سروده های شاعران با صدای خودشون
2 مشترك
جوان ايراني :: تالار هنر :: ادبيات زبان :: سروده هاي شعرا
صفحه 1 از 1
سروده های شاعران با صدای خودشون
شاعرانی که هستن که شعرهاشون رو با صدای خودشون خوندن یا اشعار شاعران دیگه رو خوندن ، مثل احمد شاملو یا اخوان ثالث یا شعرهای سهراب سپهری با صدای خسرو شکیبایی اگه اینا رو دارین توی این تاپیک بذارین.
ممنون
ممنون
رد: سروده های شاعران با صدای خودشون
صدای پای آب
اهل كاشانم
روزگارم بد نيست.
تكه ناني دارم، خرده خوشي، سر سوزن ذوقي
مادري دارم، بهتر از برگ درخت،
دوستاني بهتر از آب روان،
و خدايي كه در اين نزديكي است.
لاي اين شب بو ها، پاي آن كاج بلند ...
من مسلمانم ،
قبله ام يك گل سرخ،
جانمازم چشمه، مُهرم نور،
دشت، سجادة من
من وضو با تپش پنجرهها ميگيرم.
در نمازم جريان دارد ماه، جريان دارد طيف.
سنگ از پشت نمازم پيداست...
اهل كاشانم.
پيشهام نقّاشي است:
گاه گاهي قفسي ميسازم با رنگ، ميفروشم به شما،
تا يه آواز شقايق كه در آن زنداني است،
دل تنهاييتان تازه شود.
چه خيالي، چه خيالي، ... مي دانم،
پردهام بي جان است.
خوب مي دانم، حوضِ نقاشي من بيماهي است...
چيزها ديدم در روي زمين:
كودكي ديدم، ماه را بو ميكرد.
قفسي بي در ديدم كه در آن، روشني پرپر ميزد.
نردباني كه از آن، عشق ميرفت به بام ملكوت.
من زني را ديدم، نور در هاون ميكوبيد.
ظهر در سفرة آنان نان بود، سبزي بود، دُوري شبنم بود، كاسة داغ محبّت بود.
من گدايي ديدم، در به در ميرفت آواز چكاوك ميخواست،
و سپوري كه به يك پوستة خربزه ميبرد نماز ...
من نديدم دو صنوبر را با هم دشمن.
من نديدم بيدي، سايهاش را بفروشد به زمين.
رايگان ميبخشد، نارون شاخة خود را به كلاغ.
هر كجا برگي هست، شور من ميشكفد...
مثل بال حشره وزن سحر را ميدانم.
مثل يك گلدان، ميدهم گوش به موسيقي روييدن.
مثل زنبيل پر از ميوه تب تندِ رسيدن دارم...
مثل يك ساختمان لب دريا نگرانم به كششهاي بلند ابدي ...
من به سيبي خشنودم.
و به بوييدن يك بوتة بابونه.
من به يك آينه، يك بستگي پاك، قناعت دارم...
من صداي پر بلدرچين را، ميشناسم،
رنگهاي شكم هوبره را، اثر پاي بزكوهي را.
خوب ميدانم ريواس كجا ميرويد،
سار، كي ميآيد، كبك كي ميخواند، باز كي ميميرد...
من نميدانم،
كه چرا ميگويند؛ اسب حيوان نجيبي است، كبوتر زيباست.
و چرا در قفس هيچ كس كركس نيست.
گل شبدر چه كم از لالة قرمز دارد؟
چشمها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد.
واژهها را بايد شست.
واژه بايد خود باد، واژه بايد خود باران باشد.
چترها را بايد بست،
زير باران بايد رفت.
فكر را، خاطره را زير باران بايد برد
با همه مردم شهر، زير باران بايد رفت.
دوست را، زير باران بايد ديد.
دانلود با صدای خسرو شکیبایی
اهل كاشانم
روزگارم بد نيست.
تكه ناني دارم، خرده خوشي، سر سوزن ذوقي
مادري دارم، بهتر از برگ درخت،
دوستاني بهتر از آب روان،
و خدايي كه در اين نزديكي است.
لاي اين شب بو ها، پاي آن كاج بلند ...
من مسلمانم ،
قبله ام يك گل سرخ،
جانمازم چشمه، مُهرم نور،
دشت، سجادة من
من وضو با تپش پنجرهها ميگيرم.
در نمازم جريان دارد ماه، جريان دارد طيف.
سنگ از پشت نمازم پيداست...
اهل كاشانم.
پيشهام نقّاشي است:
گاه گاهي قفسي ميسازم با رنگ، ميفروشم به شما،
تا يه آواز شقايق كه در آن زنداني است،
دل تنهاييتان تازه شود.
چه خيالي، چه خيالي، ... مي دانم،
پردهام بي جان است.
خوب مي دانم، حوضِ نقاشي من بيماهي است...
چيزها ديدم در روي زمين:
كودكي ديدم، ماه را بو ميكرد.
قفسي بي در ديدم كه در آن، روشني پرپر ميزد.
نردباني كه از آن، عشق ميرفت به بام ملكوت.
من زني را ديدم، نور در هاون ميكوبيد.
ظهر در سفرة آنان نان بود، سبزي بود، دُوري شبنم بود، كاسة داغ محبّت بود.
من گدايي ديدم، در به در ميرفت آواز چكاوك ميخواست،
و سپوري كه به يك پوستة خربزه ميبرد نماز ...
من نديدم دو صنوبر را با هم دشمن.
من نديدم بيدي، سايهاش را بفروشد به زمين.
رايگان ميبخشد، نارون شاخة خود را به كلاغ.
هر كجا برگي هست، شور من ميشكفد...
مثل بال حشره وزن سحر را ميدانم.
مثل يك گلدان، ميدهم گوش به موسيقي روييدن.
مثل زنبيل پر از ميوه تب تندِ رسيدن دارم...
مثل يك ساختمان لب دريا نگرانم به كششهاي بلند ابدي ...
من به سيبي خشنودم.
و به بوييدن يك بوتة بابونه.
من به يك آينه، يك بستگي پاك، قناعت دارم...
من صداي پر بلدرچين را، ميشناسم،
رنگهاي شكم هوبره را، اثر پاي بزكوهي را.
خوب ميدانم ريواس كجا ميرويد،
سار، كي ميآيد، كبك كي ميخواند، باز كي ميميرد...
من نميدانم،
كه چرا ميگويند؛ اسب حيوان نجيبي است، كبوتر زيباست.
و چرا در قفس هيچ كس كركس نيست.
گل شبدر چه كم از لالة قرمز دارد؟
چشمها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد.
واژهها را بايد شست.
واژه بايد خود باد، واژه بايد خود باران باشد.
چترها را بايد بست،
زير باران بايد رفت.
فكر را، خاطره را زير باران بايد برد
با همه مردم شهر، زير باران بايد رفت.
دوست را، زير باران بايد ديد.
دانلود با صدای خسرو شکیبایی
رد: سروده های شاعران با صدای خودشون
از پرویز خرسند جدید کسی بلد بزار شعراش قشنگ
Hanif- اخراجي
- تعداد پستها : 27
امتياز كاربر : 100
تاريخ عضويت : 2010-06-04
متولد : 1988-11-28
سن : 35
مواضيع مماثلة
» افزایش صدای هد ست گوشی ویوتی ال جی
» شاعران ايراني
» پیغام گیر تلفن برخی از شاعران ایرانی
» سروده های فریدون مشیری
» سروده های سهراب سپهری
» شاعران ايراني
» پیغام گیر تلفن برخی از شاعران ایرانی
» سروده های فریدون مشیری
» سروده های سهراب سپهری
جوان ايراني :: تالار هنر :: ادبيات زبان :: سروده هاي شعرا
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد