خورد ولی مرد دوم در سرزمین خود چیزی را برای خوردن نداشت.هفته ای بعد مرد اول از خدا همسر و همدم خواست فردا کشتی دیگری غرق شدزنی نجات یافت و به مرد رسیددر سمت دیگر مرد دوم هیچ کسی را نداشت. مرد اول از خدا غذا خانه و لباس بیشتری خواست فردا به صورت معجزه واری تمام چیزهای را که خواسته بود به او رسیدولی مرد دوم هیچ چیزی نداشت. دست آخرمرد اول از خدا کشتی ای خواست تا او و همسرش را نجات دهد و فردا آن روز کشتی آمد و در سمت او لنگر انداخت مرد اول خواست تا بدون مرد دوم به همراه همسرش انجه را ترک کند پیش خود گفت مرد دیگر حتما شایستگی نعمت های الهی را ندارد پس همین جا بماند بهتر است زمان حرکت کشتی ندایی از آسمان آمد و از آمرد پرسید چرا همسفر خود را در جزیره تنها میگذاری مرد پاسخ داداین نعمت هایی را که به دست آوردم همه برای من است همه را خودم درخواست کردم در خواست های او که پذیرفته نشده است پس لیاقت این چیز ها را ندارد ندا مرد را سرزنش کرد اشتباه میکنی . زمانی که تنها خواسته های او را اجابت کردم و تو به آن مرد مدیون هستی مرد اول با حیرت پرسید که از تو چه خواست که باید مدیون آن باشم. ندا جواب داد آن مرد از من خواست تا خواسته های تو را اجابت کنم
مواضيع مماثلة
» اي كاش زندگي...!
» زني كه 17سال سر قبر پسرش زندگي کرد
» نكات مهم در زندگي
» نكات كوچك زندگي
» زندگي هاي قيفي و شيپوري
» زني كه 17سال سر قبر پسرش زندگي کرد
» نكات مهم در زندگي
» نكات كوچك زندگي
» زندگي هاي قيفي و شيپوري
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد