لكه ننگ
4 مشترك
صفحه 1 از 1
لكه ننگ
لكه ننگ
ديدي كه يار جز سر جور و ستم نداشت*****بشكست عهدوزغم ما هيچ غم نداشت
امروز وقتي از مدرسه تعطيل شدم راه افتادم به سمت خونه،مامانمينا رفته بودن خونه خالم ناهار اونا جا دعوت داشتيم، منم چون دير ازمدرسه ميرفتم خونه گفتم نميام.
وقتي رسيدم خونه دروبازم كردم رفتم تو داشتم درو ميبستم كه ديدم يكي درو نگه داشته و گفت دختر چرا درو ميبيندي درو باز كردم ديدم مجيد پسر خالمه ،گفتم سلام !!خوبي!!
سلام كردو گفت مامانم منو فرستاده دنبالت كه ببرمت خونمون.گفتم نه ممنون ،به مامانم كه نميام گفت نه ديگه حالا كه من اومدم دنبالت زود بيا بيريم گفتم پس صبر كن تا برم لباسامو عوض كنم بيام!!
گفت پس يه ليوان آب خنك برام بيار خيلي گرمه گفتم باشه يه لحظه!!
گفت دعوت نميكني بيام تو گفتم بفرماييد!!!
اومد تو سريع دويدم توي آشپزخانه و يه ليوان آب براش آوردم وبعد داشتم ميرفتم توي اتاقم كه گفت زهره نظرت درمورد من چيه ؟؟از خجالت آب شدم ،گفت منو دوست داري ديگه ؟؟؟من نميدونستم چي بگم گفتم خوب چرا دوست دارم (مجيد پسر خوش قيافه و شوخ طبعي بود،من ازش خوشم ميومدي!!!)
مجيد گفت منم از تو خوشم مياد !!و بيا از اين به بعد بيشتر با هم باشيم اولش خجالت كشيدم ولي بعدقبول كردم
بعد مجيد گفت برو زود آماده شو!!!
، رفتم توي اتاقم داشتم لباسمامو در مياوردم كه اومد تو سريع مانتومو گرفتم جلوم گفتم برو بيرون گفت چرا برم بيرون ؟ما كه همو دوست داريم نبايد از هم خجالت بكشيم !!!
گفتم ما به هم نامحرميم ؟؟؟
گفت خوب بعدا محرم ميشم!!!
ديگه چيزي نگفتم ولباسمو عوض كردم ،بعدم راه افتاديم طرفه خونشون!!
وقتي رسيديم خونشون همه منتظر ما بودن ،از اون به بعد با مجيد تلفني حرف ميزدم وچندبارهم با هم رفتيم كافي شاپ و بيرون.
بعد كم كم منو با دوستاش آشنا كرد،وبعد منو به مهماني هايي كه با دوستاش داشتن برد!!
يه روز گفت بيا خونه ي دوستم شاهين ،منم رفتم ،وقتي وارد خونه ي دوستش شدم مجيد با 5تا از دوستاش اونجا بودن هواي خونه پر دود سيگار بود.مجيدمنو راهنمايي كرد كه برم بشينم روي مبل نشستم خودشم نشست كنارم!!
بعد دوستاش نشتستن كنار من شاهين نشست كنار من ولي مجيد هيچي بهش نگفت!!!
بعد اون عوضي ها هر بلايي كه خواستن سر من آوردن!!
بعد از اون مجيد هرجا كه ميگفت ميرفتم
يه مدت بود كه حالم خوب نبود ،بعد متوجه شدم باردارم ،وقتي اين موضوعو با مجيد درميون گذاشتم گفت به من ربطي نداره و دورمنو خط بكش!!اون موقع فهميدم كه چقدر پسته!!!!!] خيلي دير فهميدي!!!![
خيلي سعي كردم بچه رو بندازم ولي نشد ،از اون به بعد رفتم باشگاه كه كسي متوجه نشه شكمم داره بزرگ ميشه!بعد يه روز درد شديدي گرفتم و مامانم منو زود رسوند بيمارستان .وقتي پرستار بهش گفته بود كه به پدر بچه تبريك بگيد ،مادر با بچه ش سلامن مامانم حاش بد شدو همون جا از حال رفته بود!!!
بعد با يه آزمايش متوجه شدن بچه مال مجيد!و مارو به عقد هم در آوردن.
بابا م منو از خونه بيرون كرد وگفت ديگه دختري به اسم زهره ندارم ،منو مجيد با اون بچه مجبور شديم از شهر بريم و يه زندگيه نكبتي رو شروع كنيم!!هر روز دعوا .مجيد هفته به هفته خونه نمي يومد خرجي نميداد يعني كاري نداشت كه خرجي بده، بعد ديگه اصلا خونه نيومد بچه مريض شد هر شب مينشستم بلاي سرش گريه ميكردم كه خدايا اين بچه و منو بكش چند روز بعد بچه از بيماري و گرسنگي مرد!!!!
منم برگشتم شهرمون واز مجيد جدا شدم ،مجيد و به علت حك حرمت چندتا دختر ديگه دستگير كرده بودن
منم سريع ازش جدا شدم!!
حالاهم توي يكي از خرابه هاي شهرمون زندگي ميكنم و يه كار پيدا كردم تا شكمه خودمو سير كنم
روي برگشتم به خونه رو ندارم!!!!!!!
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
خوب ديديد كه پسرا سرو ته يه كرواسن !!!!!،نبايد به پسر جماعت اعتماد كرد،حتي فاميل!!!!!!اين كه فاميل بود دلش براي آبروي فاميلش نسوخت چه برسه كه غريبه هم باشه!!!!!البته من نميگم كه همش تقصير پسره!!اتفاقن به نظر من بيشترش تقصير دختراس چون تا دختر نخواد پسر نميتونه هيچ كاري بكنه!!!
حالا هي من داد بزنم كيه كه گوش بده!!!!!!!!!!!!!!
رد: لكه ننگ
خاک تووی اون سر دختره که انقدر خنگ بود
آره بابا پسرا اصلا آبرو سرشون نمیشه به فامیل خودشونم رحم نمیکنن
چه روزگاریه ای خدااااااااااااااااااااا
آره بابا پسرا اصلا آبرو سرشون نمیشه به فامیل خودشونم رحم نمیکنن
چه روزگاریه ای خدااااااااااااااااااااا
sanaziii- مدير تالار دانشجو
- تعداد پستها : 395
امتياز كاربر : 909
تاريخ عضويت : 2009-10-31
جنسيت :
متولد : 1991-06-12
سن : 33
ساير موارد
نوع گوشي همراه: سوني اريكسون
حالت من: شاد
جوايز اخذ شده:
رد: لكه ننگ
خاك توسرش چيه ساناز !!!!ننگ به اين دختر!!
من اگه جاي باباش بودم سرشو گرد ميبريدم
دختره ي بي حيا
اين جور دختران كه آبروي دختراي ديگه رو ميبرن
!!!!
من اگه جاي باباش بودم سرشو گرد ميبريدم
دختره ي بي حيا
اين جور دختران كه آبروي دختراي ديگه رو ميبرن
!!!!
رد: لكه ننگ
حالم بد شد
آره واقعا
ولی به نظر من کسی که جلوی خدا آبرو داری نمیکنه
جلوی خلق خدا که واسش چیزی نیست آبرو داری کنه
آره واقعا
ولی به نظر من کسی که جلوی خدا آبرو داری نمیکنه
جلوی خلق خدا که واسش چیزی نیست آبرو داری کنه
رد: لكه ننگ
دكي از چي حالت بد شد؟؟؟؟
از بي حيايي پسره يا بيشرمي دختره؟؟؟
اصلا نظر تو در مورد اين كه بيشتر ين تقصير مال كيه چيه؟؟؟؟
از بي حيايي پسره يا بيشرمي دختره؟؟؟
اصلا نظر تو در مورد اين كه بيشتر ين تقصير مال كيه چيه؟؟؟؟
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد