رد پای خدا | داستان کوتاه
3 مشترك
صفحه 1 از 1
رد پای خدا | داستان کوتاه
شبی خواب دیدم درطول ساحل با پروردگارم قدم میزنم.
سراسر آسمان صحنه هایی از زندگی ام را نشان میداد. برای هر صحنه به دو ردیف رد پا روی شن توجه کردم؛ یکی به من تعلق داشت و دیگری به خداوند.
وقتی آخرین صحنه در مقابلم نمایان شد، باز به رد پاها نگریستم.. فقط یک ردیف رد پا باقی مانده بود.
همچنین متوجه شدم که این در بدترین واندوه بارترین اوقات زندگی ام اتفاق افتاده بود. مضطرب شدم و از پروردگار پرسیدم:
پروردگارا، تو گفتی که از هنگامی که من تصمیم گرفتم از تو پیروی کنم، تو تمام راه را با من گام خواهی برداشت، اما من متوجه شدم که در طی سخت ترین اوقات زندگی ام فقط یک رد پا وجود دارد، نمی فهمم چرا، وقتی به تو بیشتر احتیاج داشتم، تو مرا ترک کردی!؟
پروردگار پاسخ داد: فرزند عزیزم، من تو را دوست دارم و هرگز رهایت نمی کنم.
در دوران آزمون ورنج تو، وقتی فقط یک ردیف رد پا می بینی زمانی است كه من تو را در آغوشم می بردم .
سراسر آسمان صحنه هایی از زندگی ام را نشان میداد. برای هر صحنه به دو ردیف رد پا روی شن توجه کردم؛ یکی به من تعلق داشت و دیگری به خداوند.
وقتی آخرین صحنه در مقابلم نمایان شد، باز به رد پاها نگریستم.. فقط یک ردیف رد پا باقی مانده بود.
همچنین متوجه شدم که این در بدترین واندوه بارترین اوقات زندگی ام اتفاق افتاده بود. مضطرب شدم و از پروردگار پرسیدم:
پروردگارا، تو گفتی که از هنگامی که من تصمیم گرفتم از تو پیروی کنم، تو تمام راه را با من گام خواهی برداشت، اما من متوجه شدم که در طی سخت ترین اوقات زندگی ام فقط یک رد پا وجود دارد، نمی فهمم چرا، وقتی به تو بیشتر احتیاج داشتم، تو مرا ترک کردی!؟
پروردگار پاسخ داد: فرزند عزیزم، من تو را دوست دارم و هرگز رهایت نمی کنم.
در دوران آزمون ورنج تو، وقتی فقط یک ردیف رد پا می بینی زمانی است كه من تو را در آغوشم می بردم .
رد: رد پای خدا | داستان کوتاه
دنبال خدا میگشتم
در آسمان ها و زمین
در دورترین نقاط
اما غافل از اینکه
خدا در همین نزدیکی هاست
در آسمان ها و زمین
در دورترین نقاط
اما غافل از اینکه
خدا در همین نزدیکی هاست
رد: رد پای خدا | داستان کوتاه
yakhi نوشته است:سلام
رسا خیلی قشنگ بود ممنون از متن زیبات
سلام. خواهش ميكنم قابل شما عزيزان رو نداره.
مواضيع مماثلة
» داستان خیلیییییییییییییییی کوتاه
» پنج داستان کوتاه و زیبا
» داستان کوتاه درباره یک وبلاگ نویس
» داستان پیر مرد
» داستانی کوتاه ولی عاشقانه
» پنج داستان کوتاه و زیبا
» داستان کوتاه درباره یک وبلاگ نویس
» داستان پیر مرد
» داستانی کوتاه ولی عاشقانه
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد